بدین سان، امکان وقوع تحریف در این کتاب تنها به سال هاى نخستین پس از پیامبر صلى الله علیه و آله محدود مىشود; سال هاى حکومت دو خلیفه تا هنگامى که در روزگار عثمان، قرآن هاى یکنواخت و هماهنگ به همه سرزمین هاى اسلامى آن روز فرستاده شد. سخن در این است که حتى آشنایى نه چندان گسترده با تاریخ اسلام گواهى مى دهد که در آن برهه کوتاه که کمتر از بیست سال بود نیز امکان دست اندازى و دگرگون سازى این کتاب را نمى توان پذیرفت. در آن روزها هنوز انبوه گواهان و یاران دور و نزدیک پیامبر که از نخستین روزهاى مکه تا مدینه و جنگ و صلح با آن حضرت زیستند، زنده بودند و با حساسیت، به کتاب خداوند مى نگریستند. با همه اختلاف هاى جانکاهى که پس از پیامبر رخ نمود، همه اصحاب نسبت به آیات قرآن، جز در نکته هایى بسیار خرد و ناچیز، اختلافى نکردند. با این که کار سوزاندن و یا در آب و سرکه جوشاندن تک نگاری هاى پراکنده قرآن در روزگار عثمان، اعتراض هاى بسیارى را برانگیخت، اما گزارش در خور توجهى نمى یابیم که دگرگونى و دستاندازى در قرآن را حتى مخالفان عثمان به او نسبت داده باشند. او را «حراق المصاحف» خواندند، ولى «محرف» ننامیدند. البته این اعتراض ها هم دیرى نپایید و کار درست هماهنگ سازى و توزیع بجاى قرآن بر جاى ماند. جالب اینجاست که قدرت سیاسى حکومت خلیفه سوم نیز به اندازه اى نبود که بپنداریم ترس از حکومت، مانع اعتراضها مىشد; چرا که در ریز و درشت عملکردهاى عثمان، همواره مخالفت هاى جدى ابراز مىشد و شورشیان ناخرسند، خلیفه را دوبار محاصره کرده و سرانجام او را کشتند. اگر در آن روزگار، کسى حتى در جایگاه عثمان مى توانست به دگرگون سازى قرآن دست یازد، از مخالفت و اعتراض در امان بود؟ یا این که هیچ چشم تیزبینى و هیچ دل مشتاقى نبود که دلباخته کتاب خدا باشد؟ آیا اندک آشنایى با تاریخ اسلام براى نادرستى این انگاره هاى غریب، کافى نیست؟ دکتر محمدرضا غفوریان
این نوشته، در پى آن نیست که جنبه هاى گسترده تاریخى این مساله را بررسى کند، تنها به یادآورى همین نکته بسنده مى کنیم که چگونگى حضور قرآن در میان انسانها، چه باورمندان و چه دیگران، به گونه اى بوده که امکان دستبردن در آن، جز در برهه اى کوتاه از دهه هاى آغازین اسلام، پذیرفتنى نیست و در آن برهه هم، با توجه به شرایط سیاسى، اجتماعى و مذهبى و نیز حضور شخصیت هاى مهم و آغازگران حرکت اسلام، چنین چیزى به یقین، شدنى نبود.
ادبیات قرآن
از دیرباز در میان مسلمانان معروف بوده است که قرآن داراى ادبیات ویژه و شگفتى مى باشد. هنگامى که سخن از ویژگی هاى برجسته این کتاب به میان مىآید، نخستین ویژگى که به ذهن و زبان مىرسد ادبیات آن است. گرچه بررسى ادبیات و زیبایى واژگانى و سبک یک نوشتار یا گفتار نیازمند آشنایى به زبان آن مىباشد، ولى مى توان در باره قرآن نکته هایى را یادآور شد، که حتى نا آشنایان به زبان و ادب تازى را هم سودمند افتد. آرى ارزیابى و پى بردن به شگفتى کتاب دینى مسلمانان در سطحى پخته و شایسته، نیازمند آشنایى و مهارت در دستور زبان و قواعد بدیع و بیان عربى است.
در این فراز به نکته هایى در باره قرآن مى پردازیم که جداى از ریزه کاری هاى درونى و قواعد دستورى، نشان دهنده برخى ویژگی هاى ادبى این کتاب باشد. در این زمینه از یک سوى مى توان استوارى دستورى و مرجع بودن متن قرآن را به عنوان یک متن برجسته و پذیرفته شده در زبان و ادبیات عرب بررسى کرد و از سویى دیگر زیبایی ها و آرایه هاى واژگانى آن را کاوید.
الف) استوارى دستورى و مرجع بودن قرآن
در باره استوارى دستورى و مرجع بودن این متن در قواعد زبان عربى باید گفت که این کتاب از آغاز پیدایش تا کنون مورد توجه و استناد در این زمینه بوده است. نگاهى هرچند گذرا به کتاب هاى بى شمار نگاشته شده در قواعد صرف و نحو عربى به خوبى نشان مى دهد که تا چه اندازه به متن آیات قرآن به عنوان مرجع و مستند بى چون و بى همتاى این گستره، توجه شده است. به راستى آیا مىتوان در گذر سده هاى طولانى که زبان و ادبیات عرب به شیوه اى علمى به همت والاى دانشمندان نام آورى کاویده و نگاشته شده، کتابى را یافت که در این زمینه از قرآن بهره نگرفته باشد؟ جالب آن که اصل توجه به دستور و قواعد زبان عرب با آمدن قرآن و اهمیت مسلمانان به درست خواندن این کتاب، آغاز شده است. همه پژوهشگران این زبان بر آنند که گستره پردامنه و بالنده و استوار این زبان قانونمند و بسامان، با آمدن اسلام و پیدایش قرآن، هماهنگى و سامان علمى یافته و پژوهش و نگارش در این زمینه با انگیزه پاسدارى از قرآن به عنوان متنى مقدس و فرابشرى در اندیشه مسلمانان، آغاز شده است. آیا مىتوان در تاریخ ادبیات عرب کتابى درخور توجه یافت که پیش از اسلام و پیدایش قرآن، به قواعد و دستور آن پرداخته باشد؟ بارى به گمان ما این که ساماندهى و پژوهش علمى قواعد زبان عربى، که استوارى و قانونمندى چشمگیرى دارد، وامدار پیدایش اسلام و قرآن مى باشد، مطلبى روشن است و نیاز به پافشارى بیشتر ندارد. حتى غیر مسلمانانى که در این زمینه به کاوش پرداخته اند نیز آشکارا و فروتنانه حجیت و مرجعیت دستورى قرآن را پذیرفته اند. در روزگار ما که زبان و ادبیات عرب مرزهاى بومى خود را درنوردیده و در پژوهش هاى دانشگاه هاى جهان جایگاهى یافته و یا در میان عرب زبانان غیر مسلمان، مانند مسیحیان لبنان، در این باره کاوش هاى ارزشمندى انجام گرفته است، به خوبى مىتوان دید که تا چه اندازه به قرآن توجه شده و جنبه دستورى آن، جداى از باور دینى و درستى یا نادرستى محتوایى پیام هایش، پذیرفته شده است. اساسا باید گفت که استوارى دستورى یک متن مى تواند از محتواى پیام آن جدا باشد و پذیرش هرکدام در گرو دیگرى نباشد. بدین سان پذیرش مرجعیت قرآن نیز از سوى دیگران، نه کارى شگفت که شیوه اى پسندیده و هماهنگ با خلق و خوى پژوهش علمى است.
در همین زمینه نکته شایسته درنگ و مهم این که در میان مسلمانان متون دینى دیگرى هم بوده و هست که حجم آن به ده ها برابر قرآن مىرسد. این همه گفته ها و نوشته ها که از پیامبر و امامان به ما رسیده و با دقت و موشکافى بسیارى نگاشته و به آیندگان سپرده شده، میراث سترگى از متون دینى اسلام به شمار مى آید. با این همه، اندیشمندان و ادیبان مسلمان، این متون را مرجع و حجتبراى استناد در زمینه قواعد زبان عربى نمى دانند; چرا که بناى معصومان علیهم السلام این نبوده است که در گفتار و نوشتار خود بر مراعات قواعد ریز و درشت صرفى و نحوى پاىبفشارند و سخنى بگویند یا بنویسند که حتما قابل استناد دستورى باشد. آیا دیده شده که همانند آیات قرآن، در یک مساله دستورى به جمله اى از نهج البلاغه، استناد کنند؟ البته روشن است که گفته ها و نوشته هاى معصومان علیهم السلام بسیار زیبا و ادیبانه و دلنشین عرضه گردیده، ولى مرجع بودن در قواعد یک زبان، ویژگى دیگرى است که آن را در قرآن پذیرفته اند.
بدینسان مى بینیم که از یک سوى، مسلمانان متون دینى دیگر خود را به عنوان مرجع دستورى زبان عربى مطرح نمىکنند، ولى اشعار خرافى و مبتذل روزگار جاهلیت را به عنوان مرجع ادبیات عرب مىپذیرند، و از دیگر سوى، زبانشناسان و تازىدانان غیر مسلمان نیز قرآن را به حجیت و مرجعیت در این زبان مى شناسند. این همه نشان مىدهد که شیفتگى اعتقادى و جانبدارى دینى انگیزه این نیست که این ویژگى را براى قرآن برشمرده اند. به راستى آیا این ویژگى را در متون دینى ادیان الهى یا بشرى دیگر به آسانى مىتوان یافت؟ سوگمندانه باید گفت که در ادیان گوناگون کمتر مىتوان متون دینى را به زبان اصلى آن در گذر سده ها بدست آورد. نه تورات و نه انجیل را مىتوان به زبان اصلى آنها یافت و نه اصل کتابها و نوشته هاى پیامبران بزرگ و نام آور دیگر را مىتوان به دست آورد، تا چه رسد به این که ویژگى ادبى یا مانند آن را در این متون بررسى کرد. این امتیاز در میان متون دینى، تنها از آن قرآن است که همواره به زبان اصلى در دسترس بوده و به اعتراف همگان، مرجع مهم زبان خویش به شمار مى آید. البته در این باره سخن و نکته هاى ادبى و تاریخى بسیارى هست که در این نوشته کوتاه نمى گنجد.
ب) زیبایی ها و آرایه هاى واژگانى قرآن
زیبایی ها و آرایه هاى واژگانى قرآن نیز گستره دلنشین دیگرى است که در باره این کتاب مىتوان از آن یاد کرد. سخن آهنگین و گزینش واژه هاى گوشنواز و دل انگیز و چینش بسامان، به این نوشته چنان جانى بخشید که ناباوران بدان نیز نمى توانستند از پذیرش جانفزایى و دلربایى آن سر باز زنند. البته ارزیابى و پذیرش این ویژگى نیاز بیشترى به آشنایى با زبان و سبک هاى ادبى عربى دارد. گرچه نباید انکار کرد که زیبا شمارى قرآن از سوى مسلمانان، تا اندازه اى برخاسته از باور و شیفتگى دینى آنان به این متن است، که سخن مستقیم پروردگارش مى دانند، ولى مگر تنها مسلمانان بر این ویژگى پاى مىفشارند؟ نگاهى گذرا و آگاهى نه چندان گسترده به روزگار آغاز پیدایش قرآن کافى است تا گیرایى و دلربایى این متن را نزد آنان که به زبان مادرى خویش، آن هم در دوران شکوفایى سخنورى عرب، شیفته زیبایی هاى قران مى شدند، دریابیم. گزارش هایى که از چگونگى اسلام آوردن برخى از صحابه نامدار رسول خدا صلى الله علیه و آله که گیرایى آیات آنان را به سوى پیامبر کشاند، نشان دهنده همین است.
گذشته از این، مخالفان و دشمنان پیامبر نیز خود بدین ویژگى اعتراف مىکردند. اگر شیفتگى دوستان را از سر دل باختگى و ایمان به سخن خداوند و پیامبرش بدانیم، گفته هاى کافران و دشمنان پیامبر را چه کنیم؟ مگر نه این که سخن او را «افسونگر» مىدانستند و خود او را «ساحر» و «شاعر» مى خواندند؟ آیا کسى سرودن شعرى را به پیامبر اسلام نسبت داده است؟ یا مقصود آنان زیبایى آیاتى بود که او پس از چهل سالگى آنها را براى مردم بازگو مىکرد؟ یادآورى این نکته از سوى خود پیامبر به مردم روزگار خویش نیز بسیار مهم است که: من پیشتر از این عمرى را در میان شما بسر برده ام، آیا نمى اندیشید؟ به راستى اگر زیبایى سخن او بدان پایه که در قرآن آمده از سوى خود پیامبر بود، چرا در چهل سال نخست زندگى او نشانى از این دست نمى توان یافت؟ به هر روى همه اینها گواه آن است که غیر مسلمانان و حتى دشمنان پیامبر نیز از پذیرش زیبایى سخن قرآن سر برنمى تافتند. بدینسان تصدیق زیبایى، گوش نوازى و دل انگیزى آیات قرآن تا این اندازه نیاز به آگاهى گسترده و نزدیک به زبان و ادبیات عرب ندارد. آیا پذیرش زیبایى سروده هاى حافظ در زبان پارسى یا گوته در آلمانى، حتما در گرو آشنایى و توان ارزیابى شعر در این دو زبان است، یا مى توان از این همه اشتهار و داورى موافقان و مخالفان اندیشه هاى این شاعران نیز توانایى ایشان و استوارى سروده هایشان را دریافت؟ البته روشن است که آشنایى مستقیم با زبان یک متن و توان ارزیابى ادبى آن، راه بهتر و بالاترى مىباشد، ولى مقصود ما آن است که همگان مى توانند جنبه زیبایى ادبیات قرآن را تصدیق کنند، هرچند با زبان اصلى آن آشنایى گسترده اى نداشته باشند.
از سویى دیگر در گذر سده هاى تاریخ اسلام تا امروز، صدها و شاید هزاران کتاب در زمینه تفسیر و جنبه هاى ادبى و زیبایی هاى واژگانى قرآن به نگارش درآمده و امروز میراث سترگى در گستره علوم اسلامى برجاى مانده است. انبوهى از نوشته ها نیز در فراز و فرود رخدادهاى تاریخى گذشته از میان رفته اند که ما تنها از آنها نامى را مى شناسیم و گاهى حتى نامى هم نمانده است. در این حجم بزرگ که در زبانهایى چون تازى و پارسى که به زبان قرآن نزدیکترند و نیز به زبان هاى دیگر، سامان یافته، همگى از ویژگی هاى ادبى و آرایه هاى واژه هاى آن سخن گفته اند. آیا مىتوان پذیرفت که هزاران اندیشمند و صدها نویسنده، ادیب و پژوهشگر، همگى تنها به دنبال شیفتگى اعتقادى خویش، سرخوش از جانبدارى دینى به چنین کارى دست زده اند و قرآن داراى ویژگى برجستهاى در این زمینه نیست؟ به راستى که اگر کسى چنین احتمالى را هم به ذهن بیاورد، سخن بیهوده و خنده آورى خواهد بود. آیا مى توان این همه ریزه کاری هاى ادبى و نکته پردازی هایى را که در طول تاریخ نگارش هاى تفسیرى، هزاران ورق بر دفتر معرفت بشرى افزوده است به یکباره شست و به کنارى نهاد و آن را بى پایه دانست؟ به راستى چنین ستمى در هر شاخه و رشته اى از فرهنگ و دانش بشرى و در هر کجاى جهان و تاریخ، نابخشودنى است. چرا این همه دانشمند و ادیب و نویسنده مسلمان، یکدهم این تلاش را براى متون دینى دیگر به کار نبسته اند تا شیفتگى و جانبدارى اعتقادى خود را در گستره اى دیگر نیز بنمایانند؟ آیا بزرگداشت سخنان دیگر پیامبر اسلام یا دیگر رهبران اصلى دین، مانند امامان معصوم در اعتقاد شیعه، تا این اندازه کم و ناچیز است؟ حقیقت آن است که آنان به دنبال سفارش و پافشارى خود پیامبر، دریافته اند که سخن خداوند در قرآن، رنگ و بوى دیگرى دارد و این متن آمده تا نمونهاى براى همه روزگاران باشد تا بهترین داستانها، ذکر، روشنایى، بیان، راهنما، استوار، رسا و... باشد و اگر همه انسانها توان خویش را برهم انباشته سازند و از توش و توان هاى دیگر نیز بهره جویند، حتى یک سوره مانند آن نخواهند آورد. (1)
بدین سان مى بینیم که تصدیق این مطلب نیز حتما نیازمند آشنایى نزدیک با زبان قرآن نیست. چگونه مى توان پذیرفت که هزاران تن اهل دانش، از نویسنده و مدرس و پژوهشگر و دانش پژوه، با هزاران صفحه و جلد و مطلب در باره قرآن، به مبالغه و اغراق پرداخته و متنى عادى را محور این همه تلاش قرار داده باشند؟
نکته درخور توجه دیگر این که بسیارى از این تلاشگران در گستره قرآن پژوهى از اقوام عربزبان هم نبودند. به ویژه ایرانیان در گذر سده ها بیشترین کوشش را براى سامان بخشیدن به شاخه هاى گوناگون ادبیات عرب به انجام رسانده اند تا این همه را در خدمت پژوهش و موشکافى قرآنى درآورند و از این رهگذر جنب و جوش فرهنگى ارزشمندى براى فرهنگ بشرى به ارمغان آورده و بر جاى گذاشته اند. براستى این همه اندیشمندان غیر عرب که از نخستین سده پیدایش اسلام تا کنون به کاوش در تفسیر و علوم قرآن، هزار نکته باریکتر از مو را کاویده اند، راهى بیهوده و بىا ساس پوییده و به گفته حافظ ژاژ خاییده اند؟ در این نوشته کوتاه نمى توان حتى به نام ها و کتابهاى اندیشمندان این گستره اشاره کرد، ولى تنها یادآور مىشویم که در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، مرحوم شهید مطهرى، مطالب بسیار سودمندى در این باره آوردهاند. بد نیستبه چند نمونه از آنها اشاره کنیم:
«کتاب معروف سیبویه در نحو که به نام «الکتاب» معروف است از بهترین کتب جهان در فن خود یعنى از قبیل مجسطى بطلمیوس در هیئت و منطق ارسطو در منطق صورى تلقى شده است، بارها در پاریس و برلین و کلکته و مصر چاپ شده است. سید بحر العلوم و دیگران گفته اند: همه علما در نحو عیال سیبویه مى باشند. در این کتاب به سیصد و چند آیه از قرآن مجید استشهاد شده است..» . (2)
بنا بر نقل مرحوم شهید مطهرى در کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، از مرحوم سید حسن صدر آمده است که سلامة بن عیاض شامى نقل کرده که: «فتح النحو بفارس و ختم بفارس» یعنى نحو از فارس به وسیله سیبویه آغاز گشت و در فارس با رفتن ابوعلى فارسى پایان یافت. گرچه خود مرحوم مطهرى این سخن را مبالغه مىداند، ولى اصل تاثیر دانشمندان غیر عرب در گستره ادبیات و تفسیر را به روشنى مىتوان دریافت. حتى کتاب هاى لغت عرب و نامآورترین آثار را در این باره ایرانیان نگاشته اند; کتابهایى چون صحاح اللغة تالیف جوهرى نیشابورى، مفردات القرآن تالیف راغب اصفهانى، قاموس اللغة تالیف فیروزآبادى، اساس اللغة تالیف زمخشرى.
بدین سان مىتوان تصدیق کرد که گسترش و بالندگى ادبیات عرب در میان مسلمانان به بار نشسته و هدف اصلى آنان، پژوهش در قرآن که در نگاه آنان سخن دل افروز و آهنگین خداوند مى باشد، بوده است. آنچه از همه این نکته ها پى مىگیریم این که دریافت جنبه هاى دوگانه ادبیات قرآن تا این پایه که گفته ایم، نیازمند آشنایى نزدیک و گسترده با زبان عربى نیست و همه انسانها از هر جاى زمین و در هر روزگارى مىتوانند این ویژگى شگفت قرآن را تصدیق کنند، گرچه بررسى مستقیم این کتاب به زبان اصلى آن، لایه هاى ژرفترى را براى دانش پژوهان مى شکافد.
________________________
1) اسراء/88: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله.»
2) خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1362، ص456- 455.
نظرات شما عزیزان: