چرا رژیم پهلوی سقوط کرد؟
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 317
بازدید دیروز : 7590
بازدید هفته : 8766
بازدید ماه : 62044
بازدید کل : 10453799
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 10 / 1399

Statue of Shah Revolution.jpg

سخن نخست

غلامعلی رجایی ، نویسنده و محقق

چرا رژیم پهلوی سقوط کرد؟

تقابل مذهب و حاکمیت - و بعدها دو نهاد دین و دولت - از ابتدای تشکیل جوامع بشری همواره یکی از موضوعات مهم در تاریخ است. درباره اینکه رژیم شاهنشاهی با برخورداری از پشتیبانی گسترده منطقه¬ای و بین¬المللی و تکیه برابر قدرتهای بزرگ چرا سقوط کرد و با قیام و مخالفت مردم فروپاشید می¬توان به علل و عوامل مهم و متعدد داخلی و خارجی و طبیعی و غیرطبیعی- ماورائی - اشاره کرد. هر کدام از آنها جدا از سهمی که در کنار سایر علل و عوامل برعهده دارند به تنهایی نقش مهمی در فروپاشی و اضمحلال رژیم سلطنتی پهلوی دوم ایفا کرده¬اند.
صرفنظر از اهمیت همه علل و عوامل دخیل در این فروپاشی، موضوع دین ستیزی خاندان پهلوی و چالش و مخالفت آنها بامقوله دین اسلام واحکام آن که به موجب قانون اساسی، شاه سوگند خورده بود از آن پاسداری نماید. نقش بسیارتعیین کننده و تسریع کننده¬ای در زوال سلطنت پهلوی داشته است. تا جایی که شاید بتوان با توجه به مولفه¬هایی مانند گرایش و اعتقاد اکثریت ملت ایران به اسلام و رهبری بلا منازع دینی امام خمینی که از پایگاه و جایگاه مرجعیت دینی به مبارزه با شاه برخاست و رژیم سلطنتی را برانداخت آن را مهمترین عامل سقوط سلطنت پهلوی¬ها دانست. این موضوع آنقدر اهمیت دارد که با استناد به فرمایشات امام می¬توان چنین ادعا کرد که اگر پهلوی اول که آغازگر سیاست ستیز با دین بود و اوج آن را می¬توان در اجرای قانون ننگین کشف حجاب دید. پس از او پهلوی دوم که سیاست پدر را دراین جهت ادامه داد، در این جهت حرکت نمی¬کردند و به نصایح و نگرانی¬های علما و مراجع دینی در رعایت حریم دین و متدینین توجه می-کردند آنگونه که امام خمینی بعدها گفت شاید این انقلاب اتفاق نمی¬افتاد:
«آن وقتی که قبل از 15 خرداد که خوب یک اجتماع کوچکی برای مخالفت با آن چیزهایی که آن وقت واقع شده بود تشکیل شد آن وقت چنانچه شاه مخلوع به ما یک روی خوشی نشان می داد، این انقلاب حاصل نمی شد. اگر قبول می¬کرد ما مسائل خیلی بزرگی آن وقت نداشتیم.»(صحیفه نور /ج15/ص 197)
اشاره امام به ماجرای مدرسه فیضیه و حوادث بعد از آن است که ریشه در حوادث چند ماه قبل و رویارویی ایشان با دولت و شاه در نیمه دوم سال 1341 دارد. در16مهرماه این سال، دولت علم لایحه انجمن¬های ایالتی و ولایتی را در هیئت دولت تصویب و درصدد اجرای آن بود. به موجب این لایحه واژه اسلام از شرایط رای دهندگان و انتخاب شوندگان حذف و انتخاب شوندگان نیز در مراسم تحلیف به جای سوگند به قرآن می¬توانستند به کتاب آسمانی سوگند بخورند .
وقتی اسدالله علم به اخطار امام وسایر مراجع و علمای سرتا سر کشور که به دعوت امام به قم آمده و در این باره نگرانی خود را اعلام و لغو فوری آن را خواسته بودند توجهی نکرد امام دامنه اعتراض خود رامتوجه شاه نمود و از او خواست به نخست وزیر دستور دهد این مصوبه را لغو نماید:  «مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه ومذهب رسمی مملکت است از برنامه¬های دولتی حذف نمایند.»
حرکت¬هایی نظیر تجمع علمای شهرستانها برای مشورت در این باره و اتحاد آنها در اعتراض به دولت که در تلگراف¬های مکرر خود را نشان داد و صدور بیانیه در جهت آگاه سازی مردم - که پیشنهاد امام بود- از عمق این توطئه و ارسال تگراف همه مراجع قم به دولت واظهار نگرانی مراجع نجف دراین زمینه که تا آن زمان از سوی علمای دین سابقه نداشت کافی بود شاه را متوجه اهمیت موضوع کند. اما شاه این مطلب را مهم ندانست و در تلگرافی که شش روز بعد به امام و سه تن از مراجع قم مخابره کرد این تغییرات را غیر مهم و از مقتضیات زمانه دانست و تصمیم درباره آن را به دولت محول نمود. بی¬اعتنایی علم به نامه بعدی امام وعلما موجب شد امام در تلگرافی که لحن آن تندتر از قبل بود به شاه بنویسد:
« آقای علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید، به کتاب آسمانی ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت... انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکید آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت قرآن کریم نموده استغفار نماید.»
با بی¬اعتنایی علم به این هشدار و اخطار، امام در تلگراف تندتری از علم خواست به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهد و از عواقب و خیمه تخلف از قرآن و علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسد و بدون دلیل کشور به خطر نیندازد و :«الا علمای اعلام از ابراز عقیده درباره شما خودداری نخواهند کرد.» درنهایت این اخطار موثر افتاد و دراثر فشار امام و علما، اسدالله علم ناچار شد همانگونه که امام خواسته بود ابتدا این مصوبه را درهیئت وزیران لغو و سپس در 10/9/1341 در گفتگو با رسانه¬ها کان لم یکن بودن آن را رسما اعلام نماید.پس از این پیروزی امام دو حرکت عمده انجام داد:
1. در بیانیه¬ای که خطاب به مردم صادر کرد این پیروزی را نتیجه قیام آنان دانست: «قیام عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید. لیکن لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیش از پیش هوشیار و بیدار و مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده¬تر کنند که اگر خدای نخواسته دست¬های ناپاکی به سوی مقدسات آنها دراز شود قطع کنند.»(بررسی وتحلیل نهضت امام خمینی / ص50)
2. با اعلام پایان یافتن مسئله به روحانیون توصیه کردند که به درس و بحثشان بپردازند: «از این به بعد مشغول تحصیل باشیم که از همه عبادات بزرگتر است .. باز اگر دیدیم شیطانی از خارج - به تعبیر امام دقت کنید - متوجه مملکت ما شد ما همین هستیم و دولت همان و ملت همان.»(پیشین /صص44 و49)
شاه به جای عبرت از این قیام محدود علمای دین، و اعتنا به هشدارهای آنها در عمل به قانون اساسی که به آن سوگند خورده بود خود به میدان آمد و در اندیشه جبران آبروی از دست رفته خود با به رفراندم گذاشتن اصول شش گانه¬ای که بعدها به آن انقلاب شاه وملت نام نهاد برآمد.
غافل از اینکه این موضوع، وضعیت را بدتر از قبل خواهد کرد وآرامشی را که پس از لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در کشور پدید آمده بود از بین خواهدبرد. از این به بعد شاه که درک درستی از قدرت و ظرفیت نهاد دین نداشت و به حمایت امریکا دل خوش کرده بود به جای اینکه از ماجرای لغو تصویب¬نامه لایحه انجمن¬های ایالتی و ولایتی عبرت بگیرد با اصول شش گانه¬ای که بعدها آن را انقلاب سفید شاه و ملت نامید به میدان آمد واین اصول را در رفراندم 6 بهمن به نظر خواهی ملت گذاشت بر اشتباهات خود در مقابله با مذهب ومذهبیون افزود. اما دراعلامیه¬ای که چهار روز قبل از رفراندم اجباری شاه صادر کرد آن را در مقابل حکم اسلام وقانون اساسی بی ارزش دانست.
اشتباه بزرگ شاه پس از آن صورت گرفت که در صدد توجیه علما و مراجع قم و از جمله امام نسبت به اصولی که خود - در دیدار با مرحوم آیت الله کمالوند خرم آبادی که از سوی امام وعلما ومراجع برای شنیدن توضیحات شاه دراین باره با اوملاقات وپس از این دیدار نتیجه گزارش دیدار خود رابه علما ارائه نمود- گفته بود به دستور امریکا مجبور است آنها را به هر قیمت ممکن اجرا کند در 4 بهمن ماه 41 به قم سفرکرد.
امام بی درنگ با صدور اعلامیه¬ای خروج مردم را ازخانه هایشان تحریم نمود. شاه که پس از ورودبه قم گویی به شهری تقریبا خالی از سکنه قدم گذاشته است از این عکس العمل مردم به حدی ناراحت و خشمگین شد که در سخنرانی کوتاهی که در بین تعدادی از مردم که به زور فرمانداری و شهربانی به پای سخنرانی او حاضر شده بودند روحانیت را ارتجاع سیاه و بدتر از ارتجاع سرخ - مارکسیست¬ها - و صد برابر خائن¬تر از حزب توده و مخالف اصلاحات نامید. بابکارگیری این تعابیر تند از سوی شاه مملکت تکلیف برامام و سایرعلما در مقابله باسیاست¬های ضد دینی وی روشن¬تر از قبل شد. دو روز بعداز رفراندمی که با تحریم کامل علما و مردم در سرتاسر کشور روبرو شد. اما رژیم با آماری دروغین اعلام کرد این اصول با پنج میلیون و ششصد هزار رای در برابر چهار هزار وصد و پنجاه رای مخالف به تصویب مردم رسید.
ماه مبارک رمضان فرارسید. امام به علمای سرتاسر کشور پیشنهاد نمود در اعتراض به این سیاست ضد دینی شاه نماز جماعت مساجد و سخنرانی علما و روحانیون دراین ماه مبارک که مساجد و اماکن مذهبی کشور مملو از جمعیت می¬شد تعطیل اعلام شود تا مردم با این نشانه نسبت به خطری که با اقدامات شاه متوجه دین ودیانت بود آگاه گردند. شاه که در حادثه قم بسیار تحقیر شده بود و در خود احساس شکست می¬کرد در 23 اسفند ماه در بازدیدی که در پایگاه هوایی وحدتی دزفول داشت، طی سخنانی مجددا با عباراتی بسیار زشت وتوهین آمیز در مورد علمایی که به تحریم رفراندم او رای داده بودند یاد کرد و از سرکوب شدیدشان درآینده¬ای نزدیک خبر داد: «این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی خوشان اگر از خواب غفلت بیدار نشوند چنان مثل صاعقه مشت عدالت در هر لباسی که باشند برسر آنها کوفته خواهد شد که شاید به زندگی ننگین و کثافتشان خاتمه داده شود»
امام در مقابله با این سخنان تند هتاکانه و بی¬ادبانه شاه نسبت به ساحت علمای دین در جهت مقابله با شاه برآمد و برای اینکه مردم را از عمق دشمنی شاه با دین وعلما اگاه کند دراقدام بی سابقه ای با صدور اعلامیه ای عید نوروز را در سرتاسر کشور عزای عمومی اعلام نمود.(صحیفه نور /ج1 /ص 61)
این عبارات تند و بی سابقه که تا آن زمان کسی جرئت آن رانیافته بود تا درباره روحانیت بکاربرد باز قلب مجروح شاه احساس شکست کرده و سیلی خورده ازعلما را تسلا نداد و به همین دلیل عمال اجیر شده¬ای که با اتوبوس از تهران به قم اعزام شده بودند قصد داشتند در مجلس روضه و عزایی که همه ساله در منزل امام برپا می¬شد شرکت وآن را برهم بزنند و ایجاد اغتشاش کنند. امام وقتی رفتار آنها را شاهد شدند توسط مرحوم شیخ صادق خلخالی رحمت الله علیه به اغتشاشگران اخطار دادند که درصورت برهم زدن روضه به حرم خواهند رفت وبا مردم سخن خواهند گفت. با این ترفند آنان از تصمیم خود منصرف شدند و چون در هر صورت ماموریت داشتند در قم کاری بکنند و زهر چشمی از روحانیت بگیرند به مجلس روضه¬ای که همه ساله در مدرسه فیضیه برگزار می¬شد حمله نمودند.
امام در یک سخنرانی افشاگرانه که در همان روز فاجعه حمله به فیضیه و ضرب و شتم طلاب و مردم عزادار وتیر¬اندازی به کسانی که در صدد مقابله با چماقداران رژیم بودند صورت گرفت ویک طلبه هم به شهادت رسید با طرح سوالاتی پرده از چهره ضد دینی شاه برداشتند: «دستگاه شهربانی می¬گوید که سازمان امنیت، سازمان امنیت می¬گوید شهربانی، دوتایشان می¬گویند امر اعلیحضرت. راست می¬گویند که امر اعلیحضرت است ؟ اعلیحضرت با دیانت اسلام مخالف است؟!.. اگر مخالف است آن همه کسب وکرامت کجاست؟ اگر مخالف نیستند چرا جلوگیری نمی¬کنند از این وحشیگریها؟»( صحیفه نور /ج1/ص65 به بعد)
عکس¬العمل شاه در برابر این سخنرانی و ادامه انتقام جوییها و دین ستیزی¬ها این بود که دستور داد طلاب علوم دینی را که تا آن زمان به دلیل اشتغال شبانه روزی و مداوم شان به تحصیل علوم دینی از خدمت سربازی معاف بودند به سربازی ببرند.
کاری که برای طلاب بسیار سخت بود چون آنها بیشتر از مردم عادی به فساد رژیم آگاهی داشتند. امام به طلابی که به اجبار به سربازی برده شدند که آیت الله هاشمی رفسنجانی هم یکی از آنان بود پیام داد که : نه تنها نباید تزلزل بخود راه دهند بلکه برعکس باید ازاین فرصت طلایی در جهت روشنگری افسران ودرجه داران ارتش نسبت به ماهیت ضد دینی رژیم استفاده کنند وتعلیمات نظامی را با جدیت فرا بگیرند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در این باره گفته است: «سرباز گیری از قم به مفهوم عدم رسمیت حوزه قم از طرف حکومت بود. بیست روز بعداز حادثه فیضیه روز 21 فروردین ما با این وضعیت روبه رو شدیم .گویا اولین فردی که به این منظوربازداشت شد خود من بودم.»(دوران مبارزه /ج1/صص145 و146)
در این ایام امام که با هوشیاری و تیزبینی خاصی تحولات ضد دینی رژیم را رصد می¬کرد تسهیلاتی را که رژیم برای مسافرت دو هزار نفر از فرقه ضاله و استعمار ساخته بهاییت به لندن ایجاد کرده و در همان ایام تضییقاتی را در مورد سفر حجاج خانه خدا بوجود آورده بود بهانه ساخت و با صدور اعلامیه¬ای از سیاست نزدیکی رژیم به اسراییل که آن را دشمن اسلام و غاصب سرزمین¬های مسلمانان می¬دانست شدیدا انتقاد نمود.
پس از سخنرانی افشاگرانه امام درساعت 30/8 صبح روز 4 آبان سال 43 درباره تصویب قانون کاپیتولاسیون در دو مجلس سنا و شورا که رای به آن را توسط دولت و مجلسین رأیی ننگین و مخالف اسلام و قرآن دانستند رژیم در حرکتی شتاب زده که ارتشبد حسین فردوست که پس از علم نزدیکترین افراد به شاه بود آن را دستورمستقیم امریکا می داند(خاطرات فردوست /ج1/ص516)
امام را در13 آبان ماه به ترکیه تبعید نمود. با تبعید امام به خارج کشورسیاست دین ستیزی شاه ادامه یافت. اینک به اهم محورهای سیاست دین ستیزی شاه اشاره کوتاهی می شود.
1. مخالفت با تاسیس مشروب فروشی و عشرتکده در قم پس از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی در دهم فروردین سال 1340 که سد محکمی بود که با تمام توان در برابر سیاست¬های دین ستیزی شاه ایستادگی و او را وادار به عقب نشینی می کرد، در قم شایع شد که رژیم قصد دارد از فرصت به دست آمده از فقدان وی استفاده کند. در قم که بزرگترین پایگاه قدرتمند تشیع در جهان اسلام بود مشروب فروشی و عشرتکده وسینما دایرنماید. با انتشار این خبر بعضی از طلاب با تهیه طوماری که آن را به خدمت امام فرستادند نسبت به این کار شدیدا هشدار دادند. امام با دریافت طومار طلاب، فورا رییس شهربانی قم را احضار و ضمن نشان دادن طومار به او، در مورد این کار شدیدا اخطار نمود.
2. تحقیر روحانیون اگرچه محمدرضا سیاست پدر را درباره خلع لباس روحانیون دنبال نکرد اما در مواقعی به تحقیر آنان می¬پرداخت. گاه آنان را مخالف تمدن می نامید و می¬گفت با پیشرفت¬های بشری مخالفند ومعتقد به مسافرت با الاغ هستند!
امام در یک سخنرانی در پاسخ به او اعلام کرد: «یکی از تبلیغاتی که بعد از زمان همین محمدرضا از آن اوایل که وقتی دید درقم یک شورشی شد یک جنبشی شد این در صحبتهایش کرد که این آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند. اینها می¬گویند ما الاغ سواری می¬خواهیم. در یکی از نطق¬هایش بود که من دردنبال او این صحبت را کردم که تو این حرف را که می¬زنی همین وقتی است که بعضی مراجع ما با طیاره رفتند به مشهد چطور تو می¬گویی ما الاغ سواری می خواهیم؟»(صحیفه نور/ج9/صص 158 و159)
شاه در یک سخنرانی در کرمان در نهایت هتاکی با کنایه به روحانیون گفت: بعضی¬ها کرم¬های نجسی هستند که باید از آنها دوری کرد. امام در یک سخنرانی در پاسخ شاه گفتند: خد اکند منظورت از کسانی که بعنوان حیوان نجس از آنها یاد کردی روحانیون نباشد اگر مقصدت ما باشیم تکلیف ما در برابر تو سخت¬تر می¬شود.
3. علاوه بر شاه مردان دربار او هم با تاسی به وی شدیدا با حضور روحانیون در عرصه¬های اجتماعی مخالفت می¬کردند. اردشیر زاهدی در کتاب خاطرات خود به نام بیست وپنج سال درکنار پادشاه (ص302) دراین باره گفته است: «یادم است در اوائل حکومت آموزگار، داریوش همایون - وزیراطلاعات- اعلام خطرکرد وگفت چه خبر است که این همه مسجد در ایران ساخته می شود و این همه مسجد مثل قارچ از زمین سبز می شود؟ او همچنین اعلام خطر کرد که دانشجویان دختر با چادر و حجاب اسلامی در دانشگاه¬ها حاضر می¬شوند و نیروهای مذهبی دارند قدرت می گیرند.»
طوفانیان از ژنرالهای شاه نیز ضمن اعتراض به اینکه شاه برای بستن دهان آیت الله شریعتمداری دستور داده بود 65 میلیون تومان به او بدهند.می¬گوید: « به اعلیحضرت گفتم من رفتم پاکستان... من باضیاءالحق دوست بودم ضیاءالحق را من دیدم خیلی اسلام زده شده... نمی¬توانستم به خود شاه بگویم برای این مثل می¬زدم به ضیا ءالحق گفتم ضیاء، یک دانه آخوند برای یک مملکت زیاد است. اعلیحضرت به این آخوندها اعتماد نکنید. خوب کرد دیگر!!» (خاطرات طوفانیان/صص85 و86)
دیگر از مردان دربار شاه تیمورتاش بود که می¬گفت: «من به هفتاد دلیل ثابت می کنم که خدایی نیست و قیامت دروغ است. روزی تیمورتاش وارد منزل خود شد و دید زنش قرآن می¬خواند با کمال غضب به او گفت: تو هنوز این کتاب کهنه را می¬خوانی و به آن عقیده داری؟ بعد بلافاصله شیشه الکل را روی قرآن ریخت و آتش زد. موقع دیگر یکی از هموطنان او به منزلش آمد و از او خواهش کرد که گذرنامه کربلا برایش بدهد. با کمال غضب به اوگفت: احمق خر گذرنامه می¬خواهی که بروی سنگ و نقره وگل ببوسی؟ من هرگز اینکار را نمی¬کنم.
گذرنامه برای لندن و پاریس و برلن وامریکا بخواه تا بدهم. او می¬گفت من به گور پدر خودم ...یدم که مرا عبدالحسین نام کرده است حسین کیست که من غلام و عبد او باشم؟» (خاطرات بهلول صص 10 و11)
علم وزیر دربار در خاطرات خود (ص306) روز شنبه 9/9/1348 می¬نویسد: «اردشیر زاهدی وزیر خارجه برای فردا شب دعوتی به شام از شاهنشاه و پادشاه سابق آلبانی کرده بود. عرض کردم مصادف با شب وفات! حضرت علی است شگون ندارد با این همه سرباز و درجه دار متعصب نادان کار خطرناکی است. فرمودند درست می¬گویی بگو شب را تغییر دهد به اردشیر گفتم ناراحت شد.»
همین علم در خاطرات روز شنبه 20 /10/1348 ( ص 353) خود می¬نویسد: «سر شام بودم علیا حضرت ملکه پهلوی پیشنهاد کردند چون نوروز مصادف با چهارده محرم (به قول عوام چهارم امام) است خوب است سلام عید نباشد. بحث مضحکی بود ولی داشت جدی می شد و سر می گرفت.
من که اغلب کمتر حرف می¬زنم با لحن خیلی جدی عرض کردم این فرمایشات چیست؟ اگر نوروزمصادف با عاشورا هم باشد باید سلام منعقد می¬شد این سنت ملی را که با مسائل مذهبی نمی¬شود پوشاند.شاهنشاه از عرض من خوششان آمد و مطلب تمام شد.
سرتیپ خسروداد فرمانده تییپ هوابرد شیراز نیز از دیگر مردان دین ستیز شاه است. سرهنگ محمد مهدی کتیبه در کتاب خاطرات خود(ص69) درباره او می¬نویسد: «در محرم سال 1349همه افسران تیپ را درآمفی تئاتر جمع و سخنرانی کرد. ایشان می گفت: این حرکاتی که در جامعه انجام می¬دهند و برای امام حسین روضه خوانی و گریه می¬کنند اینها خرافی و برای افراد بی¬سواد است. اگر هم دولت شاهنشاه آریامهر یا مسولین مملکتی جلوی این کار را نمی¬گیرند برای حفظ ظاهر است چون مردم احمق و بی¬شعور و متعصب و مذهبی¬اند. به اینها اجازه انجام این مراسم را در جامعه می¬دهند ولی شما که تحصیلکرده و درس خوانده و دانشگاه دیده¬اید چرا این حرکات املی عقب افتاده و ارتجاعی را انجام می دهید؟ امام حسین 1400 سال پیش مرده و رفته است حالا دیگر چه دلیلی دارد که هر سال شما سینه زنی می¬کنید؟»
سرهنگ کتیبه در ادامه (ص 43) با اشاره به سختگیری¬های فرماندهان بر دانشجویان دانشکده افسری ارتش می¬گوید: «این فشارها باعث شد از دانشجویان روزه¬دار سال اول که برای سحری بیدار می¬شدند حدود 60 درصد روزه گرفتند که در سال دوم این تعداد به 40 درصد و در سال سوم به 20 درصد رسید.»
هر از چند گاهی رادیوتلویزیون ملی ایران، با پخش کاریکاتورهایی مضحک، شان و منزلت روحانیون رابه سخره می گرفت ویا نمایشنامه¬هایی درجهت ضدیت بامذهب ومذهبیون پخش می¬کرد.
4. شاه اگرچه با سالوسی تمام خود را تنها شاه شیعه می¬نامید به سفر حج می¬رفت و قرآن چاپ می¬کرد ولی اساسا اعتقادی به دین و مذهب نداشت. مادر فرح آخرین همسر شاه در کتاب دخترم فرح از ماجرای شگفتی که خود شاهد آن بوده چنین یاد می¬کند: «روز عاشورایی بود و محمدرضا از مراسم عزاداری که در مسجدشاه برگزار می¬شد به کاخ برگشت. شاه در حالی که بسیار خسته و عصبانی به نظر می¬رسید پس از آنکه دستور داد برای او شراب بیاورند گفت: «هزار و چند سال قبل دو عرب با هم اختلاف داشته¬اند و یکی از آنها دیگری را کشته است آن وقت من بعنوان شاه این مملکت باید دو ساعت بروم و دو زانو درمجلس روضه او بنشینم.» مادرفرح درادامه می گوید: «محمد رضا دراین اواخر، دیگر کارش به اینجا رسیده بود که چنین حرف¬هایی می¬زد و هیچ چیز را قبول نداشت.»
5. برگزاری جشن¬های دوهزار و پانصدساله از اقدامات ننگین شاه در ادامه سیاست دین ستیزی او برگزاری جشنهای دوهزار و پانصدساله در سال 1350 درشیراز بود.
به دستور او برای مهمان¬ها شراب مخصوص از فرانسه آوردند و بزم شراب برپا کردند. دریکی از برنامه¬های شرم آوری که در این ایام در شیراز برگزار شد در روز روشن در جلوی چشم صدها رهگذر در یکی از خیابان¬های شهر دارالمومنین شیراز، تئاتری خیابانی برگزار شد که در یکی از صحنه¬های آن بازیگر مرد در حالی که برهنه می¬شد زن بازیگر را برهنه نمود ودر جلوی دیدگان متعجب مردم به او تجاوز نمود.
سرآنتونی پارسونز سفیر انگلیس درایران در کتاب خود خاطرات دو سفیر غرور وسقوط (ص 337 و338) دراین باره می نویسد: «جشن هنر شیراز در سال 1977 میلادی از نظر کثرت صحنه¬های اهانت آمیز به ارزش¬های اخلاقی ایرانیان از جشن¬های پیشین فراتر رفته بود. به طور مثال یک شاهد عینی صحنه¬هایی از نمایشی را که موضوع آن آثار شوم اشغال بیگانه بود برای من تعریف کرد. گروه تئاتری که این نمایش را ترتیب داده بودند یک باب مغازه را در یکی از خیابان¬های پر رفت و آمد شیراز اجاره کرده و ظاهرا می-خواستند برنامه خود را بطور کاملا طبیعی در کنار خیابان اجرا کنند. صحنه نمایش نیمی در داخل مغازه و نیمی در پیاده رو مقابل بود. یکی از صحنه¬ها که در پیاده رو اجرا می¬شد تجاوز به عنف بود که بطور کامل (نه بطور نمایشی و وانمود سازی) به وسیله یک مرد کاملا عریان - یا بدون شلوار درست بخاطرندارم - با یک زن که پیراهنش به وسیله مرد متجاوز چاک داده می شد در مقابل چشم همه صورت می گرفت... واکنش مردم شیراز که ضمن گردش در خیابان یا خرید از مغازه ها با چنین صحنه مسخره و تنفر انگیزی روبرو می¬شدند معلوم است ولی موضوع به شیراز محدود نشد و در توفان اعتراضی که علیه این نمایش برخاست به مطبوعات وتلویزیون هم رسید. من بخاطر دارم که این موضوع را با شاه درمیان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی بطور مثال در شهر وینچستر انگلستان اجرا می¬شد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمی¬بردند.شاه مدتی خندید وچیزی نگفت.
6. تغییر مبدا تاریخ ایران از هجرت پیامبر اکرم(ص) به تاریخ باستان. اقدام دیگر دین ستیزانه پهلوی دوم است که خشم امام و متدینین رابرانگیخت.
تغییرمبدا تاریخ ایران و تقویم در 24 اسفندماه 1354 که در اجلاس مشترک سنا و مجلس شورای ملی به تصویب رسید اعتراض بسیاری از علما درایران از جمله مرحوم آیت الله گلپایگانی رابرانگیخت.
امام در پیامی به مناسبت عید فطر به مخالفت جدی با این مصوبه پرداختند: «کارشناسانی که می¬خواهند مخازن ما را به غارت ببرند برای تضعیف اسلام و محو اسم آن نغمه شوم تغییر مبدا تاریخ را ساز کردند. ... بر عموم ملت است که با استعمال این تاریخ جنایتکار مخالفت کنند و چون این تغییر هتک اسلام و مقدمه¬ی محو اسم آن است خدای نخواسته. استعمال آن بر عموم مردم حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم ومخالفت با اسلام عدالتخواه است.» (صحیفه نور/ج1/ص272)
7. مجتهد تراشی محمدعلی وحیدی معروف به علامه وحیدی روحانی نمایی بود که سپهبد خون ریز رضاشاه به نام امیر احمدی اورا مجتهد نامید و بر همین اساس تولیت مدرسه سپهسالار به اوسپرده شد.
وحیدی درجوانی جزو منشیان آیت الله شهرستانی بود. جعل نامه¬ای توسط او با مهر آیت الله در حمایت از شخص بدکاره¬ای موجب شد آیت الله شهرستانی علاوه براینکه مهر خود را بشکند او را هم از خود براند.
وحیدی با کنار گذاشتن لباس روحانیت در دوره بیستم مجلس شورای ملی به مجلس راه یافت و در یکی از نطق¬هایش درمجلس گفت: «به نام خدا و به نام شاهنشاه هنگامی که او درنطق خود گفت شاه سایه خدا در زمین است سردار فاخر حکمت خطاب به اوگفت: اینجا خانه ملت است وکسی حق ندارد سخنان کفرآمیزی بر زبان آورد و او را وادار به ترک تریبون کرد.» (ساواک وروحانیت ص44)
8. تعطیلی بعضی از حوزه¬های دینی مدرسه علمیه مروی را در تهران که ازآن هزاران عالم روحانی بیرون آمده بود جایگاه تعدادی از ارامنه کردند. مدرسه سپهسالار را هم به تعدادی جوان... واگذار کردند.
در قم در مدرسه دارالشفا به جای تدریس گداها سکونت داشتند و مدرسه به قهوه¬خانه¬ای تبدیل شد که متکدیان درآن جمع می¬شدند و چای می¬نوشیدند. (خاطرات حجت الاسلام والمسلمین پورهادی/ص166)
9. تقویت ادیان منسوخ و فرقه¬های استعمار ساخته از دیگر برنامه¬های شاه درجهت دین ستیزی او بود. ویلیام سولیوان - سفیر امریکا در دربار شاه در کتاب خاطرات خود گفته است: «ایران یک کشور اسلامی بود... با وجود این چون نزدیک به هشتاد هزار یهودی در ایران زندگی می¬کردند و جامعه یهودیان ایران در کلیه رشته¬های تجارت و اقتصاد ایران رسوخ کرده بودند.. هم در این راستا بود که شاه به شهبانو اجازه داد کنگره پیروان زردشت را در تهران برگزارکند و با شراب شامپانی از مهمانان خود درماه رمضان در کاخ سلطنتی پذیرایی کند.
سر آنتونی پارسونر سفیر دولت انگلیس در ایران می¬گوید همکاران دیپلمات عرب من شرکت در پذیرایی پایانی کنگره زردشتیان را تحریم کردند. شاید به نظر شاه وشهبانو اینگونه اقدامات به عنوان روش¬های سریع درمانی برای جداکردن مردم ایران از روشهای اسلامی بود.( فخر روحانی، اهرمها، سقوط و پیروزی انقلاب اسلامی/ج1/ص108)
10. تاسیس دانشگاه اسلامی شاه با هدف تحت کنترل در آوردن مدارس علمیه سراسر کشور می¬خواست به تاسیس دانشگاه دولتی اسلامی بپردازد. تاسیس این دانشگاه به رژیم فرصت می¬داد تربیت طلاب و فعالیت¬ها و تبلیغ دینی را تحت مراقبت و سیطره خود قرار دهد.
فارغ التحصیلان این دانشگاه نیز طبق نظر دولت به جاهای مختلف اعزام می¬شدند. شاه قصد داشت به تدریج این دانشگاه را جایگزین مدارس علوم دینی سراسر کشور کند.
لیکن رژیم در اجرای این سیاست با ناکامی مواجه گردید و این برنامه در نطفه خفه شد. چرا که امام خمینی در واکنش به این سیاست مکررا به صحبت پرداخت و اعلامیه¬ای هم صادرکرد.
11. درج مقالات ضد دینی در نشریات، آقای عزت مطهری (شاهی) درکتاب خاطرات خود (417) می گوید : « مجله جوانان حزب رستاخیز را در بند -زندان - توزیع کرده بودند در مقاله¬ای به قلم یک استاد دانشگاه با عنوان تمدن پویا و تمدن ایستا ضمن رد وجود خدا نوشته بود: اینها زاییده ذهن بشر است و بهشت و جهنمی وجود ندارد و بشر برای فرار از ترس مرگ بهشت وجهنم را برای خود ساخته است.
امام تهدید کرده بود اگر شاه به تاسیس این دانشگاه بپردازد و به تربیت افرادی در آن جا اقدام نماید، به تفسیق آن خواهند پرداخت و مردم را از مراجعه به این افراد نهی خواهد کرد و آخوندهای درباری جایگاهی در بین مردم نخواهند داشت. در پی این واکنش بود که رژیم از اجرای این سیاست منصرف شد و تاسیس دانشگاه اسلامی صرفا در مرحله¬ی حرف باقی ماند.
12. توقیف روزنامه مذهبی دنیای اسلام. در یکی از گزارش¬های محرمانه شهربانی در سال1327 آمده است عده¬ای ازعلمای مخالف دولت در بازار مشغول فعالیت شده و راجع به توقیف روزنامه دنیای اسلام قطعنامه¬ای صادر می¬نمایند مبنی بر اینکه چون روزنامه دنیای اسلام تبلیغ امور دین و مذهب می¬نماید بنابراین دولت بنا به اصل مخالفت با مذهب به این عمل مبادرت ورزیده است. این عمل تولید نگرانی فوق العاده در بازار و طرفداران مذهب نموده است.(گزارشهای محرمانه شهربانی 1327-1328/مجید تفرشی /ج2/ص319)
13. اجرای نمایشنامه¬های ضد دینی. اسدالله علم در خاطرات خود ( ص 161) در تاریخ 7/1/1348 از اعتراض مرحوم آقای فلسفی نسبت به نمایشنامه شهر قصه چنین می گوید: «دیشب فلسفی به نمایشنامه شهر قصه که درآن به آخوندها حمله منطقی فراوان شده و بسیار عالی است و در تلویریون نمایش داده شده حمله کرد وخیلی مهمل گفت و سفسطه کرد. »
ساواک نیز درگزارشی از سخنان سید عبدالرضا حجازی -روحانی درباری - در مجلس ترحیم کاظم جفرودی سناتورسابق که در خانقاه صفی علیشاه با حضور عده¬ای از وزرا و روسای مجلسین وحدود 400 نفر از طبقات مختلف در تاریخ 19/9/1351تشکیل گردیده بود ضمن وعظ اظهارداشته در تالار 25 شهریور نمایشنامه¬ای تحت عنوان محراب به نمایش گذاشته شده و در نمایشنامه مزبور بنا کنندگان مساجد وتکایا را قماربازان معرفی نموده اند در حالی که مساجد ایران بوسیله پادشاهان ساخته شده است چرا وزارت فرهنگ با صرف مبالغ هنگفتی اجازه می¬دهد این قبیل نمایشنامه¬ها به روی صحنه بیاید تا بین روحانیون و دولت شکاف ایجادگردد (ساواک وروحانیت/صص67 و68)
14. مخالفت شاه با تعطیل روز تولد رسول اکرم. اسدالله علم در بیان خاطرات روزشنبه 6/2/1351 (صص240 و241) خود می نویسد: »صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه سر حال نبودند. تقریبا هر چه را عرض کردم رد کردند. یکی این بود که آیت الله خوانساری تقاضا دارد مولود حضرت رسول تعطیل شود رد کردند.» علم درادامه می نویسد: «جای تعجب شد! »
15. لاش برای تصویب قانون زنا در مجلس مرحوم آقای فلسفی در کتاب خاطرات خود(ص405) دراین باره می نویسد: «به یاد دارم در مجلس سنا در صدد بر آمدند طرحی به تصویب برسانند که گفتند عبارت ولدالزنا را برداریم و بگوییم فرزندان مردم دو قسم هستند یک قسم فرزند قانونی و یک قسم فرزند طبیعی... از این هم فراتر رفتند و در کنار این طرح موضوع دیگری را هم افزودند که آن اجازه زنا به زن توسط شوهر بود این کار را هم اعیان قوم در مجلس سنا کردند.
این طور مطرح کردند که وقتی زن شوهر می¬کند مرد مکلف است به زن منزل مسکونی بدهد و بعد گفتند زن شوهردار حق دارد با مال خود یک خانه ملکی مستقل در جای دیگرخریداری کند و آن خانه را خالی نگهدارد و کلیدش دراختیار خود آن زن باشد که هر وقت خواست به آنجا برود.
معنی آن مصوبه آن بود که هر وقت زن شوهردار اراده زنا کرد آزاد باشد. 16- قانونی کردن سقط جنین. اشرف خواهر فاسد شاه در کتاب خاطرات خود (ص206) گفته است: «تا زمان انقلاب حداقل از دیدگاه قانون ما تقریبا به برابری کامل بین مرد وزن رسیده بودیم. ما حتی موفق شده بودیم سقط جنین را البته به گونه¬ای غیر مستقیم امکان پذیر کنیم زیرا مذهب راه دیگری در برابر ما باز نگذاشته بود.»
مواردی که ذکر شد شاید یک از هزار هم نباشد. اما پاسخ این سیاست دین ستیزی از سوی مردم چه بود؟ آنان برخاستند و به ندای امام لبیکی سرخ گفتند و با ایمان به خدا و وحدت کلمه، تحت رهبری پیامبر گونه امام خمینی قیام کردند. مردم خمینی خواه، امام تبعید شده خود را با عزت به کشور باز گرداندند و رژیم ضد دینی پهلوی را که از پشتیبانی همه ابرقدرتها برخوردار بود با دستهای خالی و با نثار خون عزیزان خود به زباله¬دانی تاریخ فرستادند و با پدید آوردن انقلاب اسلامی فصلی نو به نام دین درتاریخ جهان معاصر رقم زدند.


http://www.khabaronline.ir/detail/129383


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی
برچسب‌ها: انقلاب اسلامی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی