تمسک به آیه غار در فضیلت ابوبکر
ابراهیم به یکباره برخاست و گفت: ای حسنیه! چه خبر است؟ اختیار از کف داده ای و در کمال وقاحت بر صحابه و تابعین طعنه می زنی و همه را کافر می شناسی! گر چه محبّت اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر همه لازم و واجب است و در این مسئله کسی با تو مخالفت ندارد، ولی مودّت و محبت اصحاب کبار و خلفای عالی مقدار که جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوده اند نیز بر همگان واجب است. چون در خلافت ایشان همه امّت توافق دارند. خصوصا ابوبکر که باری تعالی در آیه غار او را هم صحبت و یاور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خوانده، از این رو او دارای فضائل بسیاری است.
1- همانا شرک بخدا ورزیدن ظلمی بسیار بزرگ است . لقمان / 13.
حسنیه گفت: به خدا قسم که ابوبکر به خاطر آیه غار هیچ فضیلت و منزلتی نداشته بلکه آن آیه عکس آن را اثبات می کند.
ای ابراهیم! بگو ببینیم که در آیه غار، به ابوبکر چه فضیلتی نسبت داده شده است؟
ابراهیم گفت: خدا می فرماید: «اِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَد نَصَرَهُ اللّه اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِی اثْنَیْن اِذْ هُما فِی الْغار اِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَن اِنَّ اللّهَ مَعَنا فَاَنْزَلَ اللّه سَکینَتَهُ عَلَیْهِ وَ اَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوها»ا(1).
اول آنکه همراهی وی با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دلیل تقرّب او به آن حضرت است است چون اگر رسول خدا کسی را بیشتراز ابوبکر دوست می داشت او را همراه خود می برد، تا انیس و هم نشین او باشد.
دوم آنکه حق تعالی او را مصاحب رسول خویش خوانده است.
سوم آنکه رسول خدا نخواستند او را غم ناک ببینند واز این جهت
برای دفع اندوه و بیم از او، گفتند: «لا تَحْزَن» یعنی غمگین مباش. چهارم آنکه خدا در این آیه فرموده: «اِنَّ اللّهَ مَعَنا» که به لفظ جمع آورده پس معنایش این است که خدا با رسولش و با ابوبکر است.
خوب ای حسنیه! در مورد این آیه که فضائل ابوبکر را آشکارا بیان نموده است چه می گوئی؟
1- اگر شما پیامبرتان را یاری نکنید خدا همواره او را یاری کرده (و می کند ) آن هنگام که در غار ثور بودند و او به همراهش گفت : نترس و محزون مباش که خدا با ماست و خدا سکینه اش را بر پیامبر نازل فرمود و او را با سربازانی که قابل مشاهده نبودند تأیید فرمود . توبه / 40.
پاسخ حسنیه به استدلال به آیه غارحسنیه لبخندی زد و گفت: ای ابراهیم این ها مطالبی است که عوام را با آن فریب می دهند وبصیرت شان را با آن می پوشانند ولی آنها که دیده بصیرت و عقل شان باز است فریب نمی خورند و از راه حق منحرف نمی شوند و بااین مناقب کسی را افضل امت نمی گویند و بر خاندان عصمت مقدم نمی دارند.
و امّا این که می گویی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ابوبکر را از این جهت با خود برد که او را از همه بیشتر دوست داشت، به خدا قسم پندار اشتباهی است.
چه اینکه آن شب جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و عرض کرد: کفّار امشب به قصد کشتن تو خواهند آمد، به اصحابت دستور بده تا از خانه بیرون نیایند، اراده خداوند بر این قرار گرفته که علیّ بن ابیطالب علیه السلام ، برادرِ با جان برابرت، را بر جای خود در بستر بخوابانی چون او تنها کسی است که حاضر است جان خود را برای تو فدا کند، سپس خود بسوی غار ثور حرکت کن.
چون شب نزدیک شد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اصحاب خود را فرا خواند و فرمود: امشب هیچیک نباید از خانه بیرون آئید، خدا در این امرمصلحتی دیده که باید اطاعت کنید.
پس اصحاب همگی بسوی خانه هایشان رفتند.
سپس برادرش علی علیه السلام را طلبیده و گفت: یا علیّ! فرمان الهی بر این است که تو امشب بجای من، در بسترم بخوابی تا مشرکین متوجه رفتن من نشوند و من از شهر مکه خارج شوم.
این سخن نه تنها بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام گران نیامد بلکه از روی محبت و اخلاص عرض کرد: جان من هزار بار فدای فرمان الهی باد، بخصوص که جان رسول خدا نیز محفوظ ماند.
علی علیه السلام با اینکه نوجوان بود امّا هراسان نشد و از صمیم دل تسلیم فرمان الهی گشته امر حضرت را اطاعت کرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را در آغوش کشید و روی او را بوسید و گریست و فرمود: ای علی تو را به خدا می سپارم.
بدین سان علی دربستر پیامبر خوابید و پیامبر اکرم از خانه خارج شد.
در این حال شخصی را دید که از روبرو می آید، پیامبر قدری توقف فرمود، تا آن شخص نزدیک رسید، دید ابوبکر است، پس فرمود: آیا من دستور خدا را بر شما نرسانیدم که امشب از خانه های خود بیرون نیائید؟
ابوبکر جواب داد: یا رسول اللّه! دلم هراسان بود و نتوانستم در خانه بمانم از این رو بیرون آمدم.
پیغمبر متحیر ماند که چه کند؟ چرا که نمی توانست کس دیگری را همراه خود ببرد.
در این حین جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : اگر او را در مکه واگذاری کفار بوسیله او به دنبال تو خواهند آمد و تو را به قتل خواهند رساند.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مجبور شد او را با خود ببرد و با هم داخل غار گشتند.
آری، ای ابراهیم! ابوبکر با حکم خدا و رسول او را مخالفت کرد و از خانه بیرون آمد و همه امّت بر این نکته اتفاق نظر دارند که پیغمبر از روی ناچاری او را با خود برد، که مبادا به دست کفار گرفتار شود و آنان را به محل اختفاء او آگاه گرداند.
از طرف دیگر چون خدای متعال وضعیت ابوبکر و یارانش را در آیه شریفه «یَقُولُونَ بِاَفْواهِهِم ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِم»(1)بر پیامبر آشکار نمود واز آنچه بعد از او نسبت به اهل بیتش روا می دارند باخبر ساخت، رسول خدا دیگر از وی ایمن نبود، از این جهت او را با خود برد.
ای ابراهیم! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از هم نشین و هم دل بی نیاز بود، چه اینکه او با پروردگار خویش مانوس بود، و جبرئیل هم دل و هم صحبت او بود، و آیه «اَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوها»(2)گواه بر این سخن است.
ای ابراهیم اینکه گفتی خدا وی را یار و همراه رسولش خوانده، باید گفت: به صرف همراهی کسی صاحب شرافت و فضیلتی نمی گردد. چون در آن همراهی، او هیچ ضرری از رسول خدا دفع نکرد. و در هیچ موردی رسول خدا را یاری ننمود، و اگر یاریش کرده بود، خبرش به ما نیز رسیده بود.
دیگر اینکه در قرآن کریم آمده است که کافر می تواند با مؤمن مصاحب و همراه باشد، چنانکه می فرماید: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ اَکَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوّاکَ رَجُلاً»(1). و همان گونه که زن حضرت نوح علیه السلام و زن حضرت لوط علیه السلام ، مصاحب و همراه آن دو پیامبر بزرگوار بودند و عرب الاغ را نیز مصاحب خوانده و از آن به مصاحب بد مثل زده که: «بِئْسَ الصّاحِب الحِمار» یعنی چه بد مصاحبی است الاغ.
1- اهل نفاق چیزی رابر زبان می آورند که در دل به آن اعتقادی ندارند . آل عمران/167.
2- خدا پیامبرش را بالشکریانی ازملائکه که شما آنها رانمی بینید تاییدفرموده. توبه/40.
و از همه مهم تر اینکه ابوبکر در غار با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مصاحب بود ، این چه حاصلی برایش داشت که با دلی پر از نفاق با رسول خدا همراهی کرده بود.
اما ای ابراهیم! در مورد این مطلب که گفتی: پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از روی شفقت و مهربانی به او گفت: غمگین مباش، من از تو می پرسم که حزن ابوبکر که به خاطر بدگمانی و شدت ترس بود، آیا طاعت شمرده می شود یا معصیت؟
ابراهیم همچنان ساکت بود و جوابی برای گفتن نداشت.
حسنیه گفت: اگر ترس و اندوه او طاعت خدا بود، رسول خدا چرا او را از اطاعت الهی منع کرده است. و چرا که فرمود: غمگین مباش، نعوذ باللّه از این اعتقاد که پیغمبر کسی را از اطاعت خدا منع کند.
و اگر حزن او از سستی اعتقاد و عدم ایمان او به خدا و رسولش بوده، پس او با این معصیت از این همراهی چه سودی نموده است، چون پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم خواهان طاعت است نه معصیت، و نیز مانع ازمعصیت است نه طاعت.
1- مؤمن به مصاحب و همراهش که کافر شده بود گفت: آیا به خدا کافر شده ای؟ خدائی که تو را از خاک آفرید و سپس از نطفه و آنگاه تو را انسانی سالم و برومند قرار داد!؟ کهف / 37.
باری ای ابراهیم، حزن ابوبکر دلالت بر کم صبری و عدم رضای او به قضا و قدر الهی و به مصاحبت با رسول خدا بوده است، از سوی دیگر هنگام رفتن به طرف غار، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به او فرمود که من به حکم الهی بسوی این غار می روم و ما در پناه حق تعالی از شرّ دشمنان مصون و محفوظ خواهیم ماند ، اما او بر سخن رسول خدا اعتماد نکرد و در هراس افتاد و این خود، نشانه عدم ایمان است.
درثانی اینکه شما که می گوئید پیغمبر اکرم از روی محبتی که به او داشت، او را همراه خود برد ، پس چگونه بود که ابوبکر نمی دانست که پیغمبر بخاطر خلاصی از دست دشمن و به فرمان الهی به غار رفته است و با آن قدر جزع و فزع نمود که نزدیک بود پیغمبر را رسوا کند، بلکه به جرأت می توان گفت که هدف او از جزع نمودن آن بود که کفّار به حضور آن ها مطّلع شوند اما خداوند اجازه نمی داد که او حافظ و ناصر رسول گرامی اش بود.
ای ابراهیم! اگر ابوبکر به پیامبر ایمان داشت، خدا نمی گذاشت ماری پای او را نیش بزند و او را حفظ می کرد، چنانکه رسولش را از شرّ کفار نگاه داشت، با آنکه جمع زیادی به دهانه غار رسیدند و ردّ پای آن حضرت را بر در غار دیدند، با این تمامی این ها حق تعالی او را از شرّ دشمنان نگه داشت.
اما این که آن حضرت به ابوبکر فرمود: «اِنَّ اللّهَ مَعَنا»، غرضش این بود که خدا حافظ و ناصر من است و چون ابوبکر نیز همراه آن حضرت در غار بوده، شامل حال او نیز شده است و این هیچ گونه فضیلتی برای ابوبکر محسوب نمی شود، چرا که این گونه همراهی ردن برای کسی فضیلت نیست، چنانکه خدا می فرماید اگر سه نفر با هم راز بگویند چهارمین آنها خداست و اگر پنج نفر باشند ششمین نفر آنها خداست و اگر آنها کمتر از این باشند و یا بیشتر، همانا خدا با آنان است و این آیه شامل حال همه اهل عالم حتی کفّار و یهود و ترسایان (مسیحیان) و مؤمنان و دیگران هم هست و این همراهی خداوند فضیلتی برای آن ها محسوب نمی شود.
ای ابراهیم! اگر شخصی چهارپائی داشته باشد و از ترس دزدان و حرامیان به خانه ای پناه برد و بگوید که خدا با ماست و ما را در این منزل یا در این وادی حفظ خواهد کرد، و منظور او خودش و چهار پایش باشد، در این حال آیا آن حیوان فضیلتی بدست آورده است؟
چون سخن حسنیه بدینجا رسید هارون بسیار خندید، گرچه تعصب بسیار زیادی داشت و با اهل بیت دشمنی و نفاق داشت، ولی حق تعالی دل او را بر حسنیه نرم و مهربان کرده بود به طوری که اگر از طعن مردم نمی ترسید و یا منصب خلافت و تکبّر مانع او نبود برمی خاست و برگرد حسنیه می گردید.
بار دیگر حسنیه رو به ابراهیم کرد و گفت:
ای ابراهیم! امّا از همه رسواتر، بی بهره بودن ابوبکر از ایمان است که از این قسمت آیه استفاده می شود «فَاَنْزَلَ اللّه سَکینَتَهُ عَلَیْه»، ضمیر «ه» در کلمه «عَلَیْه» که مفرد می باشد به حضرت رسول اشاره دارد و این دلالت می کند بر اینکه آرامش الهی بر ابوبکر نازل نشده و او از این لطف الهی بی نصیب مانده بود، چون اگر بر او نیز نازل شده بود می فرمود: «فانزل اللّه سکینته علیهما» و ضمیر را به صورت تثنیه می آورد تا شامل هر دو نفر آنها گردد. به خدا قسم این مطلب دلالت بر عدم
نظرات شما عزیزان: