آيات قيامت ، در قرآن مجيد از يك نظر به دو قسم تقسيم مى شوند؛ آياتى كه مى گويند: قيامت ممكن است و امر محالى نيست . و آياتى كه مى گويند قيامت ضرورى است و بايد باشد. و اگر نباشد، نظام خلقت ناقص است . و حكمت و عدالت خداوند محدوش مى شود. و چون نظام خلقت ناقص نيست و خدشه در عدالت و حكمت خداوند محال است ، پس بايد آخرت ، قيامت و بهشت و جهنم باشد. و ما بحول الله ، به نحو ترتيب ، هر دو قسمت از آيات را بررسى خواهيم كرد.امكان وقوع قيامت و ضرورت آن
امكان وقوع معاد
آياتى كه بر امكان وقوع معاد دلالت مى كنند، بسيارند. و ما به برخى از آنها نظر مى افكنيم :
1 - (( و يقول الانسان ءاذا مامت لسوف اخرج حيا اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم شيئا ))
يعنى : (انسانى كه منكر معاد است مى گويد: آيا وقتى كه مردم بزودى زنده از قبر خارج خواهم شد؟ آيا آن انسان به ياد نمى آورم كه مااو را پيش آفريديم و حال آنكه چيز معينى نبود؟!
در اين دو آيه شريفه ، ابتدا اشكال منكر معاد، بدون خوف و ترس مطرح و سپس بدان داده شده است . و خلاصه آن چنين است كه اگر ما در عالم خيال ، دويست سال به عقب برگرديم ، خواهيم ديد كه ما در جهان نبوده ايم بلكه فقط ذرات بدنهاى ما به صورت پراكنده در املاح خاك و گازهاى هوا و ذرات آب و غيره بوده است . و اكنون بعد از دويست سال نيز مجددا به حال اول برمى گرديم و باز خاك و ذرات خواهيم شد.
اكنون آيا ممكن است اين نقشه تكرار شود و ما دوباره آفريده شويم ؟ در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت : هيچ عاقلى نمى تواند بگويد خير، اين كار شدنى نيست ؛ چون يكبار ممكن است و ما به وجود آمده ايم ، پس از تكرار آن نيز بايد ممكن باشد.
و يا بگوييم كه : بشر از اول در دنيا نبود و بعدا به وجود آمده و همه جا را پر كرده است ، اكنون اگر در روى زمين اتفاقى رخ دهد و همه انسانها و به طور كلى ، حيات از بين برود، آيا تكرار به وجود آمدن حيات و انسانها ممكن است يا محال مى باشد؟
در پاسخ اين سؤ ال نيز هيچ عاقلى نمى تواند بگويد كه آن محال است ، بلكه همه در جواب خواهند گفت : تكرار آن امكان پذير است . اين بيان قرآن كريم بقدرى قاطع است كه بالاتر از آن بيانى وجود ندارد.
2 - (( و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشاءها اءول مرة و هو بكل خلق عليم )) .
به روايت امام صادق - عليه السلام - ابى بن خلف ، كه يكى از سران مشركين مكه بود - استخوان مرده اى را با دست خود ساييد و به صورت خاك درآورد و گفت : چه كسى مى تواند اين استخوانها را بعد از خاك شدن ، زنده گرداند؟!
خداوند در پاسخ آن به پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (بگو همان كس زنده مى كند كه بار اول آن را زنده كرده است ؛ يعنى اين استخوان از اول اينطور نبود، بلكه از زمين و اجزاء آن آفريده شده بود كه اكنون دوباره خاك شده است ، همان خدايى كه بار اول آنها را از خاك آفريده و به صورت استخوان درآورد، بار ديگر نيز مى تواند اين عمل را تكرار كند و آن را از سر بگيرد. اين آيه شريفه نيز مانند آيه اول در امكان وقوع معاد مى باشد و به هيچ نحو قابل رد و يا خدشه نيست .
جمله (و نسى خلقه ) حاكى از آن است كه : اگر اين شخص در خلقت و آفرينش خويش فكر مى كرد و امكان تكرار آن را به ياد مى آورد، چنين اشكالى نمى كرد، ولى چون آفرينش خودش را از ياد برده است لذا چنان گفت . جمله (( و هو بكل خلق عليم )) جواب سؤ ال مقدر است . گويا كسى مى گويد: در دنيا انسانها از مادران متولد مى شوند، مگر در آخرت نيز مادرانى خواهند بود تا انسانها را به دنيا آورند؟!
در پاسخ فرمود: خداوند به هر نوع خلقت تواناست ؛ در دنيا شما را از مادران به وجود آورد و در آخرت نيز شما را از زمين خواهد روياند؛ چنانكه علفها را از بين مى روياند.
3 - (( يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بداءنا اول خلق نعيده و عدا علينا انا كنا فاعلين )) (113)
يعنى : (ياد كن روزى را كه آسمان را مى پيچيم ، همانطور كه طومار، نوشته ها را مى پيچد، چنانكه اولين خلقت را شروع كرده ايم آن را دوباره اعاده مى كنيم ، اين وعده اى است بر عهده ما و ما يقينا آن را انجام خواهيم داد.)
اگر صفحه اى را كه نوشته دارد بپيچيم ولوله كنيم ، طبعا نوشته ها ناپديد مى شوند، همين گونه است اگر خداوند متعال آسمان را بپيچد و درهم فرو برد، اجرام ناپديد شده و به حالت (رتق ) برمى گردند، چنانكه مى فرمايد: (( اولم يرالذين كفروا ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما... )) (114)
اين آيه شريفه اولا: درباره همه عالم است ، همانطور كه دو آيه سابق ، تنها درباره انسان بود. ثانيا: هم وعده آمدن قيامت و هم استدلال به آن است ؛ يعنى : خدايى كه توانسته است ابتدا آسمان را به وجود آورد، پس بر اعاده آن نيز قادر خواهد بود. و ثالثا: آيه شريفه در حد خود، بسيار عجيب و پرمحتواست .
4 - (( و هو الذى يبدؤ ا الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه و له المثل الاءعلى فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم )) .(115)
يعنى : (خداوند كسانى است كه خلقت را آغاز مى كند، و سپس آن را از سر مى گيرد. براى خداوند اعاده خلقت ، از خلقت اولى آسانتر است . براى اوست صفت والاتر در آسمانها و زمين . و اوست توانا و حكيم )
(و هو اهون عليه ) حاكى از آن است كه خلقت دوم ، به اعمال قدرت كمترى احتياج دارد، نه اينكه خلقت اول بر خداوند مشكل بود ولى دومى آسانتر است . اين آيه شريفه نيز مانند آيات گذشته در رابطه با امكان وقوع معاد مى باشد؛ يعنى : (معاد) امر محالى نيست بكله خداوند بر آن قادر است .
5 - براى تكميل اين بحث ، چند نمونه از آيات شريفه را نقل مى نماييم كه تمام اينها در رابطه با امكان معاد و شدنى بودن آن است . و البته اين آيات شريفه را فقط ترجمه مى كنيم :
الف - (( منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى )) (116)
يعنى : (شما را از زمين آفريده ايم و هنگام مرگ (دوباره ) به زمين باز مى گردانيم . و شما را بار ديگر (در قيامت ) از زمين بيرون مى آوريم .
ب - (( والله انبتكم من الارض نباتا ثم يعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا )) (117)
يعنى : ( خداوند شما را به شيوه خاصى از زمين رويانيد، سپس شما را به زمين برمى گرداند و (باز) در قيامت ، شما را به طرز مخصوصى از زمين خارج مى كند).
ج - (( فسيقولون من يعيدنا قل الذى فطركم اول مرة ... )) (118)
يعنى : (بزودى خواهند گفت كه كدام كس ما را به زندگى دنيا برمى گرداند؟ بگو: آن خدايى كه اول بار آفريده است ).
د - (( نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين على ان نبدل امثالكم و ننشئكم فيما لا تعلمون و لقد علمتم النشاءة الاولى فلولا تذكرون )) (119)
يعنى : (ما مرگ را در ميان شما مقدر كرده ايم . و ما عاجز نيستيم از اينكه ديگران را به جاى شم تبديل كنيم و شما را در خلقتى كه نمى دانيد، به وجود آوريم . شما كه خلقت اول را دانسته ايد پس چرا از خلقت دوم را يادآور نمى شويد؟!!
و همچنين آياتى كه خلقت انسان را در آخرت ، به روئيدن علفها و درختان در دنيا، تشبيه مى كنند نظير:
ه - (( و نزلنا من السماء مباركا فانبتنا به جنات وحب الحصيد و النخل باسقات لها طلع نضيد رزقا للعباد و احيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج )) (120)
يعنى : (از آسمانها آب با بركتى نازل كرديم و با آن ، باغها و دانه هاى دروشدنى را رويانيديم . و نخلهاى بلند كه ميوه آنها روى هم چيده شده رويانيديم ، براى روزى بندگان . و با آن آب ، ديار مرده را زنده كرديم . خارج شدن از قبرها نيز (در قيامت ) چنين است )
اين آيات شريفه حاكى از اين معناست كه انسانها در آخرت ؛ مانند علف از خاك خواهند روييد. همچنين است آيه نوزدهم از سوره روم ، آيه يازدهم از سوره زخرف ، آيه (57) از سوره اعراف ، و آيات پنجم تا هتم از سوره حج . شايد اين آيات را در يك فصل جداگانه و مستقل بررسى نماييم .
تمام اين آيات كه بررسى يا اشاره گرديد، درباره امكان معاد مى باشند؛ يعنى (معاد) امرى ممكن و معقول است . اينكه اگر كسى سؤ ال كند كه آيا بدنهايى كه در قيامت خواهد روييد، نظير اين بدنها خواهد بود يا عين آنها؟ پاسخ اين سؤ ال ، در فصل (عينيت انسان در دنيا و آخرت ) داده شده است كه اصل انسان روح اوست و روح هم بدون كمترين تغيير، باقى خواهد ماند.
ضرورت و وجوب معاد
گفتيم : قسمت دوم از آيات معاد، همانها هستند كه مى گويند: بايد معاد باشد، و آن حتمى است . والا عدالت و حكمت خداوند مخدوش خواهد بود. چون خدشه و اشكال در عدالت و حكمت خداوند محال است ، بنابراين اين وقوع قيامت ، حتمى و ضرورى مى باشد. از ابتدا مشيت الهى بر اين قرار گرفته است كه بعد از دنيا، آخرتى باشد. آياتى كه در اين زمينه مى باشند، بسيار است . و ما تنها آياتى را كه راجع به عدل و حكمت خداوند است ، نقل مى كنيم :
1 - (( افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون )) (121)
يعنى : (آيا گمان كرده ايد كه ما شما را عبث و بيهوده آفريده ايم . و شما به سوى ما باز نمى گرديد؟!
اين آيه شريفه مى فرمايد: اگر رجوع الى الله و معاد نباشد، خلقت انسان عبث و بيهوده خواهد بود.
2 - (( و ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الدين كفروا فويل للذين كفروا من النار )) (122)
يعنى : (ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو مى باشد، باطل و بى هدف نيافريده ايم ، باطل بودن ، گمان كافران است پس واى بر كافران از آتش ) .
اين آيه شريفه مى فرمايد: اگر قيامت نباشد، خلقت آسمان و زمين و ديگر اشياء، باطل خواهد بود. آيه اول ، درباره خلقت انسان بود ولى آيه شريفه دوم ، راجع به كائنات است ؛ يعنى در صورت نبودن آخرت ، آفرينش آنها بيهوده است .
3 - (( و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق ولكن اكثرهم لايعلمون ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين )) (123)
يعنى : ( آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آن دو مى باشد، عبث و بى هدف نيافريده ايم . آنها را جز به حق ، نيافريده ايم ، روز فصل و جدايى خوبان از بدان ، ميقات و وعده گاه همه آنان است .)
اين آيات شريفه نيز مى فرمايند: اگر قيامت نباشد، پس خداوند كائنات را بازيچه و بى هدف آفريده است !
4 - (( و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعة لاتية فاصح الصفح الجميل )) (124)
يعنى : ( ما آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است را جز بحق نيافريده ايم . و يقينا قيامت خواهد آمد پس (از اين منكران ) اغماض كن اغماض خوبى ).
اين آيه شريفه مى فرمايد: خلقت به حق كائنات منوط به آمدن قيامت است و اگر قيامت نباشد خلقت حق نيست بلكه باطل مى باشد.
5 - (( و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار )) (125)
يعنى : (مؤ منان بعد از تفكر در خلقت آسمانها و زمين ، مى گويند: خدايا! اينها را باطل نيافريده اى تو پاكى از اينكه چيزى به باطل بيافرينى . پس ما را از عذاب آتش نگه دار (يعنى اگر آخرت نبود، خلقت كائنات ، باطل و بيهوده بود))
نتيجه :
خلاصه اين آيات آن است كه خداوند متعال چيزى را باطل ، بيهوده و بى هدف ، نمى آفريند. و محال است كه كار عبثى انجام دهد. و چون اين زندگى پر از رنج و بلا و دلهره و اضطراب ، نمى تواند هدف خداوند باشد و خداوند براى همين چند روز بلا و مصيبت ، انسان را بيافريند، بنابراين ، بايد آخرت و قيامتى باشد والا كار خداوند از خلقت انسانها، لغو و بيهوده خواهد بود. و چون آسمانها و زمين در رابطه با انسان آفريده شده است ، چنانچه مى فرمايد:
(( و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا... )) (126)
بنابراين ، اگر آخرت نبود، خلقت كائنات نيز باطل و بيهوده مى شد. و اين كار بر خدا محال است . پس بايد آخرتى باشد.
ضرورت معاد از راه عدالت
اولا: بافت زندگى دنيا طورى است كه بسيارى از كارها مطابق عدالت به پايان نمى رسد؛ مثلا عده كثيرى از مردم ، در دنيا ظلم و ستم مى كنند و پا را از حريم خويش بيرون نهاده و حق ديگران را به ستم غصب مى كنند. و براى كسى حقى قائل نيستند. و سراسر زندگى چنين افرادى ، مشحون از انواع ظلمها، ستمها، بيدادها و جنايتها مى باشد. و سرانجام نيز بدون اينكه به سزاى عمل ظالمانه خويش برسند، چشم فرو بسته و از دنيا مى روند. اگر قيامت نباشد،پس حساب اين مظلومها چه خواهد شد. حق و حقوق اين مردم بيچاره وضعيتى كه توسط آن ستمگران به تاراج رفته است ، در كجا بايد گرفته شود. و يا عده زيادى از مردم كه طمعه هوسهاى زورمداران عالم گرديده اند، انتقام آنان در كجا بايد گرفته شود؟
ثانيا: بر فرض هم كه دست انتقام گريبان برخى از اين قاتلان و جنايتكاران را بگيرد، آيا امكان دارد يك جنايتكار را عوض هزاران انسانى را كه قربانى مطالع خويش نموده ، به سزاى اعمالش برسانند؟ مثلا صدام را كه قاتل بيش از صدها هزار انسان بى گناه مى باشد، چگونه مى توان انتقام اين همه انسانها را از او گرفت ؟ و چه كسى و كدام قانون مى تواند او را به كيفر تمام ظلمها و ستمهايش برساند؟
و يا مثلا (ترومن يهودى ) رئيس جمهور اسبق آمريكا، در دو شهر (هيروشيما و ناكازاكى ) حدود سيصد هزار انسان را ذوب كرد، وجود او چقدر توانايى دارد تا انتقام اين همه جنايت هولناك از او گرفته شود، مگر او يك بدن بيشتر است ؟!
و يا برعكس افراد فوق ، شخصيتهاى برجسته و هاديان الهى چون امام حسين - عليه السلام - و ساير شهداء كه در راه رضاى خداوند از جان گذشتند و دستورات الهى را به نحو احسن به انجام رساندند، پاداش بزرگ آنان را نمى توان در اين دنيا ادا نمود. چرا كه آنان جان خويش را براى رضاى خداوند فداى اسلام و قرآن نمودند، و خون پاكشان براى احياى دين مبين اسلام ، بر زمين ريخته شد. چگونه مى توان در اين دنياى فانى و حقير، پاداش آنان ادا شود. پس بايد قيامت و دنياى ديگرى باشد تا نيكوكاران به پاداش و بدكاران به كيفر برسند. و الا عدالت خداوند مخدوش مى گردد و امر و نهى پروردگار، پايه و ضمانتى نخواهد داشت .
وانگهى در صورت عدم وجود قيامت ، نيكوكاران با تبهكاران مساوى بلكه بدكاران برنده خواهند بود. مثلا ما يزيد بن معاويه را عنصرى پليد، آلوده و مغلوب مى دانيم اما امام حسين - عليه السلام - را انسانى والا و فاتح مى دانيم . اگر آخرت نباشد، يزيد با امام حسين - عليه السلام - نه تنها فرقى نخواهد داشت بلكه برنده هم خواهد بود چرا كه در دنيا به كام خود رسيد و به آرزوهاى خويش جامه عمل پوشيد و به ظاهر بر دشمنان خود فائق آمد، اينجاست ك در صورت عدم آخرت ، عدل الهى مخدوش مى شود و چون مخدوش شدن عدل خداوند محال است ، پس در وجود جهان آخرت ، ترديدى نيست و حتما خواهد بود.
ثالثا: اگر قيامتى نباشد، ديگر امر و نهى خداوند چه ضمانتى دارد؟ آنكه به دستور خداوند عمل نكند، چه سيلى اى خواهد خورد و آنكه عمل كند چه پاداشى دريافت خواهد كرد. آرى ، مجموعه اين علل و عوامل ، وجود قيامت را ضرورى نموده است . اينك به ذكر برخى از آياتى كه به روز قيامت اشاره دارند، مى پردازيم :
1- (( (ام نجعل الدين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار))) (127).
يعنى : (آيا آنهايى را كه اهل ايمان و عمل مى باشند؛ مانند مفسدان قرار مى دهيم و يا متقين را مانند فاجران مى گردانيم ).
اين آيه شريفه در صورتى صحيح است كه آخرتى باشد و الا نه تنها بدكاران با نيكوكاران يكسان مى شوند بلكه بدكاران موفق تر خواهند بود؛ چون در دنيا به كاميابى كامل رسيده اند. و به هر آنچه اراده كرده اند، دست يافته اند.
2- (( ام حسب الدين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالدين امنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون و خلق الله السموات و الارض بالحق و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لايظلمون )) (128).
يعنى : (آيا آنان كه گناهان را كسب كرده اند مانند كسانى كه اهل ايمان و عمل هستند قرار مى دهيم كه حيات و ممات هر دو گروه يكى باشد، بد قضاوت كرده اند! بلكه خداوند آسمانها و زمين را بحق آفريد، تا هر نفس با عمل خود مجازات شود. و آنها مظلوم نمى شوند).
اگر جهان آخرت نباشد، اين آيات نورانى ، قابل پياده شدن نيست . و عدل الهى جاى خود را پر نخواهد كرد. چون اين كار محال است ، پى وجود جهان آخرت ، حتمى خواهد بود.
3- (( ان الساعة اتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى )) (129).
يعنى : ( (خداوند متعال به حضرت موسى - عليه السلام مى فرمايد) جهان آخرت حتما خواهد آمد. آمدن آن را پنهان مى دارم تا هر كس به آنچه انجام داده است ، مجازات گردد).
يعنى پاداش نيكوكاران و مجازات نمودن تبهكاران ، در اين دنيا پياده نمى شود و عدل الهى جاى خود را نمى گيرد. پس بايد جهان آخرت وجود داشته باشد.
4- (( افمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا لايستوون اما الدين امنوا و عملوا الصالحات فلهم جنات الماءوى ... و اما الدين فسقوا فماءواهم النار )) (130).
يعنى : (آيا آنكه مؤ من است مانند فاسق خواهد بود، نه آن دو گروه ، مساوى نخواهند بود. (در نتيجه ) اهل ايمان و عمل ، جايشان بهشت ... و اهل فسق و فساد، در آتش هستند).
اگر آخرت نمى بود، مؤ من و فاسق مساوى مى شدند، بلكه فاسق بالاتر از مؤ من بود. اين مطلب را با كلامى از مرحوم شهيد مطهرى ، به پايان مى بريم . او در توجيه اين آيات مى نويسد:
اينجا لازم است توضيحى درباره اين دو اصل (حكمت و عدالت ) بدهيم كه چگونه است كه عدل الهى و هم حكمت الهى ، حيات جاويدان را ايجاب مى كند. و چگونه است كه اگر فرض كنيم حيات جاويدانى در پى اين حيات محدود نباشد، كه هر كس به نتيجه جاويد كردارش برسد، آفرينش جهان و انسان ، هم از نظر عدل الهى غيرقابل توجيه است و هم از نظر حكمت الهى . از عدل الهى آغاز مى كنيم :
اگر حيات جاويدان در كار نباشد، مثل انسانهايى كه در نظام ايمان و عمل ، حركت كرده اند و انسانهايى كه در نظام ضد ايمان و عمل حركت كرده اند، مثل شاگردانى است كه برخى تكاليف خود را به نحو احسن انجام داده اند و برخى ديگر وقت خود را به بازيگوشى گذرانده اند. و معلم بخواهد همه آنها را از نمره محروم كند. اين محروميت ، ظلم است و برخلاف اصل عدل مى باشد.
اين مطلب را با بيانى ساده تر نيز مى توان ادا كرد و آن اينكه : خداوند مردم را دعوت كرده است به ايمان و نيكوكارى . مردم از لحاظ پذيرش اين دعوت ، دو گونه شده اند؛ برخى اين دعوت را پذيرفته و نظام فكرى و عملى و اخلاقى خود را بر آن تطبيق داده اند، و برخى ديگر نپذيرفته و به بدكارى و فساد پرداخته اند. از طرف ديگر مى بينيم كه نظام اين جهان بر اين نيست كه صد در صد نيكوكاران را پاداش بدهد و بدكاران را كيفر، بلكه برخى نيكوكاريها هست كه حيات انسان به آن پايان مى يابد و مجالى براى پاداش نيست . پس بايد جهانى ديگر باشد كه نيكوكاران پاداش كامل نيكوكارى خود را دريافت كنند و بدكاران كيفر كار خود را، وگرنه بر خلاف عدل الهى است .
و اما از نظر حكمت الهى : ما انسانها كارهايمان بر دو قسم است : كارهاى عبث و بيهوده كه نتيجه اى بر آن مترتب نيست . و ديگر كارهاى بخردانه و عقل پسند كه نتائج خوب و مفيدى به بار مى آورد... كار حكيمانه خداوند عبارت است از كارى كه مخلوق را به كمال لايق خود برساند. و نسبت دادن كار عبث به خداوند، آن است كه مخلوقى را بيافريند بدون آنكه مخلوق را به كمال لايقش برساند.
...اينجاست كه فكر بيهودگى و پوچى در آفرينش ، براى گروهى پيدا شده است . مى گويند جهان ، حكم قافله اى را دارد كه دائما در حركت است و منزل عوض مى كند. و هيچگاه به مقصد واقعى نمى رسد. هر مقصد به نوبه خود يك منزل است ؛ زيرا طبيعت از آن نيز عبور مى كند و آن را پشت سر مى گذارد. بديهى است كه يك حركت و يك سفر، آنگاه معنا و مفهوم پيدا مى كند كه يك مقصد واقعى در انتظار باشد. اما اگر همه مقصدها و منزلها عبارت باشند از رفتنها، و منزلها و رسيدنها نداشته باشد، اين حركت و اين سفر، جز بيهودگيها چيزى نيست .
...پاسخى كه قرآن مى دهد اين است كه : آرى ، اگر تنها طبيعت و دنيا بود و بس ، اگر همه زادنها براى مردن و همه روييدنيها براى زرد و خشك شدن بود... جاى اين اشكال و شبهه بود... اما هستى به دنيا محدود نمى شود. دنيا آخرت را به دنبال دارد. دنيا (رفتن ) و آخرت (رسيدن ) است . على - عليه السلام - مى فرمايد: (( الدنيا دار مجاز و الآخرة دار قرار )) (131) اگر جهان آخرت نبود، جهان ، مقصد نهايى نداشت ... و به اصطلاح قرآن ، خلقت و آفرينش (عبث ) و (باطل ) و (لعب ) بود، اما پيامبران آمدند كه جلوى اين اشتباه اساسى را بگيرند. و ما را به حقيقتى آگاه سازند كه ندانستن آن ، سراسر هستى را در نظر ما پوچ مى كند(132) (( افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون.
نظرات شما عزیزان: