تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 38244
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 39103
بازدید ماه : 92381
بازدید کل : 10484136
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 26 / 7 / 1394

حسين(ع) نيك دريافته بود كه او را پيوندى با فرزندخواندگان سياهى و تباهى نيست. بنده‏اى كه سر در آستان معبود آورده بود تا رهايى از همه چيز را امام خويش سازد. او در اول گام سخن از «شهادت‏» به ميان آورده بود تا اعلام كند نه براى زندگى، كه براى مرگ از جاى برخاسته است، كه گفته بود: مى‏روم ، و جوانمرد را مرگ ننگ نباشد، چرا كه او مخلصانه مى‏كوشد و با جوانمردان با نيكويى رفتار مى‏كند تا خوارى را به جان نخريده باشد. (1) 
گفتگو از نمونه‏ها، و بار عظيمى كه بر دوش خويش حمل مى‏كنند به «مردى‏» باز مى‏گردد كه رنج همه انسانها را بر دوش مى‏كشيد، در وقتى كه تاريكى ، همه سرزمين بزرگ اسلامى را در خود گرفته بود. 
حسين(ع) ، فرزند على بن ابى طالب(ع) و فاطمه(س) سفرى را آغاز كرد كه در آن همه امور عالم و آدم ، تفسيرى دوباره مى‏يافتند، خالى از هر گونه تحريف ، آنچنان كه او ، بحقيقت دريافته بود و بر آن بود تا بر همگان مكشوف سازد. نگاهى به برگهاى اين دفتر بزرگ ، نشان مى‏دهد كه او - حسين(ع) - نه براى زندگى ، نه براى حكومت كه در يك كلام براى تبيين آيه «مرگ‏» و «شهادت‏» سفر خويش را آغاز كرد. در وقتى كه هيچ نشانه‏اى از «معنى مرگ‏» و «حقيقت‏» آن ديده نمى‏شدو همگان چنان با فراموشى مرگ ، در فتنه دنيا افتاده بودند كه ديگر هيچ موعظه و نصيحتى كارساز نبود و دستگاههاى تبليغاتى بيگانگان با مرگ ، چنان زندگى را وارونه جلوه داده بود كه فرزندان آدمى هيچ معنى روشنى از «زندگى‏» به خاطر نمى‏آوردند و در حقيقت ، زندگى‏اى وجود نداشت تا معنى روشنى بر آن مترتب باشد، تا چه رسد به آنكه مردى چون حسين(ع) بخواهد داعيه «حاكميت‏» و «اميرى‏» بر چنان مرداب عفنى را در سر بپرورد. 
آغاز سفر حسين(ع) ، همراه با كلامى در توصيف زيبايى «مرگ‏» بود و پايان آن ، مرگى سرخ در ميانه ميدان.بدان اميد كه در سرزمينى مملو از تيرگى ، كه حجابهاى ضخيم چونان ابرهاى متراكم حقايق را پوشانده ، چهره حقيقت نمودار گردد. در وقتى كه ، انحرافات چنان مردم را متزلزل و زبون ساخته بود كه از كتاب خدا ، پيامبر و سنتهاى او جز اسمى بى‏مسمى يافت نمى‏شد. آن هم در خدمت‏بهره‏مندى از تنعمات دنيوى. و او پيش از آن كه به تعريف زندگى و چگونگى آن بپردازد، در پى آن شد كه تصويرى بحقيقت از مرگ عرضه نمايد. تا شايد بر پايه‏هاى سترگ آن ، انسان را مجال درك معنى حقيقى حيات و زندگى به وجود آيد. 
امرى كه در ميان غفلت تمام پوشيده مانده و فرو رفتن در تباهى و ابتذال را نصيب امتى ساخته بود كه بيش از نيم قرن از دوران كفر و جهالت و روى آوردنشان به ايمان نمى‏گذشت. حسين بن على(ع) نيك مى‏دانست كه بايد، بار ديگر ، ابتدا و انتهاى سفر آدمى معلوم شود تا صورت و سيرت زندگى، برايش معنى پيدا كند. چرا كه بدون روشن‏شدن غايت‏سفر، چگونگى طى طريق و جهت‏گيرى خاص بين راه معلوم نمى‏شد و در واقع آنچه كه حسين(ع) آن را گمشده مردم عصر خويش مى‏دانست; نه طريق زندگى كه «چگونه مردن‏» بود. آيين و سنت مرگ. زيرا ازآن پس، چگونه زيستن را مى‏شد پيدا كرد. 
او ، مرگ را براى مردمى معنى مى‏كرد كه فراموشى آن ، آنها را در مردابى به اسم زندگى انداخته بود، تا دريابند كه چگونه مشتاقانه زندگى را به هواى رسيدن به چنان مرگى طى كنند. 
«سوءتفاهمى بزرگ‏» گرداگرد مسلمين را فراگرفته بود. بى‏آنكه پنجه در تكيه‏گاهى مطمئن انداخته باشند به راه افتاده بودند. همان كه مجاز را چهره حقيقت مى‏پوشانيد. دين ، زندگى ، رهبرى و همه امور در اوضاع حاكم آن زمان معنى مقلوب و واژگونه خويش را نمودار مى‏ساختند و همه مناسبات نيز على‏رغم پوشش ظاهريشان باطنى پليد داشتند. گوييا كه همگان دست در دست هم بر اندام فريب، دروغ و نيرنگ، جامه صلاح مى‏پوشانيدند تا ايام حيات را در كامرانى سپرى سازند. 
حكومت‏حاكم ، همه منكر را معروف جلوه مى‏داد و معنى همه آداب بودن و اعمال زيستن را مقلوب مى‏كرد. 
اين همه ، تنها محصول عصرى بود كه جاهلترين حكام، زمام امور را به دست گرفته بودند و آنك، غاصبانه به نام شايسته‏ترين مردان اهل حقيقت‏بر مردم حكم مى‏راندند و در نتيجه ، به جاى رستگارى ، نگون‏بختى تام و تمام را نصيب مردم مى‏كردند. 
در چنين وقتى اگر حسين(ع) در خانه مى‏نشست مسؤول بود، او ، ناگزير صبورانه دندان بر جگر فشرده و تنهازمانى كه از هر طرف نامه‏ ها به سويش روان شد، پاى از خانه بيرون نهاد. اگر چه تجربه‏ هاى رفته بر پدر و برادر و اخبار رسيده از جد بزرگوارشان همراه با علم امامت همگى خبر از آينده نيكويى نمى‏دادند و غدر و جفاكارى دعوت‏كنندگان را متذكر مى‏شدند، ليكن ، بر حسين(ع) بود تا به پاخيزد ، به سويشان رود و حجت را تمام كند . مبادا كه فردا، زمزمه سر دهند كه «حسين را فراخوانديم و حكمش را گردن نهاديم اما، او اجابت نكرد.» 
درود پاك خداوند بر او و همه ياران با وفايش‏ باد.___________________________________________________________
1. برگرفته از يكى از خطبه‏هاى حضرت حسين(ع)، ص 95 ، نفس‏المهموم .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم94
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی