رسول اکرم (1)
نویسنده: طاهر زاده
رسول اکرم (1)
هرکس که پیامبر«صلی الله علیه و آله» را بخواهد و نظر به آن حضرت بکند، حضرت را مییابد چون حقیقت وجود مقدس پیامبر«صلی الله علیه و آله» در جان هر انسانی کاشته شده است و در واقع با توجه به پیامبر و فضائل آن حضرت یک نحوه یادآوری برای ما پیش میآید. به گفتة حافظ:
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چونمن از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
عمده آن است که متوجه باشیم تا پای خودبینیها و منیتها در میان است آن آشنای جان ظاهر نمیشود، ولی اگر به جای نظر به خود، نظر را متوجه وجود نوری پیامبر«صلی الله علیه و آله» کردیم و موجب جلب نظر مبارک آن حضرت شدیم، نظر مبارک پیامبر«صلی الله علیه و آله» به جان هر انسان موجب به خودآمدن او خواهد شد. نظرکردن آن حضرت به جان هرکس یعنی بازگشت شرافت به انسان و اینکه او وارد عالم صداقت گردد، زیرا با توجه به فطرت نورانی هر انسانی اگر جان انسان در تصرف آن شریف قرار گرفت، شریف میشود و اگر در تصرف قدرت محمدی«صلی الله علیه و آله» قرار گرفت، قدرت تسلط بر نفس امّاره را مییابد و عملاً به گمشدة خود دسترسی پیدا میکند. کافی است که حضرت را بخواهی و به او نظر کنی، آنگاه او نظر به تو میکند و با نظر مبارک او خود را مییابی.
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست
جایگاه زن در منظر پیامبر«صلی الله علیه و آله»
روش پیامبر«صلی الله علیه و آله» در قبال غذا و خواب «قناعت» است و شیوه ایشان در برابر زنان «کرامت» است، همان نگاهی که خدا به انسانها دارد، پیامبر«صلی الله علیه و آله» هم همان نگاه را دارند. شیطان و انسانهای شیطانی بر زنان نظری پست دارند و برعکسِ نظر آنها؛ نظر پیامبر«صلی الله علیه و آله» است، که نظر خاصی بر نساء دارند. این نظر همان نظر کریمانهای است که خداوند بر همة انسانها دارد، محترمشمردن آن نوع از انسان که مادر همة انسانها است، انسانی از جنس زن. زن به این اعتبار تشابه به حق دارد، خداوند از یک زاویه منشأ عالم و امّ هستی است، پیامبر«صلی الله علیه و آله» نیز از زاویة دیگری انگیزة خلقت عالم و امّ هستی میباشد و زنان هم از نظر مسیر خلقت انسانها ظهور امّیت الهی در هستی میباشند، همة انسانها از زنان هستند و کرامت انسان به کرامت زنان است. از اینجاست که میبینید پیامبر«صلی الله علیه و آله» میفرمایند: «حُبِّبَ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا ثَلَاثٌ ،النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ وَ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ»[1]
برای من پسندیده شده از دنیا سه چیز: زنان، و بوی خوش، و نور چشم من در نماز است». این نگاه کجا و نگاه آلودة امروز دنیا به زنان کجا؟ به اسم احترام به زنان آنها را بازی میدهند و هستة توحیدی خانواده را مضمحل میکنند، تا دیگر نه زن، زن باشد و نه مرد، مرد. در حالی که تمام دستورات اسلام در مورد زنان در راستای حفظ کرامت آنان است.[2]
قلبتان را در معرض شوق به پیامبر«صلی الله علیه و آله» قرار بدهید، مثل چشمی است که در معرض نور قرار دادهاید، دیگر لازم نیست به نور بگویید که بدرخشد، چراکه جنس نور، درخشیدن است. پیامبر«صلی الله علیه و آله» مقام «لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاک»[3] است، و خداوند به آن حضرت خطاب فرمود: اگر تو نبودی، افلاک را نمیآفریدم؛ به این معنی که خداوند در خلقت عالم نظر به نور پیامبر«صلی الله علیه و آله» داشت و بر اساس ظهور مقدس او عالم ایجاد شد تا بستر ظهور نور رسول خدا«صلی الله علیه و آله» باشد، لذا نور وجود مقدس حضرت است که به تمام موجودات معنی میدهد و جایگاه هرچیزی را تعیین میکند. در تجربه نیز مشخص شده هر اندازه که انسانها از آن حضرت فاصله بگیرند گرفتار پوچی و افسردگی و بیهویتی میشوند، و عملاً معنی خود را گم میکنند. حال اگر به مقام رسول خدا«صلی الله علیه و آله» نظر کنید، بر جانتان نور میافشاند و راه رسیدن به نقطة کمال را مینمایاند و رعایت شریعت محمدی«صلی الله علیه و آله» وسیلة جذب آن نور مبارک است. شریعت اسلام آمده است تا ما را به مقام تعادل اَحدیِ محمّدی«صلی الله علیه و آله» نزدیک کند و از این طریق به همة زندگی ما معنی ببخشد.
شریعت اسلام را باید با این منظر نگاه کرد تا علاوه بر تخلق به فضائل آن حضرت به قلبشان نیز نزدیک شویم و به زندگی خود و به فلسفة وجودی عالم معنی ببخشیم، بهخصوص در زمانی که جهان از پوچی و بیمعنایی در رنج است.
چون در هنگام ذکر صلوات لازم است ذات مقدس رسولخدا«صلی الله علیه و آله» و اهل بیت طاهرینش«علیهم السلام» را مدّ نظر داشته باشیم، بدانجهت با نقل روایتی در اوصاف آن حضرت، بحث خود را تمام میکنیم و سپس به پرسشهایی که عزیزان فرمودهاند، میپردازیم.
سیمای رسول خدا«صلی الله علیه و آله»
گفت:این دهان بربند از هزل ای عمو جز حدیث روی او چیزی مگو
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ «علیه السلام» قَالَ: قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ«علیهماالسلام» سَأَلْتُ خَالِی هِنْدَ بْنَ أَبِی هَالَةَ عَنْ حِلْیَةِ رَسُولِ اللَّهِ«صلی الله علیه و آله» وَ کَانَ وَصَّافاً لِلنَّبِیِّ «صلی الله علیه و آله» فَقَالَ:
در کتاب عیون اخبارالرضا؛ امام رضا«علیه السلام» از پدران بزرگوار خود، از امام مجتبی(ع)نقل کردند که آن حضرت چنین فرمود: از دائیام هند بن ابی هاله که پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» را خوب وصف مینمود در باره اوصاف و شمائل آن حضرت سؤال کردم، او چنین گفت:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ«صلی الله علیه و آله» فَخْماً مُفَخَّماً یَتَلَأْلَأُ وَجْهُهُ تَلَأْلُؤَ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ أَطْوَلَ مِنَ الْمَرْبُوعِ وَ أَقْصَرَ مِنَ الْمُشَذَّبِ عَظِیمَ الْهَامَةِ رَجِلَ الشَّعْرِ إِذَا انْفَرَقَتْ عَقِیقَتُهُ فَرَقَ وَ إِلَّا فَلَا یُجَاوِزُ شَعْرُهُ شَحْمَةَ أُذُنَیْهِ إِذَا هُوَ وَفَّرَهُ أَزْهَرَ اللَّوْنِ وَاسِعَ الْجَبِینِ أَزَجَّ الْحَاجِبَیْنِ سَوَابِغَ فِی غَیْرِ قَرَنٍ بَیْنَهُمَا عِرْقٌ یُدِرُّهُ الْغَضَبُ أَقْنَی الْعِرْنِینِ لَهُ نُورٌ یَعْلُوهُ یَحْسَبُهُ مَنْ لَمْ یَتَأَمَّلْهُ أَشَمَّ کَثَّ اللِّحْیَةِ سَهْلَ الْخَدَّیْنِ ضَلِیعَ الْفَمِ أَشْنَبَ مُفَلَّجَ الْأَسْنَانِ دَقِیقَ الْمَسْرُبَةِ کَأَنَّ عُنُقَهُ جِیدُ دُمْیَةٍ فِی صَفَاءِ الْفِضَّةِ مُعْتَدِلَ الْخَلْقِ بَادِناً مُتَمَاسِکاً سَوَاءَ الْبَطْنِ وَ الصَّدْرِ بَعِیدَ مَا بَیْنَ الْمَنْکِبَیْنِ ضَخْمَ الْکَرَادِیسِ أَنْوَرَ الْمُتَجَرِّدِ مَوْصُولَ مَا بَیْنَ اللَّبَّةِ وَ السُّرَّةِ بِشَعْرٍ یَجْرِی کَالْخَطِّ عَارِیَ الثَّدْیَیْنِ وَ الْبَطْنِ وَ مَا سِوَی ذَلِکَ أَشْعَرَ الذِّرَاعَیْنِ وَ الْمَنْکِبَیْنِ وَ أَعَالِی الصَّدْرِ طَوِیلَ الزَّنْدَیْنِ رَحْبَ الرَّاحَةِ شَثْنَ الْکَفَّیْنِ وَ الْقَدَمَیْنِ سَائِلَ الْأَطْرَافِ سَبِطَ الْعَصَبِ خُمْصَانَ الْأَخْمَصَیْنِ فَسِیحَ الْقَدَمَیْنِ یَنْبُو عَنْهُمَا الْمَاءُ.
حضرت رسول «صلی الله علیه و آله» بسیار با هیبت بودند، چهره ایشان همچون ماه شب چهاردهم میدرخشید، با قدّی بلندتر از افراد متوسّط القامه و کوتاهتر از افراد لاغر و بلند قامت، و دارای سری بزرگ بود، موهای آن حضرت نه خیلی مجعّد بود و نه کاملا صاف و نرم، اگر قسمت بافته موهای ایشان باز میشد، حضرت فرق باز میکردند و إلاّ آن را به حال خود گذاشته و در هر حال در مواقعی که موی خود را بلند میکردند بلندی مو از لاله گوش تجاوز نمیکرد، رنگشان درخشان بود، پیشانی پهن و ابروانی کشیده و کمانی داشتند، و ابروان آن حضرت در عین کشیده بودن، کامل و پر مو بود ولی پیوسته نبود، و هر گاه عصبانی میشدند، رگ میان ابروهایشان متورّم میشد، بینی آن حضرت باریک و در وسط کمی برجسته بود، نورانیّتی داشتند که همیشه آن حضرت را در بر داشت، به قسمی که کسی که در او تأمّل نداشت متکبّرش فکر میکرد.
محاسن آن حضرت کوتاه و پر پشت بود، و گونههایشان هموار و کم گوشت، دهانشان بزرگ و دندانهایشان سفید و برّاق بود، رشته مویی نازک از گردن یا سینه تا ناف داشتند، گردن او گوئی تنگی نقره فام بود.
خلقتی همگون داشتند، بدنشان فربه بود و در عین حال سینه و شکم در یک سطح قرار داشت، شانههایی پهن و عضلانی و بدنی سفید و نورانی داشتند.
از زیر گردن آن حضرت تا ناف، رشته مویی نازک مثل یک خط قرار داشت، پایین سینه و شکم مبارک ایشان و سایر قسمتها عاری از مو بود، و درمقابل، ساعد، شانهها، و بالای سینهشان پر مو بود، ساق دستشان کشیده، کف دستشان درشت و دستها و پاهای مبارکشان زبر بود، دست و پاهایشان متناسب و استخوانهایشان صاف و بدون کجی بود.
کف پاهایشان کاملا گود بود، قسمت قوزک پا به پایین (که معمولا داخل کفش قرار میگیرد) خیلی پر گوشت نبود، و آب از روی پایش ردّ میشد و نمیایستاد.
چگونگی راهرفتن و نظرکردن حضرت«صلی الله علیه و آله»
إِذَا زَالَ زَالَ تَقَلُّعاً یَخْطُو تَکَفِّیاً وَ یَمْشِی هَوْناً ذَرِیعَ الْمِشْیَةِ إِذَا مَشَی کَأَنَّمَا یَنْحَطُّ مِنْ صَبَبٍ وَ إِذَا الْتَفَتَ الْتَفَتَ جَمِیعاً خَافِضَ الطَّرْفِ نَظَرُهُ إِلَی الْأَرْضِ أَطْوَلُ مِنْ نَظَرِهِ إِلَی السَّمَاءِ جُلُّ نَظَرِهِ الْمُلَاحَظَةُ یَبْدُرُ مَنْ لَقِیَهُ بِالسَّلَامِ.
وقتی به حرکت درمیآمدند با قدرت قدم بر میداشتند، در حال حرکت کمی متمایل حرکت میکردند، با وقار و سریع راه میرفتند، گویا در سرازیری به سمت پایین در حرکتند، هنگامی که به چپ و راست رو میکردند با تمام بدن به آن سو رو میکردند، چشمانشان به زیر افتاده بود و نگاهشان به زمین طولانیتر از نگاهشان به آسمان بود، معمولا خیره خیره نگاه نمیکردند، به هر کس میرسیدند، سلام میکردند.
چگونگی برخورد آن حضرت«صلی الله علیه و آله»
قَالَ قُلْتُ صِفْ لِی مَنْطِقَهُ فَقَالَ کَانَ «صلی الله علیه و آله» مُتَوَاصِلَ الْأَحْزَانِ دَائِمَ الْفِکْرَةِ لَیْسَتْ لَهُ رَاحَةٌ وَ لَا یَتَکَلَّمُ فِی غَیْرِ حَاجَةٍ یَفْتَتِحُ الْکَلَامَ وَ یَخْتِمُهُ بِأَشْدَاقِهِ یَتَکَلَّمُ بِجَوَامِعِ الْکَلِمِ فَصْلًا لَا فُضُولَ فِیهِ وَ لَا تَقْصِیرَ دَمِثاً لَیْسَ بِالْجَافِی وَ لَا بِالْمَهِینِ تَعْظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَةُ وَ إِنْ دَقَّتْ لَا یَذُمُّ مِنْهَا شَیْئاً غَیْرَ أَنَّهُ کَانَ لَا یَذُمُّ ذَوَّاقاً وَ لَا یَمْدَحُهُ وَ لَا تُغْضِبُهُ الدُّنْیَا وَ مَا کَانَ لَهَا فَإِذَا تُعُوطِیَ الْحَقُّ لَمْ یَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَیْءٌ حَتَّی یُنْتَصَرَ لَهُ وَ إِذَا أَشَارَ أَشَارَ بِکَفِّهِ کُلِّهَا وَ إِذَا تَعَجَّبَ قَلَبَهَا وَ إِذَا تَحَدَّثَ قَارَبَ یَدَهُ الْیُمْنَی مِنَ الْیُسْرَی فَضَرَبَ بِإِبْهَامِهِ الْیُمْنَی رَاحَةَ الْیُسْرَی وَ إِذَا غَضِبَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ وَ أَشَاحَ وَ إِذَا فَرِحَ غَضَّ طَرْفَهُ جُلُّ ضِحْکِهِ التَّبَسُّمُ یَفْتَرُّ عَنْ مِثْلِ حَبِّ الْغَمَامِ.
امام حسن «علیه السلام» در ادامه میفرمایند: به او گفتم؛ گفتار آن حضرت را برایم وصف کن. گفت:
آن حضرت پیوسته محزون و همیشه در فکر بودند، آسایش و راحتی نداشتند، در جایی که نیاز نبود سخن نمیگفتند. گفتارشان سنجیده و کامل بود، نه زیاده سخن میگفتند و نه کم، کلامشان متین بود، زشت و سبک صحبت نمیکردند، نعمت و محبّت دیگران هر چند کم، در نظرشان بزرگ بود و چیزی از آن را مذمّت نمیکردند، از طعم غذا، نه تعریف میکردند و نه اظهار ناراحتی میکردند، دنیا آن حضرت را عصبانی نمیکرد، و وقتی پای حقّ در میان بود کسی ایشان را نمیشناخت و چیزی در مقابل غضبشان تاب مقاومت نداشت تا اینکه حقّ را پیروز گردانند، برای اشارهکردن با تمام دست اشاره میکردند و در هنگام تعجّب دست خود را برمیگرداندند، و در هنگام صحبت دست راست را به دست چپ نزدیک کرده و با شست راست خود به کف دست چپ میزدند، و در هنگام غضب چهره خود را با ناراحتی برمیگرداندند، و در هنگام خوشحالی، چشم به زیر میانداختند، بیشتر خندهشان تبسّم بود، بسیار زیبا لبخند میزدند و در هنگام خنده دندانهای سفیدشان هویدا میشد.
قَالَ الْحَسَنُ «علیه السلام» فَکَتَمْتُ هَذَا الْخَبَرَ عَنِ الْحُسَیْنِ «علیه السلام» زَمَاناً ثُمَّ حَدَّثْتُهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَبَقَنِی إِلَیْهِ وَ سَأَلَهُ عَمَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَأَلَ أَبَاهُ عَنْ مَدْخَلِ النَّبِیِّ«صلی الله علیه و آله» وَ مَخْرَجِهِ وَ مَجْلِسِهِ وَ شَکْلِهِ فَلَمْ یَدَعْ مِنْهُ شَیْئاً.
امام حسن«علیه السلام» فرمودند: این حدیث را مدّتی از حسین«علیه السلام» پنهان داشتم، سپس به او گفتم و دیدم قبل از من او از جندبنابیهاله سؤال کرده است، و نیز متوجّه شدم آن بزرگوار از پدر خویش در باره ورود و خروج و نشستن و شکل و سیمای آن حضرت سؤال کرده و چیزی باقی نگذارده بود.
نظرات شما عزیزان: