ميتواند جامعيتي ويژه داشته باشد؛ به اين معنا كه حتي اگر از بُعد خاصي سخن بگويد، اين سخن با توجه به مجموعة ابعاد وجودي انسان مطرح ميشود و با در نظر گرفتن آنها و متناسب با آنهاست؛ زيرا گويندة سخن از معرفت كامل و جامعي برخوردار است. افزون بر اين، بررسي دستاوردهاي انسانشناسي ديني به خوبي نشان ميدهد كه اين انسانشناسي، ابعاد مختلف وجود انسان را مد نظر قرار ميدهد و از ابعاد جسماني و زيستي، تاريخي و فرهنگي، دنيايي و آخرتي، بالفعل و آرماني، و مادي و معنوي سخن به ميان ميآورد و در برخي از اين حوزهها حقايقي را در اختيار قرار ميدهد كه از طريق انواع ديگر انسانشناسي و روشهاي آن قابل دستيابي نيست. بيان ابعاد مختلف انسان در انسانشناسيِ ديني با توجه به هدفي كه در تعاليم ديني مد نظر است، به صورت گزينشي بودن محفوظ ميماند؛ ولي در هريك از انسانشناسيهاي فلسفي، تجربي و شهودي زمينة خاصي مد نظر قرار ميگيرد و زمينههاي مربوط به انسانشناسي از نوع ديگر، از قلمرو آن خارج است.
اتقان و خطاناپذيري
بهرهگيري انسانشناسي ديني از معارف وحياني ـ با توجه به خطاناپذيري اين معارف ـ اتقان و استحكامي را براي اين نوع انسانشناسي به ارمغان ميآورد كه در انسانشناسي فلسفي، عرفاني و تجربي يافت نميشود. در انسانشناسي ديني اگر انتساب و استناد ديدگاهها به دين قطعي باشد، در اتقان و خطاناپذيري آنها شكي نيست؛ ولي در انواع ديگر انسانشناسي در عين آنكه دادهها از تجربه، تعقل يا سير و سلوك به دست ميآيد، خطاپذيري آنها به كلي منتفي نميشود.
توجه به مبدأ و معاد
در انسانشناسي غيرديني، يا انسانِ به كلي بريده از مبدأ و معاد بررسي ميشود ـ آن گونه كه در انسانشناسي تجربي و برخي از نحلههاي انسانشناسي فلسفي و عرفاني مشاهده
بينش ساختاري
از ديگر امتيازهاي انسانشناسي ديني آن است كه از توجه به رابطة ساحتهاي مختلف وجود انسان با يكديگر غافل نيست و انسان را در يك ساختار كلي كه ارتباط ساحتهاي مختلف آن با يكديگر به خوبي ترسيم ميشود، در نظر ميگيرد و مطرح ميسازد. در اين بينش، گذشته، حال و آيندة انسان، ساحتهاي جسم و جان، مادّي و معنوي، بينش، گرايش و كنش وي و ارتباط آنها و تأثير و تأثر هر يك بر ديگري، مورد توجه اكيد قرار ميگيرد؛ ولي در انسانشناسي تجربي، فلسفي و عرفاني، يا از ارتباط اين ساحتها با يكديگر غفلت ميشود، يا بدين گستردگي مورد توجه قرار نميگيرد و فقط از ارتباط برخي ساحتها با يكديگر گفتوگو ميشود.
1. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، راه و راهنماشناسي، ص 43، 44.
* هر منظومه معرفتي را كه به بررسي انسان، بُعد يا ابعادي از وجود او، يا گروه و قشري خاص از انسانها ميپردازد، ميتوان «انسانشناسي» ناميد.
* براي شناخت انسان از روشهاي گوناگون تجربي، عرفاني، فلسفي و ديني ميتوان بهره گرفت.
* در روش انسانشناسي ديني از متون ديني بهره گرفته ميشود.
* در انسانشناسي كلان يا كلنگر، انسان به طور كلي مورد بررسي قرار ميگيرد.
* در انسانشناسي خُرد يا جزءنگر، از انسان در شرايط، زمان، مكان يا از بُعدي خاص سخن گفته ميشود.
* اهميت انسانشناسي در چارچوب انديشة بشري آن است كه تبيين معناي زندگي، عقلانيت نظامهاي اجتماعي، موجوديت و اعتبار علوم انسانيِ تبييني، و سوگيري علوم انساني و تحقيقات اجتماعي به آن وابسته است.
* اهميت انسانشناسي در چارچوب معارف قرآن آن است كه اولاً، انسانشناسي راهگشاي شناخت خداست؛ ثانياً، تبيين بحث وحي، نبوت و معاد متأثر از انسانشناسي است.
* انسانشناسي معاصر به دليل ناسازگاري نظريات موجود در آن، فقدان انسجام دروني اين نظريات، نبودِ داورِ كارآمد و مورد اتفاق و ناديده گرفتن گذشته و حيات پس از مرگ انسان، دچار بحران است.
* مهمترين ويژگيها و مزاياي انسانشناسي ديني عبارتاند از: جامعيت، اتقان، توجه به مبدأ و معاد، و بينش ساختاري.
پرسش
1. روشهاي گوناگون انسانشناسي را توضيح دهيد.
2. تفاوت انسانشناسي كلان و خرد را بيان كنيد.
3. اهميت انسانشناسي در چارچوب انديشة بشري از چه جهات است؟
4. انسانشناسي در چارچوب معارف قرآن از چه جهاتي مهم است؟
5. كاستيهاي انسانشناسي معاصر و مزاياي انسانشناسي ديني را برشماريد.
نظرات شما عزیزان: