نقش بصیرت دینی در قیام عاشورا
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21428
بازدید دیروز : 15274
بازدید هفته : 36702
بازدید ماه : 79672
بازدید کل : 11136523
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 16 / 4 / 1399

درآمد

 عقل وسیله تحصیل علم و وسیله ای جهت ادراک معقولات یعنی صورتهای ذهنی است که فرد، آنها را از عالم وجود می گیرد و بصیرت نیرویی در نفس برای کسب معرفت است که البته با عقل ارتباط دارد. انسان با تأمل عقلانی در علوم نظری و همنشینی با اهل علم کامل، همراه با تصفیه باطن و قطع دلبستگی به دنیا و تقویت و تربیت اراده، می تواند به بصیرت برسد.

 در واقعه کربلا، خیمه گاه لشکر امام حسین علیه السلام محل اجتماع افرادی بصیر از همه اقشار حتی بانوانی مثل ام وهب است که وظیفه خویش و موقعیت تاریخی(وهب جوانی نصرانی است که او و مادرش به دست امام حسین علیه السلام مسلمان شدند و با حضرت در کربلا حضور داشتند. پس از شهادت وهب مادرش شمشیر او را برداشت و قصد نبرد کرد. امام علیه السلام فرمود: ام وهب برگرد که خداوند تکلیف جهاد را از زنها ساقط کرد. (علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق، 321/44 - 320؛ شیخ صدوق، الأمالی، کتابخانه اسلامیه، 1362ش، 162 - 161) )

 این قیام را به درستی درک کردند. دانستند که چه می خواهند و برای رسیدن به هدف خویش جانفشانی نمودند.

 این نوشتار بعد از تبیین مفهوم بصیرت دینی، به نقش آن در قیام عاشورا می پردازد. البته توجه شود که آنچه در اینجا آمده، تنها ورق زدن تاریخ نیست بلکه بیان نمودهای بصیرت و صبر در نهضت عاشوراست بلکه بالاتر، بیان این ادعا که رمز ماندگاری کربلا این است که اهل کربلا، با بصیرت کامل این راه را برگزیدند و خلاصه آنکه محور قیام عاشورا بینش دینی بوده و هدف از این قیام، تزریق پیام عاشورا در رگ خشکیده جامعه بوده است.

 1. تعریف بصیرت

 بصیرت واژهای عربی است که در لغت به معنای علم، عبرت و حجت و در(جوهری، صحاح اللغه)(فراهیدی، العین، قم، دارالهجره، 1410 ق، 118/7)(ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، بیتا، 4 / 65، ماده بصر)

 فرهنگ قرآنی به معنای رؤیت قلبی و ادراک باطنی است. جمع بین این معانی(یوسف: 108 و قیامت: 14 واژه بصیرت؛ آل عمران: 13 و نور: 44 و ص: 45 و حشر: 2 واژه صاحبان بصیرت)(قرشی، قاموس قرآن، ماده (بصر)؛ راغب اصفهانی، المفردات، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، 49؛ علامه طباطبایی رحمهم الله، المیزان، قم، جامعه مدرسین، 1417ق، 20 / 107)

 هم ممکن است. حجت و علم را از آن جهت بصیرت گویند که نام سبب را بر مسبب نهادند. بصیرت، نوعی عبرت و عبور کردن از ظاهر به باطن است به این صورت که(قاموس قرآن، 1 / 195)

 در اثر تفکر، نوری در قلب شخص ایجاد می شود که او در پرتو روشنایی آن نور، به حقیقت اشیاء پی می برد. همین معنا در شعر مولوی آمده است که:(احمد نگری، دستورالعلماء، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1395ق، 1 / 251؛ شاهد بر ارتباط معنای لغوی و قرآنی آن است که برخی لغویین بصیرت را به معنای عقیده قلبی گرفته اند. (برای نمونه:لسان العرب،4 / 65) )

 چشم حس همچون کف دستست و بس

نیست کف را بر همه او دست رس

 چشم دریا دیگرست و کف دگر

کف بهل وز دیده دریا نگر(مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات 1280 - 1279)

 در اصطلاح عرفانی، هم مراد از بصیرت همین معناست.(ر.ک. به: تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، تهران، خیام، 1967م، 1 / 123، البصیره؛ سجادی، مصطلحات عرفا، تهران، 1339ش، 89 - 88)

 2. تعریف بصیرت دینی

 بصیرت دینی - یعنی بصیرتی که دین معرِّف آن است و در پرتو دین برای اشخاص حاصل می شود - با علم متفاوت است اما علم زمینه ساز چنین بصیرتی است؛ امام(گرچه هر انسانی می تواند از راههای عقل، تجربه دینی و شهود عرفانی نیز بصیرت پیدا کند ولی هیچگاه عقلانیت اعتدالی، در کسب بصیرت از انبیاء و اولیاء الهی بی نیاز نیست. (خسروپناه، کلام جدید، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379 ش، 303))

 علی علیه السلام در توصیف علمای ربانی می فرماید: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ اینها(نهج البلاغه، قم، دارالهجره، 497، خطبه 147؛ در نقل دیگری از خصال صدوق به جای عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ عبارت عَلَی حَقَائِقِ الْأُمُورِ آمده (شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403ق، 1 / 187) که جمع بین این دو روایت، در تبیین مفهوم بصیرت کمک می کند)

 افرادی اند که علم به آنها هجوم کرده و به سوی آنها آمده است؛ در نتیجه حقیقت بصیرت را پیدا کرده اند. در واقع علم همانند نوری در قلب آنها شروع به تابیدن کرده و دلهایشان را به سوی مفاهیم عالیه هدایت می کند.(اشاره به سخن امام صادق علیه السلام که فرمود: علم نوری است که خدا در قلب کسی می اندازد که قصد هدایت او را دارد. در ادامه روایت، امام علیه السلام راه رسیدن به این علم را نشان می دهد که منحصر در عبودیت است و در مرحله بعدی آن حضرت علیه السلام سه راه رسیدن به حقیقت عبودیت را بیان می فرماید. (ر.ک. به: بحارالانوار، 227 - 1/224؛ طبرسی، مشکاة الانوار، نجف، حیدریه، 1385 ق، 328 - 325))

 مثالی ساده برای آشنایی با مفهوم بصیرت دینی و تمایز آن از علم، این است که فرض کنید شخصی خاک باغش را زیر و رو می کند و در این هنگام درمی یابد که اگر ریشه های علف هرزی را که در آن نزدیکی است، از خاک در نیاورد، ریشه ها رفته رفته پیشروی کرده، سبزیها را از بین می برند. این، علم و آگاهی است. آنگاه شخص می تواند این پدیده را ببیند و از روی آن، نسبت به نحوه پیشروی گناه و تسلط آن بر خود بصیرتی پیدا کند.

 بدین ترتیب شاید بتوان بصیرت دینی را انتباه دینی نامید. وجود آدمی با صیقل دادن آیینه دل و تخلق به سجایای اخلاقی به مرتبهای می رسد که قابلیت دریافت انوار قدسی و رؤیتی شفافتر از قبل را پیدا می کند. لذا از بصیرت تعبیر به روشندلی و روشن بینی می شود. مولوی می گوید:

 هر کسی اندازه روشن دلی

غیب را بیند به قدر صیقلی

 هر که صیقل بیش کرد او بیش دید

بیشتر آمد به صورت او پدید(مثنوی معنوی، بیت 2909 و 2908)

 چنین صفای باطن و درک بالایی، نتیجه تقوای الهی، زهد نسبت به دنیا،(حدید: 28؛ مضمون آیه این است با تقوای الهی است که خداوند برای مؤمن نوری قرار می دهد تا با آن حرکت کند و گام بردارد)(امام علی(ع) فرمود: ازْهَدْ فِی الدُّنْیا یبَصِّرْک اللَّهُ عَوْرَاتِهَا زاهد در دنیا باش تا خداوند تو را به زشتیها بینا کند. (نهج البلاغه، 545، حکمت391؛ تمیمی آمدی،غررالحکم،قم،دفترتبلیغات،1366ش، 276،حکمت6085))

 آینده نگری و تفکر است. انسان مؤمن در طریق دینداری، باید بارها با ریزبینی(امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: الْمُؤْمِنُونَ هُمُ الَّذِینَ عَرَفُوا مَا أَمَامَهُم انسانهای مؤمن کسانی هستند که آنچه پیش رو دارند را بشناسند. (بحارالانوار، 75/25، ح 90) )(حضرت علی علیه السلام فرمود: رَأسُ الإِستِبصارِ الفِکرَةُ اولین قدم در راه رسیدن به بصیرت، تفکر است. (غررالحکم، 57، ح 578) )

 به پدیده ها بنگرد و به عقلش رنج و سختی بدهد تا بتواند از دل حادثه ها و تجربه های آمیخته با ریب و ظن، با بصیرت سربرآورد. به این ترتیب بصیرت(امام علی علیه السلام فرمود: فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَک جَدَداً وَاضِحاً یتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی انسان بصیر کسی است که بشنود و سپس بیاندیشد. نگاه کند و ببیند. از عبرتها بهره گیرد؛ آنگاه راههای روشنی را بپیماید و بدین ترتیب است که از افتادن در پرتگاهها دوری کند. (نهج البلاغه، 213، خطبه 153) )

 همانند قطب نما عمل می کند تا انسان مؤمن، راه را به بیراهه نرود. در نتیجه کسی(برگرفته از فرازی از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با مردم چالوس، 15 / 7 / 88)

 که دارای بصیرت و بینش دینی است با درایت و دید وسیعی که نسبت به امور پیدا کرده، در معرکه های فتنه همانند شتر بچه ای عمل می کند که نه بار می کشد و نه شیر می دهد ولی کسی که صاحب بصیرت و درایت کافی در درک مسائل نباشد در(اشاره به روایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که فرمود: کنْ فِی الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیرْکبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیحْلَبَ در فتنه همانند بچه شتر باش که نه کوهانی دارد که سواری بدهد و نه شیری دارد که دوشیده شود. (نهج البلاغه، 469، حکمت 1) منظور آن است جوری عمل کن که نه بار جرم دیگران را بر دوش بکشی و نه خود مجرم باشی وحتی اگر سکوت تو باعث سوءاستفاده دشمنان می شود از آن پرهیز کن. (برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، 2 / 7 / 88) )

 دوراهی های زندگی که دوراهی های سعادت و شقاوتند، خواهد ماند.

 بصیرت دینی که با حفظ تقوای الهی حاصل می شود به آدمی قدرت می دهد تا به تمییز صاف از ناصاف و حق از باطل بپردازد؛ همانگونه که قرآن می فرماید:(حقّ نقیض باطل و دراصل به معنای وجوب وثبوت است و بقیه معانی آن از: مطابقت با واقع، عدل، صدق و. .. با عنایت خاصّ به همین معناست.(لسان العرب، 10/49، واژه حقّ؛ العین، 3 / 6، واژه حقّق) این واژه در عرف کاربردهای مختلف دارد از جمله: راه حقّ، حکومت حقّ، اهل حقّ، امام حقّ و. ... مراد از راه حقّ راهی است که فاعل را به مطلوب حقیقی و کمال نهایی و قرب الهی برساند(نمل:79)، حکومت حقّ حکومت بر اساس مقررات عادلانه و منطبق با قوانبن الهی است(نور:55)، اهل حقّ آنهایی هستند که حقّ را می فهمند و بدان معتقدند (قصص:53 - 52) و مراد از امام حقّ رهبری است که انسانها را به سوی کمال مطلوب انسان هدایت می کند (توبه: 33))(باطل به معنای امری است که با تحقیق، بی ثباتی اش معلوم شود مثل شرک (اعراف:173)، دنیاپرستی (هود:16 - 15)، حرام خواری (بقره:188) و..)

 یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً (انفال: 29)

 ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از خدا بترسید، خداوند قوه تشخیص حق از باطل روزیتان می کند.

 انسان بصیر می تواند در وقایع خارجی حق را که به مثابه آب صاف و پربرکت است از باطل که در حکم کف سطح آب است، جدا کند. باطل همچون کف - که(تشبیه حق به آب صاف و باطل به کف روی آب در آیه قرآن آمده است. (رعد:17) )

 روی آب را می پوشاند - بدون آنکه اصالت داشته باشد، نمود بیشتری دارد پس مایه فریب می گردد و بر موج حق سوار می شود و خود را به پیش می برد؛ چنانکه عمر سعد برای تحریک مردم به قتل امام حسین علیه السلام می گفت: یا خَیلَ اللَّهِ ارْکبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی یعنی ای سواران الهی سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد. چنین است(شیخ مفید، ارشاد، 2 / 89؛ بحارالانوار، 44 / 391)

 که حقّ با باطل آمیخته می شود و باعث اشتباه و گمراهی می گردد و آنگاه بصیرتی که انسان مؤمن در اثر تفکر و تدبر در خود ایجاد کرده است، چراغ راه او خواهد بود.

 البته گاه غبارآلودگی فتنه چنان بالا می گیرد که حتی مردم حقّجو هم اگر محور و معیار تشخیص نداشته باشند، منحرف می گردند. در عرصه ای که گمراه کنندگان، باطل را در لباس حقیقت و به صورت ناخالص و ممزوج با حق عرضه می کنند گاه حق برای طرفداران حق هم مشتبه می گردد، و در این صورت تنها راه رهایی از(امام علی علیه السلام فرمود: وَ لَکنْ یؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیمْزَجَانِ فَیجِیئَانِ مَعاً فَهُنَالِک اسْتَحْوَذَ الشَّیطَانُ عَلَی أَوْلِیائِه اما شیطان قسمتی از حق را با قسمتی از باطل می گیرد و با هم در می آمیزد تا درهم عرضه شود و به این ترتیب شیطان بر دوستانش مسلط گردد. (نهج البلاغه، 88، خطبه 50) )

 انحراف، پناه بردن به دامن صاحبان بصیرت ناب است.(امام رضاعلیه السلام در حدیث سلسلة الذهب فرمود: یقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَایةُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی خداوند عزّوجلّ فرمود: ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام دژ من هست پس هر کس در این دژ وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود. (بحارالانوار، 39 / 246) )

 3. صاحبان بصیرت ناب

 در میانِ اهل بصیرت، کسانی حضور دارند که در قرآن از آنها تعبیر به اهل اعراف شده است. اینها کسانی اند که در امر دین و شناخت نسبت به خداوند و صفات و اسماء(اعراف:46 و 48؛ علامه طباطبایی پس از بحث گسترده می فرماید: اعراف یکی از مقامات عالی انسانیت است که خداوند آن را به حجابی که حائل بین بهشت و دوزخ است مثال زده و معلوم است که هر حائلی در عین اینکه مرتبط به دو طرف خود هست، طبعا از حکم دو طرف خود خارج است و از این رو فرمود: این حجاب دارای اعراف و بلندی هایی است و بر آن اعراف رجالی هستند که مشرف بر جمیع اهل محشر از اولین و آخرینند و هر کسی را در مقام مخصوص خودش مشاهده می کنند. (المیزان، 8 / 132) )

 الهی و آگاهی نسبت به احوال دنیا و آخرت به آگاهی و بصیرت کامل رسیده اند.(احسائی، شرح العرشیه، کرمان، سعادت، 1361ش، 3 / 220)

 بزرگوارانی که بر اقامه نافله ها مواظبت می کنند و آن را وسیله تقرّب به پروردگار عالم(مراد از نافله در اینجا نماز، دعا وهر فعل یاگفتاری است که خداوند دوست دارد انجام شود. (همان، 220/3) )

 قرار می دهند تا در اثر انجام کارهایی که خدا دوست دارد خود آن اشخاص هم محبوب خدا قرار گیرند پس به درجه ای می رسند که خداوند متعال درباره آنها می فرماید:

 کنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ.(کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، 2 / 352؛ وسائل الشیعه، 4 / 72؛ بحارالانوار، 67 / 22؛ نزدیک به همین مضمون است: شعیری، جامع الاخبار، قم، انتشارات رضی، 1363 ش، 81)

 من شنوایی او می شوم که با آن می شنود و بینایی او می شوم که با آن می بیند و زبان او(در ترجمه این فراز از روایت دقت شود که مراد از سمع و بصر آنگاه که به خدا نسبت داده می شود، گوش و چشم نیست؛ از این رو نفرمود: کنتُ اُذُنَهُ... وَ عَینَهُ. (ر.ک. به: ابن عربی، فصوص الحکم، تهران، انتشارات الزهرا، 1366 ش، 55؛ حسن زاده آملی، تعلیقه بر شرح منظومه، قم، باقری، 5 / 51) برای توضیح مفهوم صفات سمیع و بصیرمراجعه کنید به: الکافی، 1 / 117 و 1 / 109 - 107؛ توحید صدوق، 188)

 می شوم که با آن حرف می زند و دست او می شوم که با آن قدرتمندانه آنچه را که می خواهد به دست می آورد. اگر او مرا بخواند او را اجابت می کنم و اگر چیزی بخواهد به او می دهم.

 اینها که چشم، گوش، دست و زبانشان خدایی شده است، در ایمان به کمال رسیده اند و صاحبان بصیرت ناب دینی هستند. این افراد همان کسانی هستند که در قرآن از آنها تعبیر به »متوسّمین« شده است به این بیان که خداوند متعال(إِنَّ فِی ذلِک لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِین و در این عذاب، هوشمندان را عبرت و بصیرت بسیار است. (حجر:75) )

 برایشان علامت ها و نشانه هایی بر سر راه قرار داده است تا با استفاده از این علائم هم خود راه را بیابند و هم به هدایت دیگران بپردازند. این بزرگان راهنمای ما در(وَ إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً یعْرِفُونَ النَّاسَ بِالتَّوَسُّم همانا خدا بندگانی دارد که با نشانه هاف راه را به مردم نشان می دهند. (بحارالانوار، 24 / 123) )

 تشخیص حق از باطل هستند که هیچگاه زمین از وجودشان خالی نخواهد بود؛ ابوبصیر از یکی از دو امام (امام محمدباقر یا امام جعفر صادق علیه السلام) نقل می کند که فرمود:

 إِنَّ اللَّهَ لَمْ یدَعِ الْأَرْضَ بِغَیرِ عَالِمٍ وَ لَوْ لَا ذَلِک لَمْ یعْرَفِ الْحقّ مِنَ الْبَاطِل(الکافی، 1 / 178)

 خداوند زمین را یله و بدون عالم رها نمی کند وگرنه حقّ و باطل شناخته نمی شد.

 اینها اولیاء الهی هستند که در حدیث قدسی آمده است: اگر کسی برای خوار(مصداق اتمّ صاحبان بصیرت ناب و متوسمین، ائمه علیه السلام هستند. (الکافی، 1 / 218) )

 کردن آنها گامی بردارد گویا خود را برای جنگ با من تجهیز کرده است. وظیفه(الکافی، 2 / 352)

 کسانی که در وادی کسب بصیرت گام نهاده اند ولی هنوز به سرچشمه زلال بصیرت ناب نرسیده اند، این است که با فهم درست، صاحبان بصیرت ناب را بشناسند و از آنها تبعیت کنند و جرعه نوش جام صاحبان بصیرت باشند. در حکومت اسلامی،(برگرفته از این فراز دعای ندبه: وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صلی الله وعلیه وآله بِکأْسِهِ وَ بِیدِهِ رَیاً رَوِیاً هَنِیئاً سَائِغاً لَا ظَمَأَ بَعْدَه (خداوندا!) ما را از حوض کوثر جدش پیامبرصلی الله وعلیه وآله با جام و دست او سیراب کن چنانکه همه سیراب شویم با گوارایی و خوشی که از آن به بعد تشنگی به ما روی نیاورد)

 ولی خدا قطب و محور است که علم و فضیلت از دامن کوهسار وجودش جاری می شود، باید توجه قطب نمای دل مؤمن به سوی انگشت اشاره ولی خدا باشد؛(امام علی علیه السلام فرمود: أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیایم (که بدون آن آسیا نمی چرخد) و سیلها (و چشمه های علم و فضیلت) از دامن کوهسار وجودم جاری است. (نهج البلاغه، 48، خطبه 3) )

 چرا که ولی خدا با نور خدا به مسائل نگاه می کند که رسول گرامی اسلام صلی الله وعلیه وآله فرمود: اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ ینْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ اجتناب کنید از زیرکی و تیزبینی انسان مؤمن که او با نور خدا نگاه می کند (و حقیقت امور را درک می نماید).(الکافی، 1 / 218؛ وسائل الشیعه، 12 / 38؛ بحارالانوار، 24 / 128)

 امام علی علیه السلام در سخنی، مردم را به سه دسته تقسیم کرده، می فرماید:

 النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ یمِیلُونَ مَعَ کلِّ رِیحٍ لَمْ یسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یلْجَئُوا إِلَی رُکنٍ وَثِیقٍ.(نهج البلاغه، 496، خطبه 147)

 در تفسیر کلام ایشان می توان گفت: اگرچه جامعه ایده آل اسلامی، جامعه ای است که همه اعضای آن خواص و صاحب قدرت تجزیه و تحلیل مسائل باشند و از عوام زدگی و ظاهربینی بپرهیزند ولی به فرموده آن حضرت علیه السلام، سرچشمه زلال بصیرت در دست عالمان ربانی است که دیگران برای شناخت راه هدایت و نجات، باید در مقابل آنها زانوی ادب بر زمین بزنند. این علماء که مصداق اتمّ آنها ائمه علیه السلام هستند، نقطه اتکای جامعه اسلامی اند و خواص و عوام جامعه باید منتظر پیام آنها بوده، در پی آنها روان گردند. اما دسته سوم که حتی بصیرت اطاعت از علمای ربانی را هم ندارند، جاهل و موج نگرند به گونه ای که امام علیه السلام آنها را به موجوداتی تشبیه می کند که در پی هر آوازی به راه می افتند و هر بادی آنها را به سویی می برد. اینها از نور خورشید علم بهره نمی گیرند و به ستون استواری تکیه ندارند.

 در روایت است که خداوند برای همه مردم چهار چشم آفرید دو تا در سر و دو تا در دل. آنگاه برای شیعیان دو چشم دل را هم گشود تا صاحب بصیرت گردند و برای غیر (به دلیل کفرشان)، چشم دلشان را بست تا حق را نبینند (محمد: 23).(الکافی، 8 / 215؛ بحارالانوار، 65 / 37؛ عیاشی، تفسیر عیاشی، تهران، علمیه، 1380ق، 2 / 244؛ در همین مضمون روایت دیگری هم وارد شده که دو چشم را به امر دنیا و دو چشم را به امر آخرت نسبت داده است. (ر.ک. به: بحارالانوار، 58 / 250؛ الخصال، 1 / 240) )

 اینگونه اشخاص که خداوند در اثر عصیانِ آنها، فرصت معرفت را از ایشان سلب کرده است، افرادی سرگردانند که گاه در مقابل افراد بصیر بلکه در مقابل ولی خدا می ایستند و - چنانکه در قیام عاشورا نمود گسترده آن را شاهد هستیم - مشکلات بسیاری را به وجود می آورند. آنگاه صاحبان بصیرت در مقابل این افراد جاهل، جلوه های صبوری را به نمایش می گذارند.

 صاحبان بصیرت ناب در صبوری هم زبانزد خواهند بود؛ چنانکه حضرت زینب علیهاالسلام پس از مصائب کربلا و در حال اسارت در مقابل ابن زیاد فاجر، محکم و استوار ایستاد و فرمود: مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلاً من (در کربلا) جز زیبایی ندیدم. بی شک(بحارالانوار، 45 / 116؛ سید بن طاوس، اللهوف، تهران، جهان، 1348 ش، 160)

 اگر بخواهیم همگام با زینب علیهاالسلام، تصویرهای زیبای کربلا را ورق بزنیم، زیباترین تصاویر، مربوط به صبوری هایی است که در پرتو بصیرت به وقوع پیوست. روشن است که بصیرت با صبر رابطه ای تنگاتنگ دارد. چگونه ممکن است کسی قدرت تشخیص حق را نداشته باشد و بتواند صبوری پیشه کند؟ ژرف نگری و صبوری دو(خضر نبی علیه السلام در مقابل اصرار موسی علیه السلام به همراهی - در حالیکه وی از پیامبران اولوالعزم است - فرمود: وَکیفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً چگونه در مورد چیزهایی که از راز آن واقف نیستی شکیبایی می کنی. (کهف:68) مراد از »خُبراً« در این آیه علم به معنای قدرت تشخیص و تمییز است. (المیزان، 13 / 343) )

 بازوی پرچمداران حقیقت اند. ازاین رو امیرالمؤمنین علی علیه السلام سفارش فرمود: [در جنگهای داخلی که بین گروههای مسلمین اتفاق می افتد] لوای جنگ تنها بر دوش کسانی قرار می گیرد که بینا به امور و شکیبا باشند.(وَ لَا یحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ. (نهج البلاغه، 248، خطبه 173) )

 4. اهل بصیرت در کربلا

 یکی از حوادث تاریخ اسلام قیام عاشوراست که نمی توان از نقش بصیرت دینی در خلق این نهضت غافل بود. بر اساس شاخصه بصیرت، امام حسین علیه السلام صاحب بصیرت ناب، اصحاب و بنی هاشم که از نقطه آغاز تا پایان راه با امام خویش همراه بودند و ذره ای در اراده آنها خلل ایجاد نشد و آنها که اگرچه دیر ولی به هر حال راه صحیح را یافتند، اهل بصیرت در کربلا هستند. نکته ای که در قیام عاشورا می درخشد، انتخاب آگاهانه شهدای کربلاست که ناشی از بصیرت و دینداری است. آنها می دانستند که برای چه آمده اند و می فهمیدند که به کجا می روند و لذا برای رسیدن به مقام شهادت از یکدیگر سبقت می گرفتند. این نوشتار سعی در(اللهوف، 112)

 تبیین نقش بصیرت آنها در قیام عاشورا دارد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: بصیرت
برچسب‌ها: بصیرت
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی