بررسی فعالیتهای فرهنگی و سیاسی امام مجتبی(علیهالسلام) پیش از امامت
اشاره
دوران خانه نشینی امیرالمؤمنین دوران پر رنج و محنت آوری برای اهل بیت پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) بود چرا كه خاندان پیامبر هر روز شاهد بودند كه چگونه زحمات و رنجهای پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) و دستاوردهای ارزنده ایشان در راستای هدایت جامعه و تشكیل حكومت حقه اسلامی از بین میرود و چگونه احكام الهی و آموزههای دینی بازیچه دست عدهای شده است و با چه نیرنگهایی دین را وسیله دستیابی به مطامع دنیایی خود قرار دادهاند.
اما این مسأله سبب انزاوای كامل اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیه وآله) از جامعه و بیتفاوتی آنان نسبت به جامعه خود نمیشد و فعالیتهای ارزندهای از خود نشان میدادند. در این میان امام مجتبی (علیهالسلام) نیز سهم عمدهای بر دوش داشت. این مقاله در نظر دارد نگاهی كوتاه به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی ایشان پیش از رسیدن به امامت بیفكند.
1. بسیج مردم برای شركت در جنگ جمل
ناتوانی شدید عثمان در حاكمیت، تبعیضها، قومیت گراییها، بخششهای بی حساب و كتاب از بیت المال و دهها مشكل دیگر، سبب شد تا جبههای معترض و عدالتخواه از مردم مدینه در برابر او صف آرایی كنند. عثمان به تحریك شماری از عناصر سودجو و فرصت طلب، مانند طلحه، زبیر و عمرو عاص كشته شد و خلافت به امام علی رسید. امام (علیهالسلام) با وجود این كه او را حاكمی عادل نمیدانست، ولی از فتنه قتل او نیز ناخشنود بود؛ زیرا میدانست این آشوب، آشوبهای دیگری در پی خواهد داشت.
نشان دادن موضعی شفاف از سوی امام، بهانهای برای عناصر سودجو شد تا آن را بهانهای برای قدرتطلبی خود قرار دهند. امام علی (علیهالسلام) حكومت خود را با عدالت پیش میبرد و آنان كه به زراندوزیهای زمان عثمان خو كرده بودند و همانانی كه مردم را به قتل او تشویق میكردند، پس از مدتی كه اوضاع را به فراخور حال خود ندیدند، پیراهن خونین عثمان را دستاویز مقاصد پلید خود ساختند. و در بصره به اخلال گری و آشوب طلبی دست زدند. امام علی (علیهالسلام) فرزند بزرگ خود امام حسن (علیهالسلام) را برای جلب مشاركت مردم در ستیز با پیمانشكنان به كوفه فرستاد.(1) برخی از مردم وقتی او را دیدند كه میخواهد برای آنان سخنرانی كند، زیر لب میگفتند: «خدایا! زبانِ زاده دختر پیامبرمان را گویا گردان». امام مجتبی به سبب بیماریای كه داشت، به ستونی تكیه كرد و سخنان بسیار شیوا و رسایی ایراد كرد. او پس از سپاس و ستایش خداوند، به بیان مناقب پدر بزرگوارش پرداخت و سخنرانی گیرا و رسایی ایراد فرمود.(2)
مردم پس از شنیدن سخنان امام مجتبی (علیهالسلام) آمادگی خود را برای شركت در جنگ و یاری امام علی (علیهالسلام)اعلام كردند و امام مجتبی توانست سپاه انبوهی را برای جنگ در ركاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گرد آورد.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: بررسی فعالیتهای فرهنگی و سیاسی امام مجتبی(علیهالسلام) پیش از امامت
روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام
سید جواد حسینى
پیشواى دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگى مشترك على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام در نیمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى در «مدینة الرسول» دیده به جهان گشود. (1) وقتى خبر ولادت امام مجتبى به گوش پیامبر گرامى اسلام رسید، شادى و خوشحالى در رخسار مبارك آن حضرت نمایان شد. مردم شادى كنان مىآمدند و به پیامبر صلى الله علیه و آله و على و زهرا علیهماالسلام تبریك مىگفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. (2)
پیامبراكرم صلى الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندى را عقیقه ( و قربانى) كرد و در هنگام كشتن گوسفند، این دعا را خواند: « بسم الله عقیقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمة و لحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (3)؛ بنام خدا، [این] عقیقهاى است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده .»
سپس پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله موهاى سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیهاالسلام هم وزن آن به مستمندان «درهم» نقره سكه دار انفاق نمود. (4) از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهاى سر نوزاد مرسوم شد .
حسن بن على، هفت سال در دوران جدش زندگى كرد و سى سال از همراهى پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر( در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید (5) و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون گشت .
به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقاله برآنیم كه گوشههایى از فضائل و مناقب ایشان را بیان كنیم .
فضائل امام حسن علیه السلام
سیوطى در تاریخ خود مىنویسد: «كان الحسن رضى الله عنه له مناقب كثیرة، سیدا حلیما، ذا سكینة و وقار و حشمة، جوادا، ممدوحا(6)؛ حسن [بن على داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او [شخصیتى ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»
البته سبط اكبر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا كه متقین باید داراى فضائل باشند. امام على علیه السلام فرمود: « فالمتقون هم اهل الفضائل (7)؛ پرهیزکاران، اهل فضائل هستند.»
در ذیل برخى از فضائل آن حضرت را بر مىشمریم .
1- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله
از راههاى شناخت عظمت و برترى یك انسان این است كه محبوب انسانهاى برتر و با فضیلت باشد. در عالم هستى برتر از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله نداریم و حسن بن على علیهماالسلام سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و كردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مىفهماند. بخارى از ابى بكر نقل مىكند كه گفت: «رایت النبى صلى الله علیه و آله على المنبر والحسن بن على معه وهو یقبل على الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنى هذا سید(8)؛ دیدم نبى اكرم صلى الله علیه و آله را كه بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مىكرد و گاهى به حسن، و مىفرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و مىفرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى (9)؛ هر كه حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر كه با آن دو دشمنى كند با من دشمنى كرده است.»
در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله كه خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبىها قرار داده شده است، چنان كه دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است.
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله در جاى دیگرى فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتى (10)؛ آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام
مولود رمضان ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه كرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده ای غریب بیش نیست. رسول رحمت، تو را بر شانه های خویش سوار می كرد و بر تو مباهات می نمود. تو ادامه محمد (ص) و كرانه علی (ع) هستی. تو امام مایی و ما مُرید و دلداده تو. و اینك در بهار شكفتن تو، در فصل خدا، بر خود از رهبری تو می بالیم و بر نامت كه زینت همه خوبی ها و نیكی هاست، افتخار می كنیم. پیشواى دوم جهان تشیع كه نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1) حسن بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درك نكرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت كه پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت. پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در كنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشتو پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید. فریادرس محرومان در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حكم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته هاى برادرى دینى كه در میان مسلمانان برقرار است، باید همواره در تأمین نیازمندیهاى محرومان اجتماع كوشا باشند. پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤكدى در این زمینه نموده اند، بلكه هر كدام در عصر خود، نمونه برجسته اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار می رفتند. «سیوطى» در تاریخ خود می نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود. پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلكه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دل هاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی كرد، جز آنكه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می شد. گاه پیش از آنكه مستمندى اظهار احتیاج كند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد! «سیوطى» در تاریخ خود می نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(2)
شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن(ع)
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: مولود رمضان
ميلاد با سعادت ماه کامل نیمه رمضان
تجلی زیبــای حسـن خلـق سرمـدی
گل بوستان نبــوی ،کریم آل طاها ،
حضـرت امـام حســن مجتبي (ع)
بــرمومنان روزه دار و ميهمـانـان
ضيـافـت سبــز الهـي مبــارك بــاد
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: ویژه نامه میلاد کریم اهلبیت امام حسن مجتبی (ع)
یقین بدان که اثر میکند دعای فرج
و از عنایت آن صاحبالزمان برسد
شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد
دلم از پونه ها سير است آقا
هواي شهر دلگير است آقا
کسي فانوس گلها را شکسته
نمي آيي مگر؟ دير است آقا
نوح من ! خاصیت عشق است امواج بلند
كشتی ات را بشكن و بنشین به طوفان دلم
كی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم
كی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟
هرکجا هستی خدایت یار باد
خرم آنروزی که باز آیی زدر
با تو مارا خوشترین دیدار باد
کجا واکرده ای این بار گیسوی رهایت را؟
از آن زمان كه تو رفتي بهار دل پژمرد
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره با اشعار زیبای مهدوی
منظور از بلد شهر مكه، زادگاه و وطن پيامبر است كه در اولين آيه اين سوره، خداوند به آن، سوگند ياد كرده است.
سوره، خلقت انسان را در رنج و سختى، (بعنوان كورهاى از حوادث در جهت ساخته و پرداخته شن انسان) بيان مىكند و نيز اشارهاى به اينكه بر كارهايش نظارت مىشود و بنا براين بايد در آزادى اسيران، اطعام گرسنگان و سفارش به صبر و رحمت بكوشد.
«صبر بر طاعت» و «صبر از معصيت» و «صبر بر مصيبت» در اين سوره بطور ضمنى آمده است.
این سوره سی و پنجمین سوره قرآن مجید است که در مكه نازل شده است و داراى 20 آيه مىباشد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره بلد:
مشهور شدن به نیکوکاری در دنیا – یافتن مقام بالا نزد خدا – همنشینی پیامبران و شهیدان در قیامت –در امان ماندن از خشم خدا –در امان ماندن کودک از بیماری –در امان ماندن از گردنه کوود-در امان بودن گریه کودک –دفع درد بینی در کودک
نخستين آيه، مشتمل بر سوگند به خورشيد و فروغش مىباشد.
پس از چندين سوگند متوالى، پيام سوره اين است كه: «فلاح» در سايه تزكيه نفس، و زيان و تباهى، در اثر پوشاندن و گمراه ساختن نفس مىباشد.
داستان ثمود در رابطه با «ناقه صالح» شاهدى بر سخن فوق است كه در سوره آمده است. این سوره بیست و ششمین سوره قرآن مجید است که بعد از سوره قدر در مكه نازل شده و 16 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره شمس:
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت –به بهشت رفتن به منزله صدقه دادن –موفق گشتن – عزیز شدن نزد مردم – افزایش رزق – آرام گرفتن لرز بدن
لیل (شب )
خداوند، به شب، هنگامى كه جهان و انسانها را فرا مى گيرد سوگند خورده است. (آيه 1)
شب و روز، خلقت و تلاش انسانها، هدايت الهى، انذار و تبشير و قيامت و پاداش ...از مطالب اين سوره است و توجه خاصى به انفاق اموال در اين سوره مىباشد.
این سوره قبل از سوره «فجر» و بعد از سوره «اعلى» نازل شده است.
به اين ترتيب نگاه كنيد: شب - فجر - ضحى (نور) - انشراح ... اين ترتيب نزولى چند سورهاى است كه پياپى آمده، آيا در نظام طبيعت هم چنين نيست؟!.
این سوره نهمین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده است و 22 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره لیل:
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای نعمت از جانب خدا – حل مشکلات – خوش خوابیدن – فضیلت تلاوت ربع قرآن – پذیرفته شدن نماز نزد خدا – اجابت حاجات – خواب خوب دیدن – بهبود یافتن صرع و بیهوشی
ضحى [نور و روشنائى]
خداوند به روشنائى روز و فراگيرى شب قسم ياد كرده كه پيامبر را رها نكرده است (آيات 1 - 3).مىدانيم كه مدتى وحى از پيامبر قطع شد و اين بهانهاى براى عيبجوئى مشركين بود كه خداوند با فرستادن اين آيات در جهت تقويت روحى و تاييد پيامبر رحمت خود نازل كرد.
این سوره یازدهمین سوره قرآن مجید است كه در مكه نازل شده و11 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره ضحی:
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – شفاعت حضرت محمد(ص) – اعطای حسنات – بازگشت گمشده – حفاظت شیئ مخفی
شرح صدر و فراخى سينه، كنايه از ظرفيت زياد، براى دريافت حقائق و تحمل سختيهاى راه دعوت است.
در آيه اول خداوند، عطاى چنين شرح صدرى را به پيامبر بيان مىكند و او را دعوت به كار مستمر و پيگير مىنمايد و نويد مىدهد كه: با هر سختى، آسانى است.
بعضى اين سوره را با سوره قبلىاش، مجموعا يک سوره حساب كردهاند.
نام ديگر اين سوره، «شرح» است.
این سوره دوازدهمین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده است و داراى 8 آيه مىباشد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره انشراح:
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای یقین و سلامتی – درمان سینه درد – درمان بند آمدن ادرار – رفع بیماری قلب درد – شفای زکام و سرماخوردگی
در اين سوره به انجير و زيتون و طور سينا قسم خورده شده است.
تين و زيتون، نام دو ميوه است، يا به درخت اين دو ميوه قسم خورده شده.
و به قول بعضىها نام دو كوهى است كه دمشق و بيت المقدس بر آن استوار گشته و رمز سوگند ياد كردن به اين دو كوه و به طور سينا آن است كه اين سه جا، خاستگاه و محل بعثت بسيارى از پيامبران بوده است.
در كنار اين سه قسم، به مكه هم سوگند ياد شده، كه محل بعثت پيامبر اسلام (ص) است.
بعد از همه اينها، سخن از انسان و آفرينش او و ايمان و عمل صالحش مىباشد و اينكه در اثر بى تقوائى، انسان به پست ترين جايگاهها هم سقوط مىكند مگر مؤمنان صالح.
این سوره بیست و هشتمین سوره قرآن مجید است که در مكه نازل شده و 7 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره تین:
رسیدن به بهشت – رسیدن به پاداش بسیار – رفع ضرر غذا
در آيه دوم، مبدء خلقت انسان از «علق» مىداند.
معانی دیگر این سوره كرمى زالو شكل و اسپرماتوزوئيد است.
بعضى هم علق را از ريشه تعلق و وابستگى گرفتهاند و گفتهاند انسان از وابستگى و تعلقات خلق شده است.
در این سوره سخن از خواندن و آفرينش انسان و تسليم او و طغيانش به ميان آمده است.
اين سوره اولین سوره قرآن مجید است كه در غار حرا، هنگام بعثت پيامبر، در مکه نازل شده است و 19 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره علق:
شهید از دنیا رفتن – همانند کسی است که در رکاب پیامبر(ص) جنگیده – پاداش تلاوت یک جزء از قرآن – در امان ماندن از غرق شدن – در امان ماندن انبار از آفت دزد – دفع بلاهای سفر
در اين سوره، از شب ارزش آفرينى و اندازه گيرى و مقدرات انسان سخن به ميان آمده است.
شبى كه از هزار ماه برتر است (در بعضى روايات شيعه، اين هزار ماه به مدت حكومت ظالمانه بنى اميه تفسير شده كه هزار ماه طول كشيده است. (به نقل الميزان جلد 20 ص 474)
و در يكى از شبهاى ماه رمضان (21 يا 23) قرار دارد، و شبى است كه قرآن در آن بر قلب پيامبر نازل گشته است.
شب اتصال مطلق ميان زمين و ملكوت اعلاست و فرود آمدن فرشتهها از آسمان، و شب سلامتى است. سورهاى است بسيار مبارك و با فضيلت.
اين سوره بیست و پنجمین سوره قرآن مجید است که در مكه نازل شده و 5 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره قدر:
گوئی در راه خدا جهاد کردن – بخشوده شدن گناهان – پاداشی همچون یک ماه روزه گرفتن در رمضان – در امان ماندن انبار از آفت و دزد – همنشینی با بهترین مخلوقات در قیامت – درمان لرزه های اعضای بدن – در پناه خداوند بودن- حفظ اموال – افزایش برکت انبار غله
اين سوره، بيانگر رسالت عام پيامبر نسبت به همه مشركين و يهود و نصارى است و دعوت او را از همه بشريت به آئين حق باز مىگويد و صلاح جامعه انسانى را در سايه اعتقاد و عمل مىداند.
گرايش مشركين و اهل كتاب را به ايمان توحيدى، در سايه آمدن «بينه» مىداند و خود حضرت محمد (ص) نمونه و مصداقى از اين حجت آشكار براى انديشهها و پيروان اديان ديگر است.
امام باقر فرموده است: البينه محمد رسول الله «ص» است.
(الميزان ج 20 ص 482) به نقل از تفسير القمى)
این سوره به نام «لم يكن» هم مشهور است و اين نام از آغاز سوره اقتباس شده است.
از نامهاى ديگر اين سوره «اهل الكتاب» «قيامت»، «بريه» و «انفكاك» است.
این سوره صدمین سوره قرآن مجید است که در مدینه نازل شده است و 8 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره بینه:
بیزاری از مشرکان –پیوستن به دین محمد(ص) –در زمره مومنان برانگیخته شدن –اسان شدن محاسبه در روز قیامت قیامت –درمان لقوه –رسوا شدن دزد –درمان یرقان –درمان آب مروارید و پیسی-رفع هر نوع آماس –سود بخشیدن به زن باردار
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: مشخصات و مفاهیم سوره های قرآن
پیوند قرآن و عترت بر اساس حدیث متواتر ثقلین، پیوندی عمیق و جاودانه است، که صد البته ادراک مقامات بلند غیبی، معنوی و عرفانی آنها اگر ممتنع نباشد برای فهم ما فوق طاقت و بسیار مشکل می باشد (1) ; در حقیقت، آنان دریای ژرف اند که به عمق ناپیدایشان راهی نیست. در این میان، عصمت کبرا، حضرت زهرا(س) ویژگیهای بخصوصی دارد: انوار وحی در خطبه زهرا(س)
فضل زهرا را بشر کی می توان احصا کند قطره را قدرت نباشد وصف از دریا کند
روح متعالی و بلند او که «از ادراک آن حیران شود عقول » جبرئیل(ع) را تنزل داد و پایین آورد، (2) و در آن ایام سخت و دشوار، جبرئیل(ع)، مسائل و حوادث پیش رو تا بر پایی قیامت را به اطلاع آن دردانه پیامبر(ص) رساند و امیرمؤمنان(ع) ، آنها را نگاشت و بدین ترتیب صحیفه فاطمه(س) شکل گرفت:
جمله اسرار «ما اوحی » در اوست علم کل انبیا پیدا در اوست
که از امامی به امام بعدی سپرده می شد:
وارث آن مصحف عالی مقام بعد زهرا نیست کس غیر از امام
و اینک نیز در دست مبارک حجت بر حق الهی، آن صدف دریای رحمت رحمانی «علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه » قرار یافته است. آری، سابقه نداشته است که جبرئیل(ع) جز با طبقه اول از انبیای عظام: این چنین آمد و شدهای مکرر با کسی داشته باشد، و این همان فضیلت بزرگی است که عارف بزرگ قرن ما خمینی کبیر(ق س) آن را بالاترین ضیلت برای حضرت فاطمه زهرا(س) می دانستند. (3)
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: انوار وحی در خطبه زهرا(س)
در بین ما شیعیان، سوره کوثر با سوره حضرت زهرا(س) مرادف است و حضرت زهرا(س) مصداق بارز و روشن «کوثر» قلمداد میشود؛لیکن با نگاهی به روایات شیعه و سنی ـ که در این زمان با کمک رایانه به راحتی دست یافتنی است ـ معلوم میگردد که روایات،حضرت زهرا(س) را مصداق «کوثر» معرفی نکردهاند؛بلکه مراد از «کوثر» را «نهری در بهشت» که خداوند آن را به پیامبر اکرم(ص) در عوض فرزندش «عبدالله» داد یا «نهری در بهشت که سفیدتر از شیر، صافتر از بلور که در دو طرف آن قبههایی از درّ و یاقوت است» و یا «حوضی بزرگ» دانستهاند. سئوال این است که چگونه و چرا بدون وجود روایات،مفسران شیعه و سنی یکی از مصداقهای «کوثر» را حضرت زهرا(س) دانستهاند1 و گاهی وی را برترین و بارزترین مصداقها دانستهاند؟ شأن نزول در یگانه
آیا در تفسیر قرآن نباید قواعد و ضوابطی رعایت شود؟آن قواعد و ضوابط چیست که توانسته بدون وجود روایت،مصداق برای این سوره مشخص کند و آن ضوابط باید آن قدر با اهمیت باشد که حتی مفسران اهل سنّت نظیر فخر رازی که به این گونه فضائل کمتر بها میدهند،تشخیص داده که این احتمال را در بین پانزده احتمال پیرامون «کوثر» به عنوان قول سوم نقل کند و به عنوان تأیید بگوید:«بنابراین معنای سوره این است که خداوند به پیامبر اکرم(ص) نسلی میدهد که در طول زمان باقی میماند.ببین چه اندازه از اهل بیت را شهید کردند، در عین حال جهان مملوّ از آنهاست.این در حالی است که از بنی امیه فرد قابل ذکری در دنیا باقی نماند،سپس بنگر و ببین چقدر از علمای بزرگ نظیر:باقر، صادق، کاظم، رضا و نفس زکیه2 و نظایرشان، در میان آنهاست».3
برای روشن شدن این که مفسران راه درست را پیمودهاند و مصداق بارز «کوثر» حضرت زهرا(س) است و این تشخیص مصداق طبق قواعد دقیق صورت گرفته است،باید مروری به این سوره و ویژگیهای خاصش و نیز مروری به ویژگیهای خاص حضرت زهرا(س) داشته باشیم تا در تناظر و مقایسه مطمئن شویم که زهرا(س) مصداق کوثر است و معنای سوره کوثر کاملاً منطبق بر حضرت زهرا (س) میباشد.
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: شأن نزول در یگانه
انسان هرگاه به خواسته ى خود برسد و به چيزهاى مورد علاقه ى خويش مانند مال، قدرت، نفوذ، موفقيت، علم، ايمان و تقوا دست يابد، در خود حالتى از شادى و سرور احساس مى كند. شادى و سرور در قرآن شادى و سرور در قرآن
انسان هرگاه به خواسته ى خود برسد و به چيزهاى مورد علاقه ى خويش مانند مال، قدرت، نفوذ، موفقيت، علم، ايمان و تقوا دست يابد، در خود حالتى از شادى و سرور احساس مى كند. بنابراين، شادى امرى نسبى و مبتنى بر اهداف انسان در زندگى او است; مثلا اگر هدف كسى در زندگى جمع آورى مال و دست يابى به قدرت و نفوذ و مقامات دنيوى ديگر باشد، موفقيت در تحقق اين اهداف، سبب شادى و سرور او خواهد شد; امّا كسى كه هدف زندگى اش تمسّك و پايبندى به ايمان و پرهيزكارى و عمل صالح براى دست يابى به خوشبختى اخروى باشد، همين مسايل مايه و منشأ آرامش، امنيت و شادى وى خواهد شد.
قرآن هر دو نوع اين شادى را ذكر نموده است; مثلا شادى كفار به هنگام دستيابى متاع زندگى دنيا را چنين توصيف مى كند.«فَرِحُواْ بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا فِى الاَْخِرَةِ إِلاَّ مَتَـعٌ;[1] و (اين مردم كافر) به زندگانى و متاع دنيا دل شادند در صورتى كه دنيا در قبال آخرت متاع ناقابلى بيش نيست».
و شادى مؤمنان را آن گاه كه آيات قرآن بر آن ها خوانده مى شود، ذكر كرده است، قرآنى كه آن ها را به حق راهنمايى مى كند و در آن شفاى درد آنان و هدايت و رحمت است:«اى مردم، نامه اى كه همه پند و اندرز و شفاى دل هاى شما و هدايت و رحمت بر مؤمنان است، از جانب خدا براى نجات شما آمد. اى پيامبر! به خلق بگو كه شما بايد منحصراً به فضل و رحمت خدا شادمان شويد كه آن بهتر و مفيدتر از ثروتى است كه براى خود مى اندوزيد.»[2]
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: شادى و سرور در قرآن
در مکتب توحيد، آن چيزي داراي ارزش و ماندگاري است که در راه خدا و براي خدا شکل گيرد. هر مقدار از عمر انسان که براي خدا صرف شود. هر کاري که براي خدا انجام گيرد، مالي که در اين راه هزينه شود. از ارزش واقعي و ماندگاري برخوردار است و در اين راستا هر چه انجام کاري براي خدا سخت تر و نيت خالص تر باشد ارزش و اثر آن بيشتر است. بنابراين هر گونه اهتمام و تلاش در راه خدا مصداق جهاد في سبيل الله است.
در اين مکتب، از خود گذشتگي در راه خدا و دفاع از حق در بالاترين حد، ارزشگذاري شده است و فرهنگ ايثارگري و شهادت طلبي در متن اسلام از درخشش و ويژگي برجسته اي برخوردار است.
دستاورد اساسي حضرت امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي، احياء اسلام ناب محمّدي(ص) و مهمترين ويژگي آن احياء فرهنگ شهادت و ايثارگري بود. با مروري گذرا در فرايند نهضت امام خميني و قوام نظام اسلامي به خوبي مي توان دريافت که اگر فرهنگ شهادت طلبي و ايثارگري نبود، نه انقلاب به پيروزي مي رسيد و نه نظام اسلامي دوام مي يافت، همانگونه که در صدر اسلام نيز اگر اين ويژگي نبود نه اسلام شکل گرفته بود و نه دوام مي يافت.
بنابراين موضوع شهادت و ايثارگري سکه پربهايي است که در يک روي آن بايد والاترين ارزشهاي الهي را مشاهده کرد و در روي ديگر آن دستاوردها و آثار و برکات بي بديل را.
شهيد در لغت به معني گواه، حاضر، ناظر و... و در اصطلاح ديني به کسي اطلاق مي شود که با انتخاب آگاهانه، و بر اساس حجت شرعي، در راه خدا به شهادت مي رسد و در قانون اساسنامه بنياد شهيد انقلاب اسلامي اين گونه تعريف شده است، «شهيد به کسي گفته مي شود که جان خود را در راه انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن يا دفاع از کيان جمهوري اسلامي در مقابل تهديدات و تجاوزات دشمن و عوامل ضد انقلاب و اشرار نثار نموده يا مي نمايد.»
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: احياي فرهنگ شهادت دستاورد بزرگ نهضت امام راحل
فرهنگ شهادت طلبي عبارت از وضعيت و شرايطي كه طي آن مردم يك كشور بر اساس ميل و علاقه شديد نسبت به باورها، اعتقادات و سرزمين خود اقدام به فداكاري هاي بزرگ؛ بذل جان و دست كشيدن از تمام هستي و دارائي خود مي نمايند.آنان با روحيه اي سرشار از شهادت طلبي،ايثار و از خود گذشتگي آمادگي دارند تا با تمامي تهديدات نسبت هب حيات فيزيكي،اخلاقي، اعتقادي و اجتماعي خود مقابله كنند. نعميق و تحكيم چنين روحيه اي و گسترش آن در بين آحاد افراد يك سرزمين عامل مهم و ركن اصلي در تامين و تداوم امنيت ملي آن سرزمين مي باشد. بر اين اساس اين نوشتار در صدد است تا رابطه اين مهم يعني فرهنگ شهادت طلبي با مقوله بسيار مهم و حياتي امنيت ملي را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهد، در اين مقاله مباحثي همچون مفاهيم، كليات و تعاريف مربوط به امنيت ملي و همچنين خاستگاه اعتقادي شهادت، روحيه و فرهنگ شهادت طلبي و ارتباط آن با امنيت ملي مطالعه و بررسي مي شود كه اميدواريم درك روشن و مفيدي از مساله را ارائه نمايد.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: فرهنگ ايثار شهادت و مساله امنيت ملي
چكيده
نوشتار حاضر تلاش مي كند تا با تحليلي علمي و با رويكردي الهياتي و جامعه شناختي پس از تشريح و تبيين مفهوم راستين ايثار و شهادت و واكاوي ابعاد مختلف آن ، به شناسائي و معرفي عمده ترين موانع و عوامل بازدارنده فرهنگ ايثار و شهادت در جامعه بپردازد تا بدين طريق با تشخيص ضرورت ها به ارائه ي مناسب ترين و در عين حال عملياتي ترين راهكارها و پيشنهادات جهت ترويج و اشاعه ي فرهنگ ايثار و شهادت در بين سطوح مختلف جامعه بپردازد تا اينكه فضاي عمومي جامعه ي ما بهترين و بيشترين تأثير را در جنبه هاي گوناگون از وجود اين فرهنگ متع الي ببرد و در مسير الهي گام بردارد .
مقدمه
ايثار و شهادت ، به عنوان يك فرهنگ متعالي(high culture) در زمره ي عالي ترين مفاهيم الهي و نتيجه والاترين ارزش هايي مي باشند كه يك انسان متعهد مي تواند به آن مقام دست يابد . اين مفاهيم اثر گذار و حركت آفرين قادرند تا فضاي يك جامعه را بصورت گسترده تحت تأثير قرار دهند و والاترين بركات را براي آن به همراه داشته باشند. حقيقت امر آنست كه اگر رشادت ها و خدمات شهدا و ايثار گران بخوبي براي مردم معرفي گردد و به قالب هاي كليشه اي و بيان هاي ژورناليستي محدود نگردد ، بيشترين و بهترين نتايج را به همراه خوهد داشت . تقويت باورهاي ديني و ملي كه امروزه جزءاصلي ترين مسائل اعتقادي و فرهنگي به حساب مي آيد ودررديف مهمترين وظايف ماست ، از جمله مواردي است كه با معرفي و تعميق شخصيت، منزلت ، عقايد و آرمان هاي ناب آن بزرگواران در سطحي فراگير تحت تأثير قرار مي گيرد . فلذا همه ي ما مديون شهداء و ايثار گران بوده و يكي از طرقي كه مي توانيم اداي دين نماييم ، شناساندن همه جانبه ي آنان بر نسل هايي است كه شهداء و مسيري كه در آن ممارست داشته اند را ، بخوبي درك نكرده اند .
بنابراين نبايد فراموش كرد كه فرهنگ ايثار و شهادت دربردارنده ي آثار و بركات عظيمي است كه به شكل مستقيم و غيرمستقيم جامعه ي ما را شامل مي شود . چرا كه ايثار و شهادت يكي از غني ترين گنجينه هاي فرهنگ اسلامي و شيعي است كه جلوه هاي اعجاب انگيز آن در طول سالهاي انقلاب و دفاع مقدس به روشني آشكار گرديد و شگرف ترين و عظيم ترين صحنه هاي از خود گذشتگي انسان ها در آن تبلور يافت .(فرهنگ ايثار ، 1373 و ص( 27 اما مسأله ي اساسي در اين زمينه اين مي باشد كه ، چنين گنج گران بهائي را نمي توان با نگرش هاي سطحي و روش هاي صوري كارآمد ساخت و آن را انتقال و اشاعه داد . در نتيجه ضرورت توجه به فرهنگ ايثار و شهادت و همچنين ترويج آن در جامعه و مشاهده ي آثار و كاركردهاي مثبت آن در گروه داشتن باور عميق و انديشه ي بلند است و مي بايست چنين تفكري را با ساز و كارهاي مناسب بصورت عميق در بين مردم نهادينه ساخت . و پر واضح است كه شناسايي راهها و اتخاذ شيوه هايي كه بتواند اين فرهنگ را به بهترين شكل ممكن در جامعه مطرح سازد ، طبعاً نيازمند بررسي دقيق ، همه جانبه و مستمر است و يقيناً دست اندركاران اين حوزه بايد به اين مسئله توجه جدي داشته باشند . چرا كه عمل به اين وظيفه خطير در نهايت به بيداري و آگاهي جامعه نسبت به مقوله ي ايثار و شهادت منجر خواهد شد .
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: راهكارهاي ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
عمل بی معرفت هیچ است.
می گویند باید بدانید و بشناسید تا عمل کنید.
می گویند تعلیم، مقدمه تزکیه است
اما شاید قدری تزکیه لازم باشد برای رفتن به سوی تعلیم.
شاید لازم باشد قدری سر از بالش راحت طلبی بلند کنی، از عادت ها و هوس ها
و غفلت ها دست بداری و برای یافتن علم و دانایی قدمی برداری.
گویی علم با تزکیه و آموختن با عمل کردن، آن قدر همراه و عجین اند که
بی هرکدامشان دیگری بی معنا می شود.
تا نخواهی و نکوشی، علمی به دست نمی آید و تا علمی به دست نیاید،
نگیزه ای برای یافتن، تو را به جلو نمی راند.
آموختن به سعی و کوشش است و سعی و کوششِ
دانسته و عالمانه ارزشمند و پربهاست.
معرفت تو را به عمل وا می دارد و عمل همراه معرفت ارزش می یابد.
شاید این گزاره بتواند محکی باشد برای سنجش میزان درستیِ راهی که می رویم.
قدمی فراتر از حس
عادت کرده ایم که همه چیز را حس کنیم و با حس بشناسیم.
تقریبا همه آنچه در ذهن ماست، درکی است از آنچه حس کرده ایم.
اطرافمان را حس می کنیم، در ذهنمان درکی از آنها پدید می آید، آنها را
می شناسیمو باور می کنیم. به درک حسی خو کرده ایم؛
ولی ما از محسوسات فراتریم و باید چیزهایی را بشناسیم و باور کنیم که به حس نمی آید.
ما می توانیم با چشم عقل ببینیم، با اندیشه مان درک کنیم و با تفکرمان دریابیم.
غرق شدن در حس و عادت کردن به آن، راه را بر اندیشه مان می بندد.
اکتفا به درک حسی، از رسیدن به معرفتی که رمز برتری ماست، بازمان می دارد.
باید قدمی از حس فراتر گذاشت.
باید با پای اندیشه گام برداشت.
تفکر درباره آنچه به حس در نمی آید، اما وجود دارد و در اندیشه ما قابل
درک است،راهِ رسیدنِ ما به معرفت است؛
معرفتی که ما را به کمال مطلوب می رساند.
تقلید؛ خزان زندگی
اندیشیدن، فکر کردن و ره یافتن سخت است.
سخت است که عالم ماده را کنار بزنی و فراتر از آن، به چیزهایی
بیندیشیکه ماورای عالم ماده اند؛
واقعیت ها، حقیقت ها، حق و باطل ها.
به خاطر همین، خیلی ها به جای اندیشیدن و فکر کردن، تقلید می کنند.
دسته ای یا گروهی یا فردی را که به نوعی در نگاهشان برتر می نماید،
برمی گزینند تا به جایشان فکر کند، نتیجه بگیرد و راه بنماید و حتی به این
هم نمی اندیشند که آن فرد یا گروه حق است یا باطل؟
خیلی ها از سرِ سستی، تنبلی و راحت طلبی، به پیروی کورکورانه و تقلید
جاهلانه ای بسنده می کنند که قدرت اندیشیدن را از آنان می گیرد و صاحبان
این منش را به موجوداتی کاملاً دنیایی بدل می کند که نه توان تشخیص
حق و باطل را دارند و نه توان انتخاب راه درست را.
تقلیدهای کورکورانه، دیوار ستبری است که راه را بر نسیم حیات بخش اندیشه
و فکر در زندگی می بندد و باغچه زندگی را خزان زده و بی ثمر می کند.
دست یابی به معرفت یقینی
آی آدم ها، آی آنها که بر کوهپایه های زندگی در جست و جوی حیات اید،
چشمه زلالی از آب گوارای معرفت، بر قله های بلند تلاش و اندیشه جاری است.
به هوش که به هرزآب ها و مانداب های پراکنده ظن و گمان دلخوش نکنید.
چشمه سار معرفت آن بالاست.
مباد عطشِ اندیشه هاتان را به هرزآب های ظن و گمان و اعتقاد
باطل سیراب کنید.
زینهار که به مانداب های ظن و گمان، دست از چشمه زلال معرفت حقیقی بدارید
و از شناخت راستین و یقینیِ حقایق باز بمانید که مانداب های آلوده گمان ها و
شک هاو اعتقادات بی مبنا، حیاتی به دست نمی دهد.
آی آدم ها، اگر در جست و جوی حیات اید، دلخوش به گمان نمانید، پا به پای
اندیشه تان بکوشید و بالا بروید، تا قله بلند معرفت و یقین را دریابید که قطره ای از
چشمه سار معرفت یقینی، حیات جاودانه تان می بخشد.
عادت به شایدها؛ سد راه معرفت
بارها از خودم پرسیده ام که چقدر و به چه چیزهایی به «یقین» اعتقاد دارم؟
اعتقادی که هیچ کس، هیچ گاه و در هیچ صورتی نتواند آن را از من بگیرد.
بارها از خودم پرسیده ام کدام اعتقاد، باور یا عقیده است که در ذره ذره ذهنم
راه یافتهو لکه ای از شک و شبهه بر خود نداشته باشد؟
واقعیت آن است که به گمان ها و تردیدها خو کرده ایم.
عادت کرده ایم که به گمان اعتماد کنیم.
کدام قضیه تجربی است که یقینی باشد؟
ما در زندگی مادی مان، چاره ای جز اعتماد به گمان نداریم.
اما این حس اعتماد به شایدها، نباید به دایره زندگی روحانی مان
قدم بگذاردو به اعتقاداتمان راه بیابد.
در سفر کردن، به هواپیمایی که گمان داریم به مقصد می رساندمان اعتماد
می کنیمو ناچاریم به آن اعتماد کنیم؛
ولی در ایمان و عقیده، اعتماد کردن به گمان و ظن و شاید، نه تنها آخرین
چاره نیست، بلکه اصلاً سودی نمی بخشد.
اگر من و تو در معرفت، در عقیده و در ایمان به گمان اعتماد کنیم،
راه را بر اندیشه و تفکرمان بسته ایم و این یعنی ماندن و فرو ماندن.
اندیشه های گرفتار رفاه
بعضی ها در زندگی فقط می خورند و می آشامند و به انتظار آنچه پیش آید می نشینند.
آنها درست مثل بسیاری از مخلوقات دیگر خدا، نه به فردای
مادی شان می اندیشند و نه به فردای آخرتشان.
هر لحظه گرفتار هوسی می شوند که آن لحظه به دلشان چنگ می زند و دیگر
قدمی حتی از آن لحظه و آنچه در آن هستند فراتر نمی روند.
گویی چشم هایشان نمی بیند، گوش هایشان نمی شنود و
اندیشه شان تکاپویی ندارد. گمراه اند و غفلت زده؛
گرفتاران رفاه و راحت طلبی که دل هاشان در قفس تنگ رفاه طلبی گرفتار شده
و این همه آسوده خواهی، راه را بر درست اندیشیدنشان بسته است.
آن قدر به رفاه و راحتی شان فکر می کنند که یادشان می رود چرا آمده اند
و به کجا می روند. اینها همیشه در خسران و زیان اند.
به یقین بی فایده نیست اگر گاهی خودمان و زندگی کردن مان را بسنجیم؛
مبادا که از این گروه آدمها باشیم.
گرداب زیاده خواهی
من و تو حتی اگر اهل فکر و اندیشه هم باشیم، حتی اگر اهل حساب و کتاب و
سنجش هم باشیم، وقتی هدفمان دنیا باشد، نمی توانیم به آنچه باید بیندیشیم.
اگر من و تو همه سعی و تلاشمان کسب ثروت و تحصیل قدرت و دست یابی به
مقام و موقعیت اجتماعی باشد، حال این هدف با هر جلوه و با هر توجیهی که ذهنمان
را بهخود مشغول کند، نمی گذارد آن گونه که باید اندیشه کنیم.
وقتی افزون طلبی و دنیاخواهی، من و تو را آن قدر به خود مشغول کند که
یادمان برود برای اینها نیامده ایم، دیگر اندیشیدن به فردای قیامت برایمان معنا ندارد.
زیاده خواهیِ دنیایی، گردابی است که از ساحل اندیشه درست دورت می کند و به
نابودی ات می کشاند و این گرداب، بارها و بارها پیش پای هر کدام از ما پهن می شود.
زینهار از آن لحظه که اندیشه مان طعمه این گرداب شود!
تکبر؛ سد راه اندیشه
شیطانی که ما آن همه لعن و نفرینش می کنیم و همه گناهانمان را
بردوش او می نهیم، سال هایی بسیار در برابر خدا سجده می کرد
و به عبادت سر به خاک می سایید.
او از سجده در برابر خدای خالق ابایی نداشت و تنها سجده در برابر
آدمی را ننگ شمرد و در آن فرمان خدا را اطاعت نکرد.
خودخواهی، خودبزرگ بینی و تکبر او تا آنجا بود که به
آدمی سرخم نکند، ورنه او در برابر خدا خاضع بود؛
اما هستند کسانی از میان ما آدم ها که خودبینی و تکبر چنان چشم دلشان
را کور می کند و راه اندیشه شان را می بندد که نه خود را می بینند و نه خدا را؛
نه کوچکی خود را درک می کنند و نه عظمت خالق را.
تکبر چنان از اندیشیدن بازشان می دارد که نه سر به سجده شکر و سپاس
و ستایش خدایشان می سایند و نه سفره نیازشان را به درگاه او پهن می کنند و اینان
خود درنمی یابند که حتی از شیطان رانده شده از درگاه خدا هم فروترند.
مبنای هم دلی
اینکه چطور شد که انسان ها در کنار هم جمع شدند و زندگی گروهی را در پیش گرفتند، بماند.
به هر حال ما امروز در جامعه ای از انسان های مختلف و در بین
افکار، اندیشه ها و نگاه های متفاوت زندگی می کنیم. آنچه در این میان بسیار
مهم است میزان سلامت و درستی رابطه ای است که ما با آدم های اطرافمان
و با اندیشه هانگرش ها و افکار آنها داریم.
ما در میان جمع و همراه با آن باید راهی را برویم که پایان
خوشی داشته باشد، ولی انسان های اطراف ما، همه با یک سرعت، به یکسو و
به سمت یک هدف نمی روند، پس ما به یقین با همه آنها همسو نخواهیم بود.
مهم این است که بدانیم با چه کسانی همسوییم و با چه کسانی مخالف؟
و اینکه بدانیم روابط ما با اطرافیانمان بر چه مبنایی و چه اصل و اساسی است؟
چرا دوستی می کنیم و چرا دشمن می شویم؟
با چه کسانی دوستیم و با چه کسانی دشمن؟
بی شک، هدفی که ما به آن چشم دوخته ایم، مقصدی که به سویش می رویم
و راهی که در پیش گرفته ایم، مبنایی استوار در دوستی، همراهی و رابطه ما
با انسان های اطرافمان خواهد بود.
همراهی های ثمربخش
هر کدام از ما در هر گوشه ای از جامعه انسانی
که زندگی می کنیم، جزء طیف خاصی از جامعه ایم.
افکار و اندیشه ها، رفتارها و گفتارها و حتی نوع پوشش ظاهری و
آداب خاص رفتاریِ ما، ما را در شمار گروه خاصی از جامعه قرار می دهد.
ارتباط ما با افراد دیگر و دوستی ها و همراهی هایمان با
دیگران، می تواند بیانگر اندیشه ها و اهداف ما باشد.
اینکه ما با چه کسانی همراهیم و چه کسانی را به دوستی خود
انتخاب می کنیم، بدان معناست که ما با آنها همسوییم، یک هدف را برگزیده ایم.
در اندیشه، مخالف آنها نیستیم و در راهی متفاوت از آنها قدم نگذاشته ایم.
پس بجاست اگر به دوستی ها و دشمنی ها، رابطه ها و همراهی هایمان دقیق تر
نگاه کنیم و به اصولی بیندیشیم که ما را به سوی روابطی سالم و
دوستی هایی مفید با آینده ای روشن هدایت کند.
خاشاک روی آب
بارها گفته اند و شنیده ایم که «خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو».
به هر حال در نگاه اول بدیهی است که در میان جماعتی هم رنگ، تو نیز اگر
هم رنگ جماعت باشی، شناخته نمی شوی و اگر رنگی دیگر به خود بگیری و سازی
متفاوت آغاز کنی، شناخته می شوی و انگشت نمای خلایق.
اما گاهی بد نیست اگر آدم انگشت نمای خلایق شود.
گاهی در جماعتی گم شدن و پنهان شدن زشت و ننگین است.
گاهی هم رنگ جماعت نبودنِ تو، مایه رسوایی جماعت است نه تو؛
و بالاخره گاهی هم رنگ جماعت بودن، رسوایی و ننگ و هلاکت است.
باید دید در میان کدام جماعتی؟ با کدام رنگ؟ با کدام اندیشه؟ با کدام هدف؟
گاهی اکثریت جامعه رو به سوی هدفی که تو به آن عقیده داری و نیک بختی تو
را تضمین می کند پیش نمی روند. گاهی اکثریت جامعه
رو به سوی کمال انسانی قدم برنمی دارند.
در راه زندگی که پایانش حیات ابدی تو رقم می خورد، این تویی که باید
بدانی کجا می روی و کجا می خواهی بروی، با چشم باز و بیدار، نه
کورکورانهچون خاشاکی بر سیلاب جامعه
موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسبها: لحظه ای تامل
راه گریزی نیست
آی آدم ها! مرگی که شما از آن می گریزید، به یقین روزی ملاقاتتان می کند.
به هرجا که بگریزید، هر طریقی که پیش بگیرید، حتی اگر آن را از یاد ببرید،
مرگ اتفاقی است که در لحظه ای که فکرش را نمی کنید، رخ می نماید و بر خط
ممتد عمر شما نقطه پایان می گذارد.
نه راه گریزی هست و نه راه انکاری.
مرگ درست در لحظه ای که از آن بی خبریم، فرا می رسد؛
سر زده و حتمی، و ما به یقین با آن روبه رو خواهیم شد.
زهی سعادت آنان که مهیای رفتنند و میزبانِ همیشه منتظرِ میهمان مرگ، و خوشا
به حال آنها که چنان پاک و آسمانی اند و شیفته عروج به عرش خدا، که مرگ برایشان
زنگ رهایی از دنیاست.
بانگ رحیل
راهیان سفر، همه در کاروان سرای دنیا منتظر نشسته اند، تا کی گاه سفرشان فرا
رسد و نوبت به نامشان افتد و راهی سفر آخرت شوند.
اما کاروان سرا و خواب و غفلت، سفر را از یاد می برد.
مسافران هر یک به کاری مشغولند؛
گروهی به کار تهیه سفر، گروهی در خواب و رؤیا، و گروهی سرگرم
زرق و برق کاروان سرا و تجملات این مسافرخانه دو روزه.
کاروانی هر صبح راه می افتد و یک یک راهیان سفر به نام خوانده می شوند،
بی آنکه از پیش بدانند امروز رفتنی اند.
راه گریزی نیست. نامت که خوانده شد، اهل سفری و رفتنی.
باید رفت ؛
چه بار سفر مهیا کرده باشی، چه در خواب مانده باشی
و چه با کاروان سرای رنگارنگت تازه خو گرفته باشی.
هر چند آوای کاروان مرگ برای آنان که با کاروان سرا
خو گرفته اند، بانگ تلخ کامی و حسرت و عذاب است؛
اما همین آواز، برای آنان که بار سفر بسته اند،
آهنگ خوش وصال است و آغاز رسیدن ها و داشتن ها.
بنگر که بانگ رحیل با دل تو چه خواهد کرد؟
می گذاریم و می رویم
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما دل می بندیم.
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما روی هم جمع می کنیم.
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما به رفتن نمی اندیشیم.
ما همه آنچه را اندوخته ایم و همه آنچه را برای
خود جمع کرده ایم، می گذاریم و می رویم.
به روشنی پیداست که باور نکرده ایم.
باور نکرده ایم؛ مرگ را، رفتن را، سفر از دنیا به آخرت را
ورنه این چنین گرم ساختن خانه دو روزه مان نمی شدیم و این چنین
به رنگارنگی اش نمی اندیشیدیم و این چنین در آبادی اش نمی کوشیدیم و به خاطر
این رنگارنگی، پا بر بایدها نمی گذاشتیم و رفتن را از یاد نمی بردیم.
کاش برای باور کردن، گهگاهی سری به آنها که گذاشته اند
و رفته اند، می زدیم!
تا راه چاره باقی است
آدمی جایزالخطاست؛
اشتباه می کند، به خطا می افتد و این خطا را حتی اگر به عمد باشد،
می شود کتمان کرد، پوشاند، پنهان کرد.
می شود عذرخواهی کرد.
می شود راه گریزی جست.
می شود از زیر بارش شانه خالی کرد.
می شود از نتیجه تلخ اشتباه به کسی پناه برد.
می شود جبرانش کرد.
همه اینها مربوط به زمانی است که تو در دنیا به اشتباهت پی ببری،
اما اگر اشتباه آدمی و خطاکاری اش تا روز حساب در پرونده اش بماند و خود او
به حساب خطا و درست اعمالش نرسد، دیگر راه نجاتی نیست؛
چون در روز حساب، نه می شود پنهان کرد، نه می شود عذرخواهی کرد،
نه می شود گریخت، نه می شود خطا را به دوش دیگران انداخت، و نه می شود
به کسی یا کسانی پناه برد.
پس تا راه چاره باقی است، برای خطاکاری هامان چاره ای بیندیشیم.
بیهوده نیستیم
آیا این همه آمدن، رفتن و آفریدن، این همه تولد، زندگی و مرگ، می تواند
بی هدف باشد؟
می شود همه بی هیچ هدفی متولد شوند، زندگی کنند و بمیرند و تمام؟
می شود این عالم با این عظمت و با این نظم شگفت،
بی هیچ هدفی آفریده شده باشد؟
می شود که ما بیهوده خلق شده باشیم و فردا روزی به سوی خدایمان باز نگردیم
و عملمان حساب رسی نشود.
می شود که خدای حکیم، کارهای بندگانش را بی هیچ کیفر
و پاداشی رها کند؟
می دانیم که چنین نیست؛
به یقین می دانیم، اما از یاد می بریم.
چنان آسوده و بی خیال و خواب آلودیم که گویی مرگ که
از در رسد،پایان همه چیز است.
گویی حسابی در راه نیست.
گویی بیهوده آمده ایم و بیهوده می رویم.
اما بی شک چنین نیست.
باید باور کرد باید قدری بیشتر اندیشید و باید مهیا شد.
توشه ای برای فردا
شب می خوابی و صبح آسوده برمی خیزی.
چند قدمی پی کسب و کاری و بعد خورد و خوراک و استراحتی، و بعد باز هم کار
و تلاش برای موازنه دخل و خرج، و شب خسته و خواب آلود باز سر بر بالش می گذاری.
اما یک لحظه صبر کن. یک لحظه تأمل کن.
سر از این چرخه مدام در حرکت بیرون آر، فردایی هم هست؛
فردایی که پای میزان عمل خواهی ایستاد.
آیا تو در این چرخه مدام هر روزه زندگی ات، به این فردا هم اندیشیده ای؟
شده است که کارهایت را به نام خدا و با نیت
خرسندی او به توشه ای برای فردا بدل کنی؟
شده است که لابه لای همه کارهایت، به کوله بار خالی ات هم نگاهی بیندازی
و برایش فکری بکنی، و از هر کاری که می کنی، تنها با نیتی الهی، گوهری سنگین
برای میزان عمل فراهم آوری؟
برای فردایی که روز حسرت است؛
عمل نیک و نیت پاک امروز ای کاش گفتن، و روزی که
درآن هیچ چیز جزروزت، تو را نجات نمی دهد.
فردای پرحسرت
لحظه ها آن قدر تند می گذرند که حسشان نمی کنیم. همه چیز آن قدر یک نواخت،
روزمره و گاه کسل کننده است که یادمان می رود کجاییم و چه می کنیم.
خوابمان می گیرد، از یاد می بریم.
آن وقت حساب لحظه ها، کارها، اندیشه ها و همه چیز از دستمان می رود.
یادمان می رود که آمده ایم تا برویم.
یادمان می رود که فردایی هست که باید در آن، حساب تک تک این لحظه ها
را و این داشته های امروزمان را برسند و ما پاسخ بگوییم.
چرا آن لحظه ها را هدر دادی؟ با آنچه به تو دادیم چه کردی؟
و آن روز، روز حسرت است.
وقتی پاداش لحظه های خوبی را که به عملی نیک یا به ذکری
گذرانده ای، ببینی، آه می کشی که چه اندک لحظه هایی را چنین گذرانده ای
و چه بسیار را هدر داده ای.
کاش یک لحظه دیگر، کاش یک کار نیک دیگر، یک ذکر دیگر، کاش...!
بیا راهی پیدا کنیم که فردا کمتر حسرت بخوریم.
گواهان روز حساب
امروز دست تو کار می کند، پایت گام برمی دارد و زبانت می گوید.
دست کاری می کند که تو بخواهی، پا قدم در جایی می گذارد که تو امر
کنیو زبان چیزی می گوید که تو اراده کنی.
اما فردا در روز سخت حساب، زبان خاموش می ماند و دست می گوید.
پا می گوید و همه اعضا می گویند.
هر آنچه را خودشان بخواهند.
از آنچه تو با آنها کرده ای و نه آنچه تو امر کنی و تو بخواهی.
گویی اینها شاهدانی هستند بر همه لحظه های تو که همراه تواند.
گواهانی برای روز حساب، که روزی بر همه آنچه دیده اند شهادت می دهند.
پس بهوش که این گواهان را از یاد نبری.
با دست هر چه می کنی، با پا به هر جا قدم می گذاری، با چشم هر چه می بینی،
با گوش هر چه می شنوی و همیشه در همه لحظه ها، به یاد داشته باش که اعضاء
خویشتن را به عمل خوب یا بدت گواه و شاهد گرفته ای.
از معرفت دور مانده ایم.
قضاوت انسان درباره خودش کار سختی نیست.
هر آدمی خودش را خوب می شناسد.
هر کس به دور از توجیهات و بهانه ها و اما و اگرهایی که می آورد،
خوب می داندکه چه کرده و در نامه عملش چه نوشته است.
بیشترِ ما وقتی به راستی و روشنی به قضاوت بنشینیم، به این نتیجه خواهیم رسید که
نه خودمان را، نه خدایمان را و نه هدفمان را آن گونه که باید و شاید نمی شناسیم و در نمی یابیم.
حیرانیم و درمانده و فرومانده در کار خویش.
به راستی اگر ما خودمان را چنان که هستیم می شناختیم و اگر به خودمان آن گونه که
باید معرفت داشتیم، باز هم چنین عمل می کردیم که اینک سرگرم آنیم؟
و اگر خدایمان را چنان که اوست می شناختیم، باز هم چنین عبادتش
می کردیمو چنین در غفلت از او بودیم؟
واقعیت آن است که بیشتر ما غافل مانده ایم و دستمان از آسمان معرفت کوتاه است.
آیا هیچ اندیشیده ایم که وقتی «معرفت»،
کلید طلایی پیروزی است، چرا ما از آن بی بهره ایم؟
موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسبها: لحظه ای تامل
بسم الله الرحمن الرحیم: بحث معرفت نفس در کتابهای امروزی تحتِ عنوان رشتۀ روانشناسی مطرح است که بسیار رشتۀ وسیع و دامنه داری است. منتها روانشناسی که در علومِ جدید مطرح شده روندی را طی می کند که کار را از اساس شروع نکرده امّا معرفتِ نفس رابطۀ انسان را با کلّ نظامِ هستی و رابطۀ انسان را با حقیقت اداره کنندۀ نظام عالم مورد بحث قرار می دهد. لذا حضرت آقا روحی فداه در تعلیقاتشان بر اسفار صدرالمتألهین می فرمایند: «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ الاشیاءَ کَلَها» کسی که خودش را بشناسد تمام اشیاء و موجوداتِ عالم را می شناسد که دیگر نقطۀ مبهمی در عالم برایش نمی ماند که «عرف الاشیاء کلها» کلّ اشیاء را می شناسد. در آیۀ 24 سورۀ بقرة هم در موردِ حضرتِ آدم آمده که «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسماءَ کَلَها» ما به جنابِ آدم کلّ اسماء را تعلیم داده ایم و مراد از این اسماء یعنی کلّ موجوداتِ نظامِ هستی است. از این آیه بر اساسِ فرمایش حضرتِ آقا می خواهیم استفاده ای کنیم و یکی از بطونِ معانیِ این آیه این شود که خدای تبارک و تعالی حقایقِ کلّ نظامِ هستی را در نفسِ انسان تعبیه کرده است و همه در انسان وجود دارند و متحقّق هستند، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسماءَ کُلُها» ما به آدم کل آسمانها و زمین و موجودات را تعلیم دادیم «وَ عَلَّمَ» یعنی قبلاً تعلیم دادیم. همه در ذات او هستند همه در ذاتِ جنابعالی هستند که اگر این جنابِ انسان خودش را بشناسد تمامِ این حقایق تعبیه شده در او شکوفا می شود. «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ الاشیاءَ کُلَها» هر کسی خودش را بشناسد همۀ اشیاء را می شناسد هیچ نقطۀ مبهم برایش نمی ماند.
در منطق می فرمایند: هر قضیه ای عکس هم دارد، یعنی کسی که خودش را نشناخت هیچ یک از اشیاء را نمی شناسد. بعد از این بالاتر عبارتِ آقا را ببینید. می خواهیم بگوئیم که روانشناسی و معرفتِ نفس که طبق فلسفه و حکمتِ متعالیه و نصوصِ عرفان و بالاتر از همه قرآن می خواهد به ما تعلیم دهد این است که باید رابطۀ بینِ نفس و موجوداتِ کلّ نظامِ هستی بررسی شود که ما با موجودات عالم چه رابطه ای داریم بلکه بالاتر که انسان با خالقِ عالم چه رابطه ای دارد. موجوداتِ نظام عالم اشیاء جدای از هم نباشند که به تعبیرِ آقا توحید را توحید صمدی قرآنی بگیریم که در حقیقت یک حقیقت است و این یک حقیقت خودش را نشان می دهد و این فرمایش را در ترجیع بند دیوان ملاحظه می فرمائید:
همه یار است و نیست غیر از یار واحدی جلوه کرد و شد بسیار
آنوقت اگر اینطور است؛ آقا جلوتر می روند، می فرمایند که یک پلّه بالاتر، هر کس خودش را بشناسد «عَرَفَ رَبَّها» بلکه خدایش، خدایِ نفسِ خودش را هم می شناسد. در این جمله لطیفه ای است و بعداً می آید که هر کس به قدرِ ظرفیتِ وجودیِ خودش ربّی دارد. حالا حرف پیش می آید، الان زود است، هر کسی نفس را شناخت ربِّ نفسش را هم می شناسد. چرا؟ چون معرفتِ نفس نردبانی برای معرفت ربّ است. هر کسی که بخواهد به اسماء الله و به حقیقت ربِّ اداره کنندۀ نظامِ عالم پی ببرد نردبانش خودش است از خودت برو بالا از خوابت از بیداریت از حالاتت از خودت باید بروی بالا بعد یک پله هنوز بالاتر. خوب مگر ما و حق، خالقِ ما از همدیگر جدائیم که بذهن برسد ما نردبانی باشیم که تا بخواهیم به او برسیم؟ خیر؛ «بَل مَعرِفَةُ النَّفس مَغرِفَةُ الرَّبِّ عِندَالرّاسِخینَ فِی الحِکمَةِ العالِیَة» بلکه معرفتِ نفس همان معرفت رب است. هر کسی خودش را شناخت حق را به همان شناخت شناخته است. دیگر شناختِ دوّم و مرتبۀ بالاتر نمی خواهد بعد عجیب اینست که آقا این بیت را در شرح این فرمایش می آورند:
موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
برچسبها: درسهایی درباب معرفت نفس
شرح دروس معرفت نفس درس اول جلسۀ دوم : در جلسۀ قبل دریافتیم که انتخابِ اسمِ شریفِ هو برای شروع مقدمۀ کتاب بدین جهت است که نفسِ ناطقۀ انسانی را با این اسم یکجور سنخیت است، که انسان به وزانِ حق آفریده شده است. فرمایشی را حضرت آقا در کلمۀ 268 صفحه 397 هزارویک کلمه در جلد دوّم دارند که می فرمایند: «دل آئینۀ جمال نمای هو و سفینۀ دریای اوست». خیلی جمله شیرین و سنگین است. دل انسان آئینۀ جمال نمای هوست و لذا کتاب با اسمِ شریفِ «هو» شروع شده است که جانِ انسان آئینۀ جمال این اسمِ شریف است و سیرِ نهائی انسان به این است که به حقیقت تقرّب پیدا کند، که «اِنَّ اِلی رَبَّکَ المُنتَهی»، و جنابِ خاتم الانبیاء و ائمۀ اطهار که « کُلُّهُم مِن نُورٍ وّاحِد» همه در مسیرِ الهی بودند که به این حقیقت راه پیدا کنند. بعد از این اسمِ شریف، حدیثِ شریفی از جناب رسول الله در کتاب شریف « وُرَر وَ قُرَر» سیدمرتضی علم الهُدی نقل می کنند: «اَعلَمَکُم بِنَفسه اَعلَمَکُم بِرَبَّه» که عالمترینِ شما به جانتان عالمترین شما به ربّتان است. حدیث را اینجور معنی کنیم که عالمترین شما که به نفسِ خود، آگاهترین شما به پرورش دهنده تان می باشد. که هر چه علمتان بیشتر و هر چه به حقیقتِ نفسِ خود آگاه شوید به حقیقتِ خدای تبارک و تعالی آگاه تر و داناتر می شوید که به این معنی معرفتِ نفس نردبانی برای معرفتِ رب قرار می گیرد. که اگر کسی از شما پرسید من خدا را چه چوری عالِم شوم می فرمایی به خودت شناخت داری؟ و آشنایی به سِرّ و حقیقتِ وجودیِ خودت داری یا نه؟ اگر داری به همان مقدار که به خودت عالِمی به خدایت نیز عالمی. ولی اگر به خودت آگاهی نداری به خدایت نیز آگاهی نداری. هر اندازه که از خودت آگاهی همان اندازه خدا داری و همان اندازه که جاهلی همان اندازه خدا نداری.
حرفِ بلندی باز جنابِ حاجی و حکیم سبزواری دارند: «اَلعِلمُ اُمُّ الطَّیِبات وَ الجَهلُ اَمُّ الخَبیثات» تمامِ بیچارگیها از جهل است. برای عالِم به خدا عالِم شدن به خود و شخصیت وجودیِ خود لازم است. داناترینِ شما به خودتاشن داناترینِ شما به خداست، الان می شود گفت عالِمترین به خدا عالِمترین به خود است هرآنچه خدای خود و حق را بیشتر بشناسی خود را می شناسی که معرفتِ ربّ برای معرفتِ نفس نردبان قرار می گیرد. اما فعلاً به همان معنای اوّلی پیش می رویم که: هر کسی خودش را بیشتر بشناسد خدا را هم بهتر می یابد. یعنی معرفت نفسنردبانِ معرفت ربّ قرار می گیرد.
موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
برچسبها: درسهایی درباب معرفت نفس
معرفت نفس درس اول جلسۀ اول:
سپاس خدای عزّ و جلّ را که شروعِ کلاسِ دروسِ معرفتِ نفس با قرائتِ مقدمۀ کتاب معرفتِ نفس ( به خط و قلم مبارک حضرت علامه حسن حسن زاده آملی ) است و با بیستمین سالِ پیروزیِ انقلابِ اسلامی مصادف شد که آن را به فال نیک می گیریم و بحمدالله با انگیزۀ اصلیِ انقلاب مقدّسِ حضرتِ امام خمینی (ره) که همان خودسازی و خودشناسی است و اینها همه از برکاتِ خون مقدّس و مطهّرِ شهیدانِ ما می باشد.
اگر سئوالی پیش می آید انگیزه این است که ذهن فعال شود و بعد به جوابِ آن می رسیم و بر جانمان می نشیند.
ابتدا به کتابِ شریفِ دروسِ معرفتِ نفس می پردازیم و بعد از کتابِ معرفت نفس، اتحاد عاقل و معقول را پیش روی خواهیم داشت و سپس نصوص الحکم بر فصوص الحکم و گنجینۀ گوهر روان و سایرِ کتابهای عرفانیِ استاد علامه حسن زادۀ آملی را مقصود خویش خواهیم ساخت. دروس معرفت نفس حاوی 150 درس، اتحاد عاقل و معقول هم 24 درس و نصوص الحکم بر فصوص الحکم بیش از 73 فص و کتابِ شریفِ عیون مسائل نفس در 66 عین است که در حقیقت کل این کتابها و هضم کامل آن برابر با خلاصه ای از آنچه در این کتاب آمده است می باشد. البته باید پیاده شود و چشیده شود.
امّا چرا مقدّمۀ کتاب با اسمِ شریفِ «هو» شروع شده است؟ جوابِ آن بدین صورت است که: به یک وجه کل اسماء الهیه را به یک اسم بر میگردانند ( به معنای وحدت سعّی) و آن یک اسم (که حالا طلب دارید که اسم چیست و وحدت سعّی و غیر عددی و هکذا طلب شما) اسمِ شریفِ «الله» است که اوّلین حقیقتِ متجلّی از ذاتِ شریفِ الهی است و بعد از آن «تبارک» و پس از آن اسم شریفِ «تعالی» است و در بینِ ما مرسوم است به اینکه بگوئیم « الله تبارکَ و تعالی»، در حالیکه حق است بگوئیم( الله و تبارکَ و تعالی)، که سه اسم بشود، که اگر بابِ حدوثِ اسمای اصولِ کافی را نگاه بفرمائید؛ اوّل اسمِ متجلّی از خداوند( الله) است. قرآن نیز با این اسمِ شریف آغاز شده است و اسمِ الله هم بر می گردد به بالاتر از خود که اسمِ شریفِ «هو» است. این را به جنابِ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خطاب فرموده که «قُل هُوَ الله اَحَدٌ» غیر از جنابعالی دیگران آن توان را ندارند و به آن حقیقت نرسیده اند که بفرمایند: «هو» فقط شما یکی بفرما. این سوره (سورۀ توحید) اختصاص به رسول الله دارد. که تنها عبداالهو جنابِ خاتم الانبیاء (ص) است. یکی از لطائفِ آوردنِ این اسمِ شریف در اوّل این کتاب اینستکه کتاب در بابِ معرفتِ نفس انسانی است و بالاترین نفسِ ناطقۀ انسانی، نفسِ ناطقۀ جنابِ خاتم است و نفسِ ناطقۀ جنابِ خاتم چنان سِعۀ وجودی یافته که ایشان فقط «هو» را عبادت کند. حتّی تمامِ انبیاء هم به مقامِ شریفِ خاتم در عبادت نرسیده اند که انبیاء دیگر عبدِ هو و رسولِ هو نشدند و از آن مرتبه تنزّل یافته هستند. کتابِ مصباح تاهدایة حضرتِ امام (ره) را باز بفرمائید ایشان می فرمایند: سفرِ اوّل سفرِ از خلق است به ربِّ مُقیِّد و سفر دوم از ربِّ مقیِّد است به ربِّ مُطلق که در سفرِ دوّم تمامِ انبیاء مسافرت به خدایِ پیغمبر دارند. لذا کتابِ پیغمبر اکرم (ص) بالاترین کتابها شده است و رسالتِ پیغمبر بالاترین رسالتها. نبوّت و ولایت و امامت و خلافتِ پیغمبر بزرگترین نبوت و ولایت و خلافت و رسالتهاست. چون ایشان است که مقامِ عبودیّتِ «هو» را داراست. پس هر کسی نفسِ پیغمبر را شناخته است خدا را شناخته است. و این است یکی از صد تا معنایی است که حضرت آقا در معنای « من عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» بیان فرموده است.
موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
برچسبها: درسهایی درباب معرفت نفس
پیـــام های آسمــانی
جزء نوزدهم
(برگرفته از تفسیر نور)
در آن روز، فرمانروايىِ بر حقّ، از آن خداى رحمان است
و روزى است كه بر كافران سخت و سنگين است.
قيامت روز جلوه ى رحمت الهى است.
«الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ»
( فرقان، 26)
هيچ مثَلى براى تو نياورند مگر آن كه پاسخش را
به راستى و در نيكوترين بيان بياوريم.
سخن بايد منطقى و حقّ باشد.
«جِئْناكَ بِالْحَقِّ»
گفتار و اعتراض ديگران را با كلام بهتر جواب دهيم.
«وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً»
(فرقان، 33)
سپس بر گرفتيمش، گرفتنى اندك اندك.
گرفتن هيچ چيز براى خدا سخت نيست.
«قَبْضاً يَسِيراً»
(فرقان، 46)
4 . قُلْ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا
بگو: «بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى كنم، جز اينكه
هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش] گيرد.
مزد انبيا اين است كه مردم خدا را بندگى كنند.
«إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا»
(فرقان، 57)
و اوست كه شب و روز را براى كسانى كه مى خواهند عبرت
گيرند يا شكرگزارى كنند از پى هم قرار داد.
شب و روز، نعمتى شايسته ى شكر و سپاسگزارى است.
«أَرادَ شُكُوراً»
(فرقان، 62)
اينان همان كسانند كه به خاطر صبرى كه تحمل كرده اند غرفه هاى
بهشت را پاداش يابند و در آنجا به درود و سلامشان بنوازند.
بهشت را به بها دهند، نه بهانه.
«يُجْزَوْنَ ... بِما صَبَرُوا»
بنده ى خدا شدن، به صبر و پشتكار نياز دارد.
«بِما صَبَرُوا»
(فرقان، 75)
شايد، از اينكه ايمان نمى آورند، خود را هلاك سازى.
انبيا براى انجام تكليف خود، بيش از حدّ انتظار تلاش مى كردند.
«لَعَلَّكَ باخِعٌ»
(شعراء، 3)
اى پروردگار من، مرا حكمت بخش و مرا به شايستگان بپيوند.
جامعه اى ارزش دارد كه افرادش صالح باشند.
«أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»
انسان به رفيق خوب محتاج است.
«وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»
( شعراء، 83)
9 . وَ تَقَلُّبَكَ فِى السَّاجِدِينَ
و نماز خواندنت را با ديگر نمازگزاران مى بيند.
سجده مهمترين ركن نماز است.
«فِي السَّاجِدِينَ»
( شعراء، 219)
سپاهيان سليمان از جن و آدمى و پرنده گرد آمدند
و آنها به صف مى رفتند.
جنّ مى تواند به انسان كمك كند.
«مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»
ولايت انبيا تنها بر انسانها نيست.
«مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ» (نمل، 17)