ماه صفر که از راه می رسد دوباره این عقیده نخ نما، در ذهن و زبان مردم جان می گیرد که صفر، ماهی است مشئوم و نحس و باید مراقبت کرد تا این روزهای نحس، سپری شود. وقتی مساله سعد و نحس ایام را در پهنه آیات قرآن رصد می کنیم درمی یابیم که اتفاقا کتاب خدا، هم بر نحوست برخی روزها، دلالت دارد و هم بر سعد، میمنت و برکت برخی دیگر. نمونه را: گذشته از قرآن، در مجامع روایی با انبوهی از روایات مواجهیم که بر نحوست پاره ای از روزهای هفته، دلالت دارند. با این همه، بزرگمفسر قرآن، علامه طباطبایی(ره)، همه این روایات را جز اندکی، ضعیف السند میداند.[2] امام صادق(ع) فرمود: «چهارشنبه، روزى است كه نحوستش مستمرّ می باشد؛ زیرا اوّلین و آخرین روز از ایّامى است كه حق تعالى فرموده است: این تندباد بنیان كن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت.[4]آیا درست است که میگویند ماه صفر بخصوص چهارشنبه آخر این ماه، نحس است؟ آیا قرآن، نحوست ایام را تایید میکند؟
برخی بر اثر پافشاری و مسلم انگاشتن این عقیده در اعمال و حیات فردی و اجتماعی خود، قائل به توقف شده و در ورطه هولناک تعطیل فرو افتاده اند. تا آنجا که در طول این ماه، از دست یازیدن به امور سرنوشت ساز زندگی، خودداری می ورزند تا مبادا، فرجام ناخوشایند این کارها، گریبانشان را بگیرد!
براستی آیا نحوست ایام واقعیت دارد؟
از منظر عقل، نمی توان بر سعادت روزى از روزها، و یا زمانى از زمان ها و یا نحوست آن، دلیل و برهان آورد؛ چون طبیعت و حقیقت زمان از نظر مقدار، طبیعتى است كه دارای اجزای مثل هم هستند، و یک چیزند، پس از نظر خود زمان فرقى میان این روز و آن روز نیست، تا یكى را سعد و دیگرى را نحس بدانیم.(1)
از نظر شرع، چطور؟
آیا آیات قرآن و روایات رسیده از پیشوایان پاک، بر این انگاره مشهور، مهر تایید می نهد؟بررسی و تحلیل شواهد قرآنی نحوست ایام
یک. فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَرأ فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمر»»، ما تندباد وحشتناك و سردی را در یك روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم.
دو. فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَرأ فی أیامٍ نَحساتٍ»، سرانجام تندبادی شدید و هول انگیز و سرد و سخت در روزهای شوم و پرغبار بر آنان فرستادیم.
در این دو آیه، چنانکه میبینید روزهایی را که قوم لجوج عاد بر اثر نافرمانی به عذاب الهی گرفتار شدند، روز نحس دانسته شده است. اما با تدبر در این آیات میتوان دریافت که شومی و نحوست این روزها، امری ذاتی نیست بلکه به دلیل عذابی است که در این ایام، بر سر این قوم فرود باریده است.
دلیل بر این مدعا این است که اگر یک خصوصیتی در ذات و نهاد ماهیت زمان مستقر باشد آنگاه می بایست همه افراد آن ماهیت (آنات) نیز متصف به آن وصف خواهند بود. به دیگر سخن، اگر نحوست یک زمان، در نهاد و ماهیت عنصر زمان، خانه داشته باشد، باید به همه زمان ها سرایت یابد در حالیکه چنین نیست.
در مقابل برخی آیات نیز بر سعد و مبارکی پارهای اوقات اشاره دارند مانند: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ»؛[دخان/3] كه ما آن را در شبى پر بركت(شب قدر) نازل کردیم.نگاهی به شواهد روایی نحوست ایام
از جمله روایاتی که می توان به دیده اعتبار بدانها نگریست این دو روایتاند:
امام علی(ع) فرمود: «... روز چهارشنبه، روز نحس مستمرّ است و در این روز جهنّم آفریده شد [3]
موضوعات مرتبط: دانستنی ها
برچسبها: آیا نحسی ماه صفر، حقیقت دارد؟
سلسله مقالات شیطانشناسی، که با عنوان «شناختنامه شیطان»، هر از چندگاه، به محضر عزیز بازدیدکنندگان این پنجره نورانی، پیشکش میشود، تلاش دارد تا به ترسیم خطوط و زوایای پیدا و پنهان چهره پلید شیطان از منظر قرآن و روایات بنشیند. وسواس خناس گفت: این كار را به من واگذار، پرسید از چه راهى آن را خنثى خواهى كرد؟ گفت: به آنان وعده مى دهم، آرزومندشان مى كنم تا مرتكب خطا و گناه شوند، وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از یادشان مى برم. شیطان گفت: آرى تو، به درد این كار مى خورى، و او را موكل بر این ماموریت كرد، تا روز قیامت «1» پی نوشت ها:با وجود این همه دام های گسترده و رنگ رنگ شیطان، چگونه می توان در مصاف با او که تجربه چندین هزارساله در گمراهی آدمیان دارد، پیروز شد؟
چنانکه میدانید در داستان خلقت نیای بزرگ ما، حضرت آدم(ع)، شیطان از سجده بر حضرتش سرتابید. در نتیجه از قاف قله قرب خدا به حضیض عالم دنیا فرو غلطید. پیش از هبوط اما از صحنه گردان گیتی خواست تا قدرت و مکنتی بدو بخشد تا بتواند از گرده ابنای آدم (ع) انتقام کشد.
از آن روز تا امروز، این گرگ ایمانخوار به هر ابزاری که بتواند او رو بدین هدف شوم برساند، دست می یازد؛ تسویل یا تزیین و الخ. اما مهمترین ابزار کار شیطان، وسوسه است که دامی است بسیار مخوف و گاه نامرئی.
او دائم بر فراز قلب آدمی چرخ می زند و پرواز می کند تا در یک فرصت مغتنم، باند مناسب برای فرود بیابد آنگاه آنقدر در گوش قلب آدمی، می دمد تا عنان اختیارش را بدست گیرد. آن وقت است که هر کجا بخواهد می کشد و می تازد. قرآن این واقعیت را بیان کرده و از وصف طائف برای شیطان استفاده می کند: إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون (اعراف/21).
براستی با این همه دام های گسترده و رنگ رنگ شیطان، چگونه می توان در مصاف با او که تجربه چندین هزارساله در گمراهی آدمیان دارد، پیروز شد؟ آن هم نبردگاه خطرخیزی که حتی خدا در فرجامین سوره حبل متینش، به رسول امینش خطاب می کند که به سه دستگیره بزرگ من (سه صفت ربوبیت، ملوکیت و الوهیت)، پناهنده شو. تا بتوانی از شر و کیدش ایمن شوی: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ/ مَلِكِ النَّاسِ/ إِلَهِ النَّاسِ/ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ(ناس/1-4)
اما بشنوید از شیخ صدوق، این بزرگمحدث جهان اسلام که در امالی شریفش آورده است:
وقتى آیه " وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ"، نازل شد ابلیس به بالاى كوهى در مكه رفت كه آن را كوه" ثویر" مى نامند. و به بلندترین آوازش عفریت هاى خود را صدا زد، همه نزدش جمع شدند، پرسیدند اى بزرگ ما مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندى؟ گفت: این آیه نازل شده، كدامیك از شما است كه اثر آن را خنثى سازد، عفریتى از شیطانها برخاست و گفت: من از این راه آن را خنثى مى كنم. شیطان گفت: نه، این كار از تو بر نمى آید. عفریتى دیگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنید.
امام صادق علیه السلام فرمود: «ما من قلب الاّ و له اذنان علی احداهما ملك مرشد و علی الاخری شیطان مفتّن هذا یأمره و هذا یزجره: الشّیطان یأمره بالمعاصی و الملك یزجره عنها هو قول الله عزّوجّل عن الیمین و عن الشّمال قعید، ما یلفظ من قولٍ الاّ لدیه رقیب عتید.(2)
هیچ قلبی نیست مگر آنكه دارای دو گوش است كه بر یكی از آن دو، فرشته ای راهنما و بر دیگری شیطانی فتنه گر قرار دارد. این (شیطان) او را امر می كند و آن (فرشته) او را پرهیز می دهد. شیطان او را به گناه امر می كند و فرشته او را از ارتكاب آن برحذر می دارد و این همان فرموده ی خدای عزّوجّل است كه فرمود: «در طرف راست و چپ نشسته اند، [آدمی] سخن نمی گوید، مگر آنكه نزد او مراقبی آماده است».
آری! در درون جان همه، زمینه الهام و وحی هست. اما بستگی دارد به اینکه گیرنده قلبش را به کدامین سو بچرخاند، فرشته یا اهریمن.
براستی راه مصون ماندن از وساوس شیطان چیست؟
استاد جوادی آملی، مفسر فرزانه قرآن در این باره رهنمودی دارند که به گوش جان مینیوشیم:
"در جریان آماده بودن برای سفر آخرت در بیانات نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آمده است که وجود مبارک حضرت، هر شب بعد از نماز عشاء قبل از اینکه جمعیت از مسجد متفرّق بشوند با صدای رسا که همه بشنوند می فرمود: «تَجهزّوا رَحِمَکُمُ الله» آقایان بارهایتان را ببندید آماده باشید.[خود را برای سفر آخرت آماده کنید].
اگر مطلب علمی را انسان یک بار گفت بار دوم خسته کننده است، برای اینکه طرف مقابل آن را می فهمد، اما موعظه و نصیحت را هر وقت هم که انسان بازگو کند جا دارد، برای اینکه از آن طرف وسوسه دائمی است. مگر شیطان یک بار وسوسه می کند؟ مگر این شورش قلب یک بار است؟ (الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ* مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ) وسوسه شیطان هر روز هست. اگر وسوسه هر روز هست اگر دام شیطان هر روز هست، موعظه هم باید هر روز باشد.
اگر کسی دستش زخم بود و مرتب روی این زخم مگس بنشیند، پشه بنشیند، هر روز باید ضدّعفونی کند نباید بگوید دیروز ضد عفونی را انجام دادم و دیگر کافی است، این ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ هر روز هست. مگر می شود که شیطان ما را رها کند؟ وقتی وسوسه هر روز شد خب درمانش هم باید هر روز باشد و درمانش هم موعظه است، درمانش تزکیه است. لذا وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) هر شب بعد از نماز عشاء وقتی نمازگزارها می خواستند از مسجد متفرّق بشوند می فرمود آقایان آماده باشید نه بیراهه بروید، نه راه کسی را ببندید."
1. الامالی، صدوق، ص 376، چاپ بیروت.
موضوعات مرتبط: دانستنی ها
برچسبها: پادزهری برای وسوسه شیطان
باورتان میشود عدم مدیریت زمان خواب، میتواند خفت رزق انسان را سفت کند؟

زمانها، در گشادی و تنگی روزنه رزق آدمیان موثرند! برخی خوابها رزق را پس میزنند! باورتان می شود عدم مدیریت زمان خواب، میتواند خفت رزق مقدر ما را سفت کند؟
باورتان میشود گرفتن ناخن در زمانی خاص (جمعه)، میتواند سبد رزق مادی و معنوی ما را پر و پیمان کند؟!
خواب خواب است اما اگر زمان خواب، درست مدیریت نشود، مسیر رزق مقسوم آدمی را مسدود می کند.
خواب قیلوله و خواب بین الطلوعین، چه فرقی دارند با هم؟
چرا حضرات معصومین- درود خدا بر ایشان- نسبت به هر دو زمان حساس بودند. در یکی حتما بیدار بودند و در یکی، اگر میتوانستند میخوابیدند.
سر مساله، در این نکته باریکتر ز مو نهفته است که در پارهای از آنات، وقایعی در ملکوت عالم دنیا به وقوع میپیوندد که در سعه و ضیق روزی انسان نقش دارد.
این سخن به زعم برخی، خرافی یا دستکم غیرواقعی مینُماید. اما واقعیت این است که در گردونه گیتی، قوانین پیدا و پنهان بیشماری است که بدون اجازه من و شما در متن زندگی ما جاری می شوند.
شاید هیچ وزیر بهداشتی، علت کثرت مرگ ناگهانی را در شیوع فحشاء، رصد نکند اما صادق مصدق که از غیب خبر داده، این دو پدیده را موثر بر هم و متاثر از هم میداند که فرموده است: "اذا ظهر الزنا من بعدی کثر موت الفجاء"[تحف العقول، ص 85، ح 127].
دانستن یا ندانستن این قوانین، لطمهای به ماهیت قانون و سنت تغییرناپذیر چرخه هستی نمیزند.
دانش دنیا، هنوز به کنه کثیری از این حقایق راه نیافته است. اما آیا هر چه به تور دانش دین شکار نشود محکوم به عدم است؟
چه ارتباطی است بین بیداری در "بین الطوعین" و "توسعه رزق"؟
نمیدانیم اما چون از نص و نقل(آیات و روایات) سند مستند و حجت موجه در دست داریم، پس مثل برخی روشنفکرمآبها، یکسره، اوراق حقیقت را به آب انکار نمیشوییم.
بیش از این، بسط کلام ندهم در مقدمه این مقال. بگذارید یکسره بروم سراغ اصل سخن. نخست آیتی بیاورم برایتان از قرآن و در ذیلش روایتی از معصوم. تا کام جانتان شکربار شود از شهد این معارف ناب.
در کریمه چهارم سوره مبارکه ذاریات میخوانیم: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْرا.[سوگند به کسانی که کارها را تقسیم میکنند].
با خواندن این آیه، بیدرنگ این سوال در ذهن و زبان آدمی نقش میبنند که براستی تقسیم کنندگان امور کیانند؟
اتفاقا ابن الکواء، آن خوارج معروف که در تاریخ مشهور است به طرح سوالات مبهم، همین سوال را از محضر امیر اهل ایمان پرسید.
حضرتش فرمود: منظور فرشتگان الهیاند.
این سوال و جواب را مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان آورده است.(ج9، ص230)
اما این فرشتگان الهی مقسم و مامور انجام چه کاری هستند؟
جواب این سوالات را با علم بشری نمی توان داد. پس ناگزیر باید رفت سراغ زلال چشمههایی که به یم بیکرانه علم خدا راه دارند. پیشوایان پاک.
صاحب تفسیر روایی البرهان، در ذیل تفسیر این شریفه، روایتی آورده است از امام به حق ناطق، حضرت صادق-درود خدا بر وی- بدین نقل:
قَالَ الصَّادِقُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً، قَالَ: «الْمَلَائِكَةُ تُقَسِّمُ أَرْزَاقَ بَنِی آدَمَ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نَامَ فِیمَا بَیْنَهُمَا نَامَ عَنْ رِزْقِهِ».
در این حدیث گفته شده است که این فرشتگان، ارزاق آدمیان را از طلوع فجر تا طلوع خورشید در میان ابنای بشر تقسیم و توزیع میکنند. هر کس در این وقت شریف، خواب بماند، روزی از کفش خواهد رفت.
همچنین اهل تفسیر در ذیل آیه 57 سوره بقره «و أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى؛ و ما بر شما من و سلوی فروفرستادیم» گفتهاند: زمان نزول این دو مائده آسمانی، بینالطلوعین بوده است. بین الطلوعین همان زمانی است فضای آسمان به اصطلاح عوام، گرگ و میش است یعنی حدودا تا یک ساعت و نیم پس از اذان صبح.
همینطور در ذیل آیه: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّح بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالعَشیّ وَ الإِبکار؛ پس صبر كن كه وعده خدا حقّ است و براى گناهت آمرزش بخواه و ستایشگر پروردگارت در شامگاهان و بامدادان باش.(غافر، آیه 55) در تفاسیر آمده است که مقصود از «الإبکار» همان بین الطلوعین است.(مجمع البیان، ج8، ص821)
مجامع روایی را اگر بنگرید انبوهی حدیث درربار خواهید یافت در فضایل بیداری بین الطلوعین. آنچه گفته شد تنها مشتی است نمونه خروار.
شاید روزی دانش بشر به اسرار این زمان پی برد تا آن روز تنها یک راه برای کشف این حقایق، وجود دارد و آن اینکه، انسان پا در میدان تجربه بنهد تا نتایج و آثار عینیاش را با تمام وجود، لمس کند.
موضوعات مرتبط: دانستنی ها
برچسبها: خوابی که روزی را کم میکند!
حضور فیض منبسط حق در متن همهی موجودات تابع آنها نیست: (30) «وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ» (زخرف: 84)، اگرچه در آسمان هست، ولی آسمان نیست؛ اله است و اگرچه در زمین هست، ولی زمین نیست، بلکه باز هم اله است و در همهی اشیاء هست، ولی نه با آمیختگی و ممازجت. (31)
چالش مربوط به توحید افعالی با وجود شرور و همچنین چالش آن با اختیار انسانی است که بحثهای وسیعی را در کلام و تفسیر در پی داشته است. از دو آیهی «هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ» (انعام: 102) و «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» (سجده: 7)، معلوم میشود که چون خلقت و حسن متلازم در وجودند، هر چه شیء است، مخلوق خداست و هرچه مخلوق خداست، حسن است. شر از حیث واقعیت و تحقق وجودی، یک موجود یا حادثه است و چون موجود است، بد نیست، بلکه بدی آن مربوط به موقعیت تعارضآمیز و روابط خاصی است که با دیگر موجودات پیدا میکند. (32) بنابراین، ظرف تحقق حسن و قبح و یا عصیان و اطاعت، متفاوت از ظرف تکوین یا واقعیت خارجی است. از این رو، گرچه خوبی به لحاظ بودن و به لحاظ خیر بودن، از خداست: «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ» و سیئه به لحاظ خیر نبودن، از نفس توست: «مَا أَصَابَكَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ»، ولی تمام چیزها، خوب یا بد، به لحاظ بودن از خداست: «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ». (33)
همچنین، اختیار انسانی در علّیت تشکیکی منطوی است و ارادهی انسان مرتبهای از سلسله مراتب نظام توحیدی علّیت است که حاکم بر جهان هستی است؛ آیاتی نظیر «خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ» (صافات: 96) که اعمال انسان را به خدا نسبت میدهند، علتهای میانی نظیر انسانها و اعمال آنها را واسطهی ثبوت نمیدانند، بلکه صرفاً واسطهی حکایت و ارائه محسوب میکنند. از این رو، به کار بردن اصطلاح علّت دربارهی آنها تسامحآمیز است؛ چون موجودات صرفاً در ارائه (نه در تحقق) وساطت دارند. (34)
بدین ترتیب، تمام فرآیندهای طبیعی و تمام کردار انسانی در پی هلاکت سرمدی و فنای ذاتی موجودات در ضرورت و اطلاق ذاتی حق به خداوند منسوب است؛ ولی به قول صدرا بستگی به لحاظ دارد. در یک لحاظ که لحاظ افاضه است، افاضهی وجود خیر بالذات از جانب خداوند به طور مطلق است و در لحاظ دیگر که لحاظ مفاض علیه است، شرور نسبی است و به جهات امکانی و ماهوی موجود بازمیگردد. (35)
برچسبها: آیات قرآن معطوف به رابطهی علی میان خدا و جهان
با همین شیوه میتوان تعارض ظاهری میان ایجاد امری با ایجاد خلقی را نیز حل کرد؛ زیرا وحدت امر واحد، در آیهی «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر: 50)، وحدت حقیقی است نه وحدت نوعی (که مبتنی بر حذف خصایص شخصی است)، نه وحدت جنسی (که مبتنی بر حذف فصلهای مقسم است) و نه وحدت عددی (که مبتنی بر حذف مثلهاست). وحدت حقیقی عبارت است از اطلاق سعی به گونهای که تمام عالم را فراگیرد و تنها یک مصداق دارد که همان وجود مطلق یا مطلق وجود است. وحدت حقیقی جایی برای مبدأ، مقصد، ضد، ند، مثال و شریک باقی نمیگذارد. (12) این وحدت همهی حوادث زمانی و مکانی حتی زمان و مکان، علتها و معلولها، تقدمها، تأخرها، استعدادها و فعلیتها همه و همه را زیر پوشش میگیرد. البته این مطلب هرگز به آن معنا نیست که خداوند موجود واحدی را به نام فرشته یا عقل یا غیره آفریده و آن را واسطهی آفرینش موجودات دیگر قرار داده باشد و کثرتها به این ترتیب به وجود آمده باشد؛ زیرا نخست، امر واحد یا امر «کن» مربوط به زمان گذشته نیست، بلکه همواره جاری است؛ چون اطلاق سعی دارد و اطلاق سعی مقید به قید زمان نیست، بلکه زمان را هم دربرمیگیرد؛ در نتیجه، آغاز و پایان ندارد؛ اگرچه در سلسله مراتب آن تقدم و تأخر ذاتی وجود دارد. (13) دوم، همهی موجودات مخاطب امر «کن» هستند. در توضیح این مطلب باید گفت: مخاطب امر «کن»، اگر موجود باشد که تحصیل حاصل میشود چون خطاب تکوینی و ایجاد موجود خارجی است و اگر مخاطب امر «کن» معدوم باشد، که معدوم نمیتواند مخاطب باشد.
«پس مخاطب معدوم خارجی و موجود علمی، یعنی معلوم حق تعالی است و چون معلوم حق است، مخاطب او قرار میگیرد.» (16)
دلیل عقلی یا نقلی کافی برای انحصار مخاطب در یک موجود خاص به عنوان موجود اول وجود ندارد، بلکه وجود یافتن موجودات عبارت است از نزول تدریجی علم الهی به اندازه و قدر معین و معلوم، یا تقدم و تأخر در رشتهی زمان. (17) بنابراین، تعارضی میان آیهی «كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (رحمن: 29) با آیهی «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر: 50)، وجود ندارد، بلکه وحدت آیهی دوم، یک وحدت اطلاقی است که با مضمون تدریح و تکثر آیهی اول منافاتی ندارد، بلکه آیهی اول تفصیل آیهی دوم محسوب میشود؛ چون منظور از امر واحد، عالم واحد به وحدت اطلاقی است،
«بخشی از آن حقیقت واحد، متغیر و سیال بوده و مشتمل بر ماضی و مضارع و حال و محل از برای ارادات حادثه جزئیه میباشد. با بسط این واحد گسترده کل عالم ظهور میکند و خلقت آسمانها و زمین محقق میگردد.» (18)
بنابراین، وجود یک واحد متصل حقیقی است و تمامی جهان یک فیض واحد حق یا یک امر واحد الهی است که این امر واحد سلسله مراتبی و تشکیکی است؛ ولی آنچه در ابتدا اصیل جلوه میکند و از ظهور برجستهتری برخوردار است، کثرت و تعدد و تدریج و تنوع است. تقسیم فیض الهی که فیض واحدی است، عمل جهانشناختی ذهن است و بستگی به منظر انسانی دارد. ذهن همان طور که از یک موجود یگانه، حیثیتهای مختلفی همچون ماهیت، وجود، جنس، فصل و غیره را مستقل و مجزای از یکدیگر، لحاظ میکند و به همان صورت که حرکت متصل و یگانه زمان را به اجزایی نظیر هزاره، سده، دهه، سال، ماه، هفته، روز، شب، ساعت، دقیقه، ثانیه و... تقسیم میکند، همان طور میتواند امر واحد الهی را که وحدت حقیقی دارد؛ نه عددی، به خاطر تنوع موضوعات یا مستفیضهای آن تکثیر کند.
موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسبها: آیات قرآن معطوف به رابطهی علی میان خدا و جهان
در این دسته از آیات، دو واژهی «خلق» و «امر» دربارهی خلقت جهان به کار رفته است؛ نظیر «أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» (اعراف: 54)، «وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ» (اعراف: 54)، «خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ» (سجده: 4)، «الَّذِی أَعْطَى كُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» (طه: 50)، واو عاطفه در آیهی «أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» (اعراف: 54)، نشان دهندهی وجود تغایر و اختلاف میان معطوف، یعنی امر، و معطوف علیه، یعنی خلق، است. دربارهی وجه تفاوت خلق و امر نظرات گوناگونی است که به اجمال بیان میشود؛
1. خلق و امر هر دو به معنای ایجاد است؛ ولی خلق ایجاد تدریجی و زمانمند است: «خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ» (حدید: 4)، در حالی که امر ایجاد دفعی است: «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر: 50)؛ از این رو، آیاتی که مربوط به خلقت بدن است، به توالی و زمانمندی تصریح دارد، ولی دربارهی ایجاد روح که از امر رب است، زمان مطرح نمیشود. (1)
2. در ایجاد از نوع خلق تقدیر مقدرات و تألیف جهات ضروری است: «خَلَقَ كُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» (فرقان: 2) ولی در ایجاد به شکل «امر» تقدیر جهات وجودی و تنظیم مقدمات و جمع زمینهها اساساً مطرح نیست. (2)
3. امر، منزه از تضاد، تکثر و تغیر است، همانگونه که کلام خدا آن را به صفت وحدت میستاید؛ ولی خلق شامل تکثیر، کثرت، تغییر و متغیرات است و محل اضداد است: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلَّا فِی كِتَابٍ مُبِینٍ» (3) (انعام: 59).
4. امر مخصوص خداست، ولی خلق به غیر خدا نیز نسبت داده میشود: «وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا» (مائده: 110)؛ البته ضمیر جمع در آیه «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر: 50)، میتواند مورد نقضی برای این وجه، یعنی انحصار امر به خدا در مقابل تعمیم خلق به غیر خدا باشد.
با این همه، گرچه توجه به تفاوتهای مزبور میان خلق و امر از لطائف تفسیری است، ولی مولد سؤالهای جدیدی است که به ارتباط میان خلق و امر مربوط میشود. اگر خلق و امر دو شیوه از ایجاد است و خلق، ایجاد تدریجی مشروط، زمانمند و مشترک است، ولی امر، ایجاد دفعی، نامشروط، بیزمان و منحصر به فرد است و اگر هر دو به خداوند واحد، ثابت، کامل و ازلی نسبت داده میشوند، پس ارتباط خلق با امر چگونه است؟
در این سؤال، دست کم دو مسئله اساسی به طور ضمنی وجود دارد که یکی به توجیه ارتباط خدای خالق واحد ازلی با مخلوقات حادث، متحرک، متغیر، متدرج مربوط میشود و دیگری به توجیه ارتباط ایجاد امری، با نظام علّی معطوف است.
توجیه ارتباط خداوند ثابت، یگانه، لایزال و منزه از تدریج و تطور با موجودات متطور و متدرج، از مسئلههای مهم علم تفسیر و کلام است؛ زیرا خالقیت خداوند و تدبیر او نسبت به کل عالم و مبدئیت او نسبت به همهی آفرینش که دارای اجزای متغیر و متجدد است، در گرو تحقق اسباب و علل است و مستلزم قابلیتها و استعدادهای گوناگون است. بنابراین، خالقیت خداوند خالقیتی مشروط میشود و خالقیت مشروط از منظر دینی مطرود است.
موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسبها: آیات قرآن معطوف به رابطهی علی میان خدا و جهان
چه کلاسی برای چه سنی؟! (۱)

آگهیهای بازرگانی تلویزیون و دیگر رسانهها پر است از نام کلاس های کمک آموزشی و بستههای مهارت آموزی که قرار است از کودک شما انیشتین بسازند؛ نام هایی که هر روز تکرار میشوند و ادعا میکنند بهترین گزینه برای افزایش هوش و خلاقیت کودکان هستند.
حتی اگر خودتان از نسلی باشید که بدون این کلاسها و بستهها پلههای ترقی را بالا رفتهاید، ممکن است برای همرنگ جماعت شدن یا بهخاطر نگرانی که از عقب ماندن کودکتان از دیگران دارید، سراغ این کلاسها بروید و بستههای توصیه شده را برایش به خانه بیاورید.
قبل از شروع هر آموزشی لازم است نکات مهمی را درباره آموزشهای فرزندتان بدانید که توجه به این نکات به اندازه خود آموزشها مهم هستند حتی شاید گاهی همین نکات بتوانند راهنمای شما برای آموزش درست و اصولی فرزندانتان باشند. اینکه بستهها و کلاسهایی که نامشان در تبلیغات به چشمتان میخورد یا در مهدکودک کمک گرفتن از آن ها را به شما توصیه میکنند تا چه اندازه میتواند به تقویت هوش، حافظه یا خلاقیت کودکتان کمک کند را از سه روانشناس پرسیدیم. در ادامه این مطلب میتوانید نظر آن ها را درمورد مناسبترین زمان و شرایط برای آموزش کودکتان بخوانید.
دکتر سارا منصف، روانشناس:
در نظر گرفتن سن کودک مهمترین مؤلفه برای شروع آموزش هاست. باید توجه داشت چه آموزشی، در چه سنی به کودک داده شود تا بهترین نتیجه به دست آید.
به کودکت رحم کن
یادگیری مهارتهای بیشتر اصلا بد نیست و میتواند در افزایش هوش و خلاقیت بسیار مؤثر باشد اما باید بدانیم به چه قمیتی و با چه هدفی فرزند خود را در معرض این آموزشها قرار میدهیم. آیا صرفا به این دلیل که دیگران هم این کار را کردهاند؟ یا با تحقیق به این نتیجه رسیدهایم که باید در سن خاصی فرزند خود را تحت آموزش خاصی قرار دهیم؟

چقدر فرزندت را میشناسی؟
قبل از هر چیز لازم است والدین کودک خود را بشناسند و ویژگیهای منحصر به فرد او را درک کنند. هر کودکی ویژگیهایی دارد که از کودکان دیگر متمایز است. نمیتوان انتظار داشت همه استعدادها و تواناییهای یکسان و مشابهی داشته باشند. مهمترین نکته برای آموزش کودکان این است که والدین تفاوتها را درک کرده و به این تفاوتها احترام بگذارند.
علاقهاش را در نظر بگیر
آموزشهای مختلف حتما باید بدون ایجاد خستگی یا دلزدگی برای کودک انجام شده و حتما باید برای او لذتبخش باشند و خود او تمایلی برای انجام آن کار خاص داشته باشد. این موضوع نقش بسیار مهمی در تأثیرگذاری فعالیتهای آموزشی دارد. کودکی که تمام طول روز تحت آموزش است فرصتی برای افزایش مهارتهای جمعی ندارد. کودک باید بتواند با همسنهای خود در ارتباط بوده و کنجکاویهای مختلفش را ارضاء کند.
به میدان جنگ واردش نکن
برخی والدین یا محیطهای آموزشی بیش از حد روی رقابت تأکید کرده و استرس برنده شدن را در کودک تشدید میکنند و به این ترتیب اصل مهم«همکاری و رسیدن به هدف مشترک» را فراموش میکنند. افرادی که اینگونه تربیت میشوند، همیشه به فکر جلو زدن از بقیه هستند و هدفشان فقط برنده شدن است. درحالیکه کودک باید در محیطی آرام و بدون استرس بتواند شکوفا شود و این محیط آرام، لزوما یک مرکز بسیار معروف و گران نیست. کودک قبل از هفت سالگی حتما باید بچگی کند. محور اصلی نیازهای یک کودک، «لذت» است که بخش بزرگی از این لذت از طریق بازی تامین میشود. خردسالان نیاز دارند از طریق بازی دنیای خود را بسازند و همین بازیها با افزایش سن هدفمند شده و آموزشهای مختلف را هم بهطور ضمنی شامل میشوند.
دکتر پریناز بنیسی، روانشناس تربیتی:
برای آموزش فرزندان حتما باید به استعداد و شرایط خاص هر کودک توجه داشت، چون نمیتوان یک دستورالعمل خاص را برای همه کودکان در نظر گرفت.

ذهنش را بارور کن
از شش ماهگی به بعد میتوان مهارت های شناختی، ذهنی و حرکتی کودکان را افزایش داد اما نوع، شدت و میزان آموزشها با توجه به جنسیت و تواناییهای مختلف کودکان متفاوت است. به هر حال سرگرمیهای مختلف برای ارتقای هوش و مهارتهای حرکتی، شناختی و رفتاری کودکان مفید هستند اما مؤلفه مهم سن را نباید فراموش کرد.
برایش رایانه بخر
امروزه کلاسهای درسی هوشمند هستند، از تخته و وسایل آموزشی و... همه هوشمند طراحی شدهاند بنابراین کودک قبل از ورود به دنیای مدرسه و آموزش رسمی باید تا حدی با محیطهای آموزشی آشنا بوده و برای ورود به مدرسه برخی مهارتها را یاد گرفته باشد. سرگرمیهای آموزشی مثل خواندن لغات، حل معما، موسیقی و. . . تا حدی میتواند عزت نفس و شناخت کودکان را افزایش دهد.
استعداد فرزندت را نکش
اجبار و پافشاری والدین برای آموزش کودکان بسیار مخرب است. کودک باید بتواند بین فعالیتهای مختلف یک یا چند موضوع را انتخاب کند. وقتی علاقه وجود نداشته باشد، اصرار و پافشاری والدین برای ادامه یک آموزش انگیزه را در کودک از بین میبرد. خستگی و دلزدگی از آموزش یا حتی لجبازی هم میتواند از پیامدهای اصرار بیجای والدین باشد. متأسفانه برخی از والدین اصراری غیرمنطقی برای فعالیتهای فرزندان خود دارند. ممکن است کودکی استعداد هم داشته باشد اما بد رفتاری والدین این استعداد را در او میکشد.
ادامه دارد...
مرکز یادگیری سایت تبیان - منبع: سیب سبز
موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسبها: چه کلاسی برای چه سنی؟! (۱)
هوش در کودکان، انواع و اقسام دارد؟

کدام پدر و مادری نمیخواهد فرزندش تیزهوش باشد؟
تصور نمیکنم کسی در جواب این سوال دستش را بالا برده باشد. اما هنگامی که فاصله نسل والدین و فرزندان را به طور کامل درنظر بگیریم، سوال های دیگری نیز پیش می آید. تیزهوش در چه زمینه ای؟ چه کسی هوش را معنا میکند؟ آیا این به این معناست که بچه من در مدرسه بهتر عمل میکند؟ اگر ارزش هایی چون مهربانی و صداقت را به کسی نیاموزیم، باهوش بودن چه ارزشی دارد؟
هاوارد گاردنر (Howard Gardner) روانشناس دانشگاه هاروارد که به خاطر نظریه هوش چندگانه (multiple-intelligence) برای کودکان شهرت فراوانی دارد، به بررسی این فاصله عظیم پرداخته است. گاردنر هفت نوع جداگانه هوش (در زمینه آموزشی) را شناسایی نموده است که بنا بر گفته محققین، تنها ۳ نوع از آن ها در تست های هوش موجود، منظور شده اند.
قبل از اینکه به معرفی انواع هوش بپردازیم، توجه شما را به آنچه گاردنر در کتاب خود Intelligence Reframed و در رابطه با فرزندانش نوشته جلب میکنیم:
موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسبها: هوش در کودکان انواع و اقسام دارد؟
چه کلاسی برای چه سنی؟! (۲)

آگهیهای بازرگانی تلویزیون و دیگر رسانهها پر است از نام کلاس های کمک آموزشی و بستههای مهارتآموزی که قرار است از کودک شما انیشتین بسازند؛ نامهایی که هر روز تکرار میشوند و ادعا میکنند بهترین گزینه برای افزایش هوش و خلاقیت کودکان هستند.
حتی اگر خودتان از نسلی باشید که بدون این کلاسها و بستهها پلههای ترقی را بالا رفتهاید، ممکن است برای همرنگ جماعت شدن یا بهخاطر نگرانی که از عقب ماندن کودکتان از دیگران دارید، سراغ این کلاسها بروید و بستههای توصیه شده را برایش به خانه بیاورید. در مطلب قبل نظر دو روانشناس را در خصوص سن مناسب برای شروع کلاس های آموزشی مرور کردیم، در ادامه نظر دکتر مصطفی تبریزی را در این باره مطالعه می کنید:
استعدادش را کشف کن
برای بسیاری از آموزشها نمیتوان سن خاص و مطلقی را در نظر گرفت بلکه میتوان بازه سنی مشخص کرد. ممکن است یک کودک چهار ساله بتواند آموزشهای مربوط به شش سالهها را فرا بگیرد و برعکس. والدین با راهنمایی مشاور میتوانند استعدادهای فرزندانشان را کشف کرده و برای شکوفایی آن ها برنامه ریزی کنند.
از همسالان دورش نکن
درخصوص آموزش فرزندان هیچچیز مطلق نیست؛ تصمیمات باید براساس ویژگیهای خاص هر کودک پایه ریزی شود. ممکن است والدین تصمیم بگیرند یکی از فرزندانشان را به مهد کودک بفرستند اما فرزند دیگرشان را در خانه آموزشهای پیش از مدرسه بدهند. به هرحال کودکان باید با همسالانشان در ارتباط باشند و بتوانند با محیط های نا آشنا منطبق شوند. والدین باید به افزایش قدرت انعطافپذیری فرزند خود توجه داشته باشند.
دکتر مصطفی تبریزی، روانشناس و استاد دانشگاه علامه طباطبایی:
گاهی برخی از والدین میخواهند آرزوهای دستنیافته خود را در فرزندشان ببینند. فراموش نکنیم هرکس باید به آرزوهای خود دست یابد، نه آرزوهای والدین.
سرگرمی، آموزش یا درمان؟
انواع بازیها یا سرگرمیهای کودکان با دو هدف آموزشی یا روان درمانی مورد استفاده قرار میگیرند. در حقیقت گاهی هدف از سرگرمیها، آموزش و گاهی هدف درمان اختلال یا بیماری خاصی است.
درباره بازیهای با هدف، باید گفت این بازیها اغلب قاعده مند نیستند و کودک ضمن بازی، آرزوها، دردها یا نفرتهای خود را ابراز میکند. در حقیقت کودک در قالب بازی خود را برون ریزی میکند اما وقتی بحث آموزش از طریق بازی یا سرگرمی مطرح است باید گفت تمام آموزشها به میزان رشد مغزی هر فرد بستگی دارد. مهم آن است که مغز تا چه حدی رشد کرده باشد تا بتوانیم بگوییم یک آموزش خاص برای یک کودک خاص مورد استفاده قرار بگیرد.
موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسبها: چه کلاسی برای چه سنی؟! (۲)
درس چهاردهم
اختيار و امر بين الامرين
شيعه به پيروي از معصومين عليهم السلام عقيده دارد که با وجود مشيت الهي، انسان در کارها و افعالش داراي اختيار است قبلا اشاره کرديم که گروهي از اهل تسنن به خاطر انگيزه هاي سياسي و غير معتقد به جبر شدند اينها با اين اعتقاد بر سر دوراهي قرار گرفتند زيرا طبق آيات صريح قرآ« و ضرورت دين اسلام هداوند نيکوکاران را به بهشت و کفار و بدکاران را به دوزخ مي برد.
اينجا در برابر اين سوال قرار گرفتند که اگر انسان در کارهاي خود مجبور است ثواب و عقاب (بهشت و دوزخ) در برابر اعمال غير اختياري چه معنايي دارد و چگونه با عدالت خداوند سازگار است؟
لذا معتقدين به جبر ناچار شدند ه يا جبر را بپذيرند و عدالت را انکار کنند و يا عدل را پذيرا شده و جبر را رد کنند و همانگونه که در بحثهاي قبل گفتيم اينها عدالت را رها کردند و معتقد به جبر شدند. وجود اختيار و قدرت انتخاب و تصميم گيري، يک امر بديهي و غير قابل انکار است در عين حال گروهي با فرت و وجدان خويش هم مخالفت کرده و نپذيرفتند و گروه ديگري در مقابل تفويضي شدند در نتيجه در اين بحث سه نظريه وجود دارد:
1 ـ جبر و بي ارادگي: پيروان اين نظريه مي گويند انسانها در اعمال و رفتار خود کوچکترين اراده اي ندارند و بشر مانند ابزاري بي شعور در دست استاد است و آنچه واقع مي شود همان مشيت خداوند است.
2 ـ تفويض يا واگذاري: پيروان اين نظريه مي گويند خداوند انسان را آفريد و او را با دستگاه مغز و اعصاب مجهز کرده و کارهايش را به خودش واگذار نمود بنابر اين خداوند هيچ تاثيري در افعال و رفتار انسان ندارد و فضا و قدر هم اثري ندارند.
مذهب اختيار
اين عقيده را شيعه به پيروي از بيانات امامان معصومش اختيار کرده است يعني: سرنوشت انسان به دست خود اوست و در اعمال و رفتارش صاحب اختيار مي باشد اما با خواست خداوند و با اثري که براي قضا و قدر الهي هست، يعني در يک پديده و يک عمل انساني دو اراده تاثير مي کند (اراده خداوند و اراده انسان) و تا اين دو اراده نباشد عملي واقع نخواهد شد، البته اين دو اراده در عرض يکديگر نيست (يعني از باب تاثير دو علت در معلول واحد نيست) بلکه در طول يکديگر است يعني همانگونه که وجود هر موجودي در سايه وجود الهي و قدرت هر قادري بسته به قدرت خداوند است و علم هر عالمي در پرتو علم اوست همين طور اراده و اختيار هر مختاري در پرتو اراده و اختيار خداوند متعال است.
بنابراين انسان براي انجام اعمال و رفتار خودش اراده و اختيار مي کند اما اين اختيار و قدرت ار از خداوند متعال دارد يعني در سايه قدرت و اراده خداوندي مي تواند اراده کرده و کاري را انجام دهد اين است معناي: و ما تشاوون الا ان يشاء الله رب العالمين شما نمي خواهيد و اراده نمي کنيد جز آنکه خدا بخواهد 1 يعني اراده شما خواست خداوند است نه اينکه عمل شما خواست و اراده خداوند باشد. 2
اشاعره با تکيه نادرست بر توحيد افعالي قائل به جبر شده و عدل خداوند را زير سوال بردند و معتزله قائل به استقلال مطلق انسان شدند (تفويض) و عملا توحيد افعالي را مورد انکار قرار داده و دچار شرک افعالي شدند ولي شيعه به پيروي از امامان معصومش راهي را در پيش گرفت که از افراط و تفريط دور است اين راه همانست که در روايات و احاديث اهل بيت عليهم السلام به امر بين الامرين تعبير شده است.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: اصول عقاید
درس سيزدهم
فلسفه بلاها و مصائب (بخش دوم ابتلاء مومنين)
بلاها و مصائب مومنين باعث زياد شدن درجاتشان و گاهي براي تنبه و بيداري آنها و در مواردي کفاره گناهان آنهاست که تمامش لطف خداوند بر مومنين است: عن الصادق عليه السلام ان عظيم الاجر لمع عظيم البلاء و ما احب الله قوما الا ابتلاهم از امام صادق عليه السلام نقل شده که اجر زياد با بلاي زياد است و دوست نمي دارد خداوند قومي را مگر اينکه آ«ها را مبتلا مي کند. 1
عن ابي جعفر عليه السلام: لو يعلم المومن ماله في المصائب من الاجر لتمني انه يقرض بالمقاريض از امام باقر عليه السلام است که: اگر من مي دانست که چه اجري در مصائب وارده مي برد آرزو مي کرد که با قيچي ها قطعه قطعه شود. 2
قال علي عليه السلام: من قصر في العمل ابتلي بالهم و لا حاجه لله فيمن ليس الله في نفسه و ماله نصيب علي عليه السلام فرمود: ه رکس در عمل کوتاهي کرد به غم و غصه مبتلا مي شود و هر که در خودش و مالش مشکلي پيش نيايد مستحق لطف خداوند نيست.3
عن الصادق عليه السلام: ساعات الاوجاع يذهبن بساعات الخطايا از امام صادق عليه السلام نقل شده: ساعات درد مي برد ساعات خطاها را (امراض کفاره گناهان است). 4
و عنه عليه السلام: لا تزال الغموم و الهموم بالمومن حتي لا تدع له ذنبا از امام صادق عليه السلام نقل است که: مومن هميشه گرفتار غم و غصه است تا برايش گناهي نماند.5
قال الرضا عليه السلام: المرض للمومن تطهير و رحمه و للکافر تعذيب و لعنه و ان المرض لايزال بالمومن حتي لا يکون عليه ذنب امام رضا عليه السلام فرمود: مريضي مومن باعث رحمت و پاک شدن اوست و براي کافر عذاب و لعنت براي اوست و هميشه براي مومن مريضي هست تا برايش گناهي نماند.6
قال ابوجعفر عليه السلام: انما يبتلي المومن في الدنيا علي قدر دينه او قال علي حسب دينه امام باقر عليه السلام فرمود: همانا مومن در دنيا به مقدار دينش مبتلا مي شود. 7
هر که در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند
و در حديثي ديگري از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: مومن چهل شب بر او نمي گذرد مگر اينکه حادث غم انگيزي براي او رخ مي دهد که ما به تذکر و بيداري او گردد.8
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: اصول عقاید
درس دوازدهم
فلسفه بلاها و مصائب (بخش اول)
بعد از بحث در اينکه خداوند عادل است و تمام کارهاي او بر مبناي حکمت است بعضي مسائل ظاهرا ابهام دارد که بايد پاسخ آنها روشن شود يعني بدانيم چگونه آفات و بلاها، دردها و رنجها، ناکاميها و شکستها، نقصها و کبودها با عدالت خداوند سازگار است. با کمي دقت روشن مي شود که اين امور همه در مسير عدل الهي بوده و مخالف عدالت نيست. در برابر سوالات مذکور دو پاسخ عمده وجود دارد:
1 ـ کوتاه و اجمالي 2 ـ تفصيلي
پاسخ اجمالي: وقتي با دلائل عقلي و نقلي ثابت شد که خداوند حکيم و عادل است و تمام آفرينش او از روي هدف و حکمت است و اينکه خداوند هيچگونه نياز به هيچ کس و هيچ چيز ندارد و از همه چيز آگاه است در نتيجه هيچ کاري بر خلاف حکمت انجام نمي دهد و ظلم که زائيده جهل و عجز است درباره ذات مقدس او تصور نمي شود پس اگر ما نتوانستيم فلسفه حوادث مذکور را بفهميم بايد اعتراف کنيم که اين از محدوديت آگاهي ماست، هر کس خداوند را با صفاتش شناخت اين پاسخ برايش کافي و قانع کننده است.
پاسخ تفصيلي (مصائب خود ساخته): در زندگي مصائب زيادي دامن انسان را مي گيرد که عامل اصليش خود اوست عامل بسياري ازناکاميها، سستي و تنبلي و ترک تلاش و کوشش است، بسياري از بيمارها ناشي از شکم پرستي و هواي نفس است، بي نظميها هميشه عامل بدبختي بوده و اختلاف و پراکندگي هميشه مصيبت زا و بدبختي آفرين است و عجب اين است که بسياري از مردم اين روابط علت و معلولي را فراموش کرده و همه را به حساب دستگاه آفرينش مي گذارند، علاوه بر اينها بسياري از نقصها و کمبودها، از قبيل ناقص الخلقه بودن (کور، کر و لال، فلج شدن) بعضي از نوزادان در اثر سهل انگاري پدر و مادر و مراعات نکردن دستورات شرع و امور بهداشتي است، گرچه کودک بي تقصير است ولي اين اثر طبيعي ظلم و جهل پدر و مادر است، (خوشبختانه از پيشوايان معصوم عليهم السلام دستوراتي براي جلوگيري از نقصها رسيده، حتي براي خوش استعداد شدن و يا زيبايي نوزاد دستوراتي فرموده اند). طبيعي است اگر والدين اين دستورات را مراعات نکنند مسئول نواقص خواهند بودن و هيچ يک از اينها را نمي شود به حساب کار خداوند گذاشت بلکه همه اينها مصائب خود ساخته است که انسان براي خودش يا ديگران فراهم ساخته است، قرآن در اين رابطه مي فرمايد: ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سيئه فمن نفسک آنچه از حسنات (خوبيها و پيروزيها) به تو مي رسد از ناحيه خداوند است و آنچه از بديها (ناراحتيها و شکستها) دامنگير تو مي شود از ناحيه خود تو است.1 در جاي ديگر مي فرمايد: ظهر الفساد في البر و البحر بما کسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون فساد در خشکي و دريا به خاطر کارهايي که مردم انجام مي دهند آشکار شده خداوند مي خواهد نتيجه بعضي ازاعمال آنها را به آنها بچشاند شايد بازگردند.2
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: اصول عقاید
3- اراده و پايداري
عنصر ديگري که براي انسان آرامش مي آورد اراده هاي محکم داشتن. قرآن مي فرمايد:
« وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما » 14
ما از آدم از قبل پيمان گرفته بوديم اما او فراموش کرد، عزم و استواري براي او نيافتيم.
مقصود از عزم در اينجا تصميم و اراده محکمي است که انسان خود را در برابر وسوسه هاي نيرومند شيطان حفظ کند. 15
در اين آيه انسان را خطاب مي کند که اي انسان تو فراموشيت و عدم دقتت در گذشته باعث شکستن و سست شدن اراده ات است اگر اين ها را از خود دور کني تو داراي چنان اراده محکم و پولاديني هستي که مي تواني عالم را به تصرف و تسخير خودت بيرون بياوري کسي که داراي اراده اي محکم باشد هيچوقت غمگين نيست.
با يک سري کارها مي توان اراده قوي داشت :
1- ترک سور چراني:
امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: « لَا تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ »16
اراده هاي محکم و پايدار با سور چراني و خوردن به دست نمي آيد.
2- دوري از غفلت:
امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: « وَ لَا تَعْدُو عَلَى عَزِيمَةِ جِدِّهِمْ بَلَادَةُ الْغَفَلَات» 17
سستي ناشي از غفلت ها بر اراده آن ها به کوشش در عبادت چيره نگردد.
3- صبرو بخشش :
قرآن مي فرمايد :« وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُور » 18
4- صبر وتقوا :
قرآن در اين زمينه مي فرمايد: «.... ً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» 19
4- نماز و نيايش
قرآن در معروف ترين آيه در اين زمينه مي فرمايد: « الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » 20
اساسا ارتباط با موجودي که داراي قدرت ، ثروت بدون زوال و مالکيت به تمام معنا داشته باشد آرامش آور است چون وقتي انسان احساس کند که کسي فوق تصور او با تمام قوا آماده است او را ياري کند و هيچوقت از نيايش با او کوتاهي نمي کند اما مشکل اينجاست که ما اين احساسات را در درونمان کشته شده ايم وحس تنوع طلبي ما را از حقيقت هاي عالم هستي دور کرده است هر روز دنبال کسي مي گريم که بتوانيم به او اتکاء بکنيم اما افسوس « که يا رد رخانه ما گرد جهان مي گرديم »
5-عطر زدن
اين روزها کمتر کسي است که ازد رمراودات اجتماعي از عطر استفاده نکند يا ازاهميت عطر زدن بي خبر باشد. در دين مبين اسلام روايات متعددي بر عطر زدن داريم که گفتن و جمع آوري آنها در اين مختصر نمي گنجد.
انس بن مالک) نقل مي کند که رسول خدا ( صلي الله عليه و آله وسلم) فرمودند : من از دنياي شما سه چيز را دوست دارم: زن ها ، عطر و روشني چشم من در نماز است. 21
وجه شبهه هر سه تاي اينها آرامش زا بودنشان است البته اين نکته هم قابل ذکر است که مقصود از زن ها نه زن پرستي است بلکه ازدواج مي باشد اگرانسان زن ها را در قالب همسر و ازدواج دوست داشته باشد آرامش زا است و اگر در قالب شهوت پرستي به زنه تمايل داشته باشدهرگز آرامش به دنبال نخواهد داشت.
در بحث عطر زدن اين نکته مهم است که عطر را بايد هم در محل کار و هم در منزل و براي خانم ها فقط در منزل و جايي که محارم رفت و آمد دارند استعمال کرد اگر در غير اين کانال مصرف شود برق شهوت جستن مي کند و آتش آن همه چيز را مي سوزاند.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: هرزني که عطر بزند و از خانه اش خارج شود تا هر زماني که به خانه اش برگردد لعنت مي شود. 22
کسي که مورد لعن قرار گرفت ازرحمت الهي به دور است و کسي که از رحمت الهي دور شد ديگر روي آرامش را نخواهد ديد .
6-تلاوت قرآن :
يکي ديگر از چيزهايي که مي تواند آرامش روح روان انسان را تأمين کند تلاوت آيات قرآناست. بايد با او انس گرفت تا فهميد براي کساني که اين موضوع را بررسي نکرده و انجام نداده اند درکش سخت مي باشد ، قرآن به مجاهدان راه تبليغ دين خطاب مي کند :
« فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن » 23 هرچقدر که برايتان ممکن است از آيات قرآن را تلاوت کنيد.
مبلغان عرصه دين به پيوندي در شب نياز دارند که نماز پيوند آنهاست. و به انسي احتياج دارند و قرآن انس و ثبات آنهاست. اين طبيعي است که به زودي گرفتار مي شوند و رنج مي برند ممکن است مبتلا بشوند و ضربه بخورند واين قرآن است که جلوي اين مرض ها را مي گيرد.24 « عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى » 25
موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
برچسبها: راهکارهاي ايجاد آرامش در زندگي فردي و اجتماعي
1- ايمان
ايمان از ريشه اي أمَن يأمِن مي باشد به معني امين دانستن، اعتماد کرد، ايمان يعني باور کردن، تصديق کردن که ضد آن کفر مي باشد نتيجه ايمان به خداوند اين است که انسان مؤمن مي شودو مؤمنان کساني هستند که :
« َ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً » مؤمنان ازاحدي جز خداوند نمي ترسند. 5
ترس انواعي دارد يک نوع ترس ويرانگر است و انسان ها را به وادي پوچ گرايي و تنبلي و سستي مي کشاند که نتيجه اش رسيدن به انواع استرس ها و اضطراب ها مي باشد مانند ترس از اينکه فردا گرسنه نمانم، پول هايم را دزد نبرد، اين نوع زندگي کردن انسان سوز است نه انسان ساز.
اما يک نوع ترس آبادگر است وانسان ها را به وادي معرفت و کمال وارد مي کند اين مختص مؤمنان مي باشد آن ها از کسي جز خدا که خالق و روزي ده است ، و مالک همه چيز مي باشد مي ترسند البته خدا که ترس ندارد او رئوف و رحيم است ترس آنها از اين است که يک وقت در محضر خدا بي ادبي نکنند دنبال ادب هستند چون اعتقاد دارند در مقابل منعم و ولي نعمت بايد با ادب بود اين نوع ترس آرمان ساز است که اثر آن رسيدن به هر آن چيزي است که پروردگار آماده کرده است. اگر کسي به اين مقام رسيد ديگر سرزنش کنندگان دلشان را نمي رنجاند « وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ » 6
به آنچه دارند دلبستگي ندارند « كَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم » 7
در حوادث سخت سست نمي شوند و اندوهي بخود راه نمي دهند« وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ » 8
جايگاه ايمان:
در سوره فتح آيه 4 خداوند متعال مي فرمايد: « هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِم »
سکينه را وقار، آرامش و هيبت معنا کرده اند ( المنجد ) به آرامش خاطري مي گويند که هرگونه شک و ترديدي را از انسان زائل کند نکات در اين آيه جالب است :
1- سکينه بايد نازل شود مثل باران- قرآن چون از خزائن رحمت الهي نشأت مي گيرد بايد جايگاه پيدا کند.
2- جايگاه سکينه قلب است نه هر زمين چون سکينه از خداست بايد در حرم امن هم جا بگيرد متاعي نيست که در سر هر کوي و بازار بيايد، ارزشمند است.
3- هر قلبي قابليت درک آن را ندارد فقط قلب مؤمنين توانايي جذب و درک آن را دارد.
4- نتيجه اين سکينه افزايش ايمان مي باشد.
سکينه مانند يک نسيم بهشتي بر قلوب مؤمنين آرامش مي بخشد بايد جامعه را به سمت ايمان پيش برد نه به سمت مادي گرايي، بايد قلوب را آماده کرد نه لباس هاي رنگارنگ و مدها ، اين ها همه نشان از آن دارد که « اين ره که تو مي روي به ترکستان است » و اين وظيفه همه نهادهاي جامعه است از شهرداران و پزشکان و مهندسان ساختمان گرفته تا بقالان و بزازان و خبازان همه بايد جامعه را به سمت اين هدف پيش ببرند ، اگر ايمان بيايد امنيت کاري ، امنيت جاني، امنيت مالي تأمين خواهد شد.
موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
برچسبها: راهکارهاي ايجاد آرامش در زندگي فردي و اجتماعي
چکيده
مقاله پيش رو يک مقاله درون ديني است که به بحث آرامش پرداخته است کتابهاي متعددي در باره اين موضوع به رشته تحرير در آمد ه است که هر کدام به نوعي در آن خلئي ديده مي شود ، يعني انسان با مطالعه آن کتب قانع نمي شود که اين روشها او را به آرامش بر ساند چون از ذهن يک انساني سرچشمه گرفته که معلوم نيست او خودش درچه حالي بوده است .
اسلا م به عنوان يک دين کامل براي زندگي متعالي و با دارا بودن بزرگاني که دراوج آرامش بوده اند بدون آسايش تن ، روشهائي را ارائه کرده که بشر امروزي به آن نياز دارد تا ازاين بحرانهايي که درآن واقع شده رهائي بيابد . البته به اين مطلب بايد توجه کرد که آرامش صد درصد مال اين دنيا نيست دنيا و آرامش .
در روايتي قدسي خداوند متعال به رسولش فرمود: من چند چيز را در چند چيز قرار دادم مرد آن را درچند چيز ديگرمي جويند « آرامش رادر بهشت قراردادم مردم آن را در دنيا مي جويند . »
واژگان کليدي : آرامش ، آسايش ، ايمان ، نيايش
مقدمه
در عصر شتاب و هيجان امروز ، عصري که همه چيز بر محور سرعت ، رقابت و جلو افتادن مي چرخد ، عصري که در آن از حوصله و شکيبائي خبري نيست عصري که مردم به جاي آنکه وقت صرف کنند تا غذا آماده کنند آنرا فوري و آماده از مغازه خريداري مي کنند ، درچنين وضعي که پريشاني هاي روح و روان فراوان شده است همه دنبال يک چيز مي گردند آرامش . اما کحا بايد ازآن خبري گرفت ، عصري که حتي متخصصان روانشناسي آن نوعا خودشان دچار اضطراب هستند ، اين تنها دين است که مي تواند آرامش درون را به انسان مضطرب امروزي هديه کند.
در اين مقاله ابتدا معناي آرامش و آسايش را بررسي نموده بعد تفاوت اين دو را گفته و درقسمت بعد به تعدادي ازراهکارهاي دين در باره آرامش پرداخته البته ذکر اين نکته لازم است که اين مطالب نيازبه تحليل و تفسير و تدبر بيشتري نياز دارد که هرکدام با اين زاويه ديد بايد جداگانه مورد بررسي قرار بگيرد .
معناي آرامش و آسايش :
فرهنگ فارسي معين آرامش و آسايش را به دو گونه معنا کرده است ، آرامش را به معني :
آراميدن، فراغت، راحتي، آسايش، طمأنينه، سکينه، صلح، آشتي، ايمني و امنيت، خواب اندک وسبک وسکون.
اما در معني اسايش آسايش چنين آورده است:
راحت، استراحت، آساني، آسودگي، فراغ، سکون، بي جنبشي، آرام 1
فرق بين آرامش و آسايش
پس ازفهميدن معناي لغوي آرامش و آسايش اگر واقع بينانه به معناي اين دو کلمه نگاه کنيم تفاوت هاي ماهوي زيادي را در آن ها مي بينيم.
آرامش يک حالت روحي- رواني. يک حالت دروني است مانند وجدان که خودش قابل رِؤيت نيست ولي آثار آن در گفتگو ها و برخوردهاي فردي و اجتماعي ، راه رفتن و از اين قبيل کارها قابل رؤيت مي باشد.
اما آسايش به حالتي مي گويند که انسان از لحاظ امکانات زندگي و مالي در يک رفاه نسبي باشد به گونه اي که بتواند وسايل زندگي را در حد بالايي خريداري کند. آسايش بر خلاف آرامش آثار آن در زندگي روزمره قابل درک مي باشد. تهيه وخريد هر نوع وسيله مانند ماشين، خانه، جاروبرقي هاي مدرن و پيشرفته و…. را در بر مي گيرد.
موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
برچسبها: راهکارهاي ايجاد آرامش در زندگي فردي و اجتماعي
« إِنَّ اللَّهَ وَمَلَـئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» مقام پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) آن قدر والاست که آفریدگار هستى و فرشتگان بر او درود مىفرستند و خداوند به انسانها نیز دستور مىدهد که بر پیامبر اکرم (ص) درود و سلام بفرستند و در برابر فرمان او تسلیم باشند احزاب/ ۵۹ بر اساس روایات اسلامى، پیامبر اکرم (ص) نیز در نمازهایشان همین صلواتى را مىفرستاد که ما امروز در نمازهایمان مىفرستیم. صلوات فرستادن هنگام ذکر نام پیامبر اکرم (ص) مستحب مؤکد است، فرستادن صلوات به صورت مطلق هم در هر جا که باشد مستحب است و دارای فضیلت. امام موسى کاظم(ع): پیامبر (ص): امام رضا(ع ):فضیلت قرائت آیه صلوات
هر کس بعد از نماز صبح و نماز مغرب قبل از آنکهپاهایش را حرکت دهد و با کسى سخنى بگوید، آیه (إنّ الله و ملائکته و یصلّون على النّبى…) را بخواند، و صلوات بفرستد خداوند صد حاجت او را برآورده مىکند، که هفتاد حاجت در دنیا و سى حاجت دیگر در آخرت براى او برآورده مىشود.
هر کس اول و آخر دعایش صلوات بفرستد آن دعا به اجابت می رسد,
صلوات بر پیامبر و آل او کفاره گناهان است.
هرکس یک مرتبه برمن صلوات بفرستد، آن دو ملکی که محافظ رفتار و اعمال او هستند، تا سه روز هیچ گناهی برای او نمینویسند.
سنگینی نامهٔ اعمال با صلوات
شروع دعا با صلوات و ختمش نیز صلوات
صلوات وسیله روا شدن حاجات
صلوات وسیله برآمدن حاجات دنیا و آخرت
صلوات مانع نوشته شدن گناه
صلوات باعث سنگینی کفهٔ حسنات
فضیلت نوشتن صلوات
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: فضیلت قرائت آیه صلوات
با نام و يادخداي سبحان
امروز از بين ايات جزء دوم آيه زير را انتخاب کردم که باهم تاملي بر روي آن داشته باشيم
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ .
(سوره مبارکه بقره - آيه 186)
و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند ، بدانند كه من به آنان نزديكم ; دعاى دعاكننده را ـ آن گاه كه مرا بخواند ـ اجابت مى كنم ; پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به درگاه من دعا كنند و به من ايمان بياورند كه دعايشان را اجابت مى كنم ، اميد آن كه در دعايشان به درگاه خدا راهياب شوند
نکات برجسته آيه :
1- خداوند به بندگان نزديک است ( برعکس تصورما که گاه خدا را ازخودمون دور مي بينيم
2- خداوند شنوا و بيناست . او شاهد و ناظر بر اعمال و نيات و افکار ما ست و صداي ما را مي شنود .
از امام كاظم (ع) نقل شده است كه فرمود : بر شما باد به دعا كردن ، كه دعا و درخواست از خدا ، بلايى را كه مقدر شده و چيزى به تحقق آن نمانده است برطرف مى كند . پس اگر خدا را بخوانند و از او بخواهند ، بلا را به كلى مى گرداند .
بِحارالأَنوار ، ج 90 ، ص 295
3-در همه حال و براي هر نيازي و رفع هر گرفتاري و مشکلي تنها ازخدا ياري بخواهيم و ايمان داشته باشيم که او دعاي ما را اجابت مي کند ( نه اينکه به هر دري بزنيم و به هرکسي رو بندازيم و وقتي از همه جا نا اميد شديم بريم در خونه خدا و از اون کمک بخواهيم )
از پيامبر (ص) نقل شده است كه فرمود : در نيازهاى خود روى به خدا آوريد و در دشوارى هايتان به او پناه بريد و به درگاهش تضرّع كنيد و او را بخوانيد كه دعا ، پرستش ناب است .
عُدة الداعى ، ص 34 ، ح 8
4- دعا بايد از عمق جان و با ايمان و يقين توام باشد ( اميدي به استجابت دعايي که توام با شک و ترديد باشد نيست )
مُعاذ بن جَبَل از پيامبر خدا (ص) نقل كرده است كه فرمود : « اگر آن گونه كه بايد ، خدا را بشناسيد ، كوه ها در اثر دعاى شما از بين مى روند »
الدُّرالمَنثور ، ج 1 ، ص 473
5- تسليم به رضا و مصلحت خداباشيم و اگر دعاي ما به ظاهر اجابت نشد ٬ترديد نکنيم که خداوند به مصالح ما آگاه تر است و حتما حکمت و مصلحتي مانع استجابت ظاهري دعا و خواسته ما شده است .
در وصيت اميرمؤمنان به امام حسن (ع) آمده است : « خدا با رخصت دادن به تو در اين كه از او درخواست كنى ، كليد گنجينه هايش را در دو دست تو نهاده است . پس هرگاه خواستى ، درهاى نعمت او را با دعا مى گشايى و ريزش باران گونه رحمتش را مى طلبى . ولى مبادا دير شدن اجابتش تو را نااميد كند كه بخشش به اندازه نيت است ... و بسا چيزى را خواسته اى و به تو داده نمى شود ، ولى بهتر از آن را در اين جهان يا آن جهان به تو بخشيده اند
نَهج البَلاغَه ، نامه 31
جمله « بخشش به اندازه نيت است » به اين حقيقت اشاره دارد كه اجابت دعا براساس درخواستِ واقعى است ، نه براساس آنچه دعاكننده بر زبان مى آورد ، زيرا چه بسا او حقيقت را نمى داند ولى بر آن اصرار مى ورزد . در واقع او در اين مورد درخواستى ندارد تا اجابت شود ، بلكه خيال مى كند كه درخواست دارد (مانند تشنه اى كه در موقعيتى خاص آب براى او زيان آور است ، ولى چون از زيان آن بى خبر است ، مصرّانه آن را درخواست مى كند ، گرچه حقيقتاً آن را نمى خواهد ، و لذا اگر زيانبارىِ آب براى او كشف شود ، حتى اگر بخواهند به او بنوشانند او نمى نوشد) .
بازهم منتظر نظر و همچنين همکاري و همراهي دوستان هستم
التماس دعا
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
چون بندگان من ( از دوری و نزدیکی ) من از تو پرسند ، ( بدانند که ) من به آنها نزدیکم ،
هر گاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم.
پس باید دعوت مرا ( و پیغمبران مرا ) بپذیرند و به من بگروند ، باشد که ( به سعادت ) راه یابند.
سوره مبارکه بقره / آیه 186
ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ﴿۲﴾
اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است (۲)
اینكتاب بيانگر راه درست و كتاب حق و هدايت و معجزه جاودانه است؛ از اين رو نزيبد كهدر درستى و حقّانيت آن ترديد شود.برخى معتقدند كه در اين آيه، چيزى در تقدير است؛ بدينصورت: «لا سبب ريب فيه» (هرگزمطلبى كه به ترديد در حقّانيت و آسمانىبودن قرآن بينجامد، در كران تا كران آنوجود ندارد؛ نه تضاد و تناقض و نه ادّعاهاى بدون دليل و برهان).
و عدّهاى نيز «لاريب» را نهى گرفتهاند و مىگويند: معناى آيه شريفه آن است كه:دراينكه اين كتاب حق است، هيچگونه شك و دودلى به خود راه ندهيد؛ مانند اين آيهشريفه: «...فَلارَفَثَ وَ لا فُسُوقَ...»(
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)
«وليؤمنوا بى لعلّهم يرشدون»
و بايد به من ايمان آورند؛ باشد كه راه يابند
در تفسير اين جمله، از ششمين امام نور (ع) نقل كردهاند كه فرمود: منظور اين است كه مردم باايمان بايد يقين بياورند كه تنها من توانايى آن را دارم كه خواستههايشان را برآورم و نيايش هايشان را بشنوم.
چگونه؟
با توّجه به آنچه در تفسير اين آيه شريفه آمد، اين پرسش به ذهن متبادر مىشود كه ما در زندگى روزمرّه شاهديم كه بسيارى از مردم خداى را مىخوانند و دعا مىكنند، امّا خواستههاى آنان برآورده نمىشود. اين موضوع چگونه با آيه شريفه سازگار است؟
پاسخ
واقعيت اين است كه دعاى خالصانه و ازدل برخاسته هيچ انسانى، چنانچه خواستهاش با حكمت پروردگار هماهنگ و در راستاى حقّ و عدالت باشد و براى نيايشگر و ديگران تباهى ايجاد نكند، بىپاسخ نمىماند. خداوند چنين دعايى را مىشنود و خواسته مطرح شده در آن را براساس حكمت خويش، گاه بيدرنگ وگاه ديرتر، برمىآورد. امّا نبايد فراموش كرد كه دعاى شايسته و بايسته شرايطى داردكه از جمله آنها اين است كهنبايد تنها از زبان برخيزد، بلكه بايد از ژرفاى جان سرچشمه گيرد و زبان ترجمان دل باشد.
لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿۲۸۶﴾
خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف نمىكند. آنچه (از خوبى) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى) به دست آورده به زيان اوست. پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير، پروردگارا، هيچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار؛ همچنانكه بر (دوش) كسانى كه پيش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن. (۲۸۶)
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه ((تكليف ما لا يطاق )) وجود ندارد،
نه در اسلام و نه در اديان ديگر و اصل آزادى اراده است ، زيرا مى گويد: هر كس در گرو اعمال نيك و بد خويش است هر كار نيكى انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار بدى انجام دهد به زيان خود كرده است ، تقاضاى عفو و بخشش و مغفرت نيز شاهد اين مدعا است .
و اين امر هماهنگ با منطق عقل و مسئله حسن و قبح است ، چرا كه خداوند حكيم هرگز چنين كارى را نمى كند و اين خود دليلى است بر نفى مساله جبر، چگونه ممكن است خداوند بندگان را مجبور بر گناه سازد و در عين حال نهى از گناه كند؟ ولى تكاليف شاق و مشكل ، امر محالى نيست همانند تكاليف شاقى كه در مورد بنى اسرائيل وجود داشته و آن هم مولود اعمال خودشان و كيفر خيره سريهاى آنها بوده است
كُنتُمْ خَيرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْكتَبِ لَكانَ خَيراً لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكثرُهُمُ الْفَسِقُونَ(110)
شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اينكه ) امر به معروف مى كنيد و نهى از منكر، و به خدا ايمان داريد، و اگر اهل كتاب (به چنين برنامه و آئين درخشانى ) ايمان آورند به سود آنها است (ولى تنها) عده كمى از آنها با ايمانند و اكثر آنها فاسق (و خارج از اطاعت پروردگار) مى باشند
نكته جالب توجه اينكه در اين آيه مسلمانان به عنوان بهترين ((امتى )) معرفى شده كه براى خدمت به جامعه انسانى بسيج گرديده است ، و دليل بهترين امت بودن آنها اين ذكر شده كه ((امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و ايمان بخدا دارند))
و اين خود مى رساند كه اصلاح جامعه بشرى بدون ايمان و دعوت بحق و مبارزه با فساد ممكن نيست ، و ضمنا از آن استفاده مى شود كه اين دو وظيفه بزرگ با وسعتى كه در اسلام دارد در آئينهاى پيشين نبوده است .
وَ إِذَا حَضرَ الْقِسمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً(8)
و اگر به هنگام تقسيم (ارث ) خويشاوندان (و طبقه اى كه ارث نمى برند) و يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند، چيزى از آن اموال را به آنها بدهيد و با آنها به طرز شايسته سخن بگوييد!
يك حكم اخلاقى
اين آيه مسلما بعد از قانون تقسيم ارث نازل شده زيرا مى گويد: ((هر گاه در مجلس تقسيم ارث ، خويشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر شدند چيزى از آن به آنها بدهيد)) (و اذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم منه ).
بنابراين محتواى آيه يك حكم اخلاقى و استحبابى درباره طبقاتى است كه با وجود طبقات نزديكتر، از ارث بردن محرومند، آيه مى گويد: اگر در مجلس تقسيم ارث ، جمعى از خويشاوندان درجه 2 يا 3 و همچنين بعضى از يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند چيزى از مال به آنها بدهيد، و به اين ترتيب جلو تحريك حس حسادت و كينه توزى آنها را كه ممكن است بر اثر محروم بودن از ارث شعله ور گردد بگيريد و پيوند خويشاوندى انسانى خود را به اين وسيله محكم كنيد.
گرچه كلمه ((يتامى )) و ((مساكين )) بطور مطلق ذكر شده ولى ظاهرا منظور از آن ايتام و نيازمندان فاميل است زيرا طبق قانون ارث ، با بودن طبقات نزديكتر طبقات دورتر، از ارث بردن محرومند، بنابراين اگر آنها در چنان جلسه اى حاضر باشند سزاوار است هديهمناسبى (كه تعيين مقدار آن فقط بستگى به اراده وارثان دارد و از مال وارثان كبير خواهد بود) به آنها داده شود.
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ءَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ الْكِتَبِ الَّذِى نَزَّلَ عَلى رَسولِهِ وَ الْكتَبِ الَّذِى أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلَئكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسلِهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ فَقَدْ ضلَّ ضلَلا بَعِيداً(136)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، ايمان (واقعى ) به خدا و پيامبرش و كتابى كه بر او نازل كرده ، و كتب (آسمانى ) كه قبلا فرستاده است بياوريد. و كسى كه خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش ، و روز بازپسين را انكار كند در گمراهى دور و درازى افتاده است
در حقيقت ايمان به پنج اصل در اين آيه لازم شمرده شده ،
يعنى علاوه بر ايمان به مبدء و معاد ايمان به كتب آسمانى و انبياء وفرشتگان نيز لازم است .
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضلُّوا ضلَلا بَعِيداً(167)
كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند در گمراهى دور و درازى گرفتار شده اند.
(سوره مبارکه نسا)
چرا اين دسته دورترين افراد از جاده حقند!
زیرا افرادى كه مبلغان ضلالتند، بسيار بعيد به نظر مى رسد كه دست از راهى كه خود دعوت بسوى آن مى كنند بردارند، آنها كفر را با لجاجت و عناد آميخته و در بيراهه اى گام گذاشته اند كه از راه حق بسيار فاصله دارد.
دعاي جامع
حضرت علي مرتضي اميرالمومنين عليه السلام به شخص مبتلا و گرفتاري كه اشتغال به ادعيه و اذكار طولاني داشت فرمودند: اي مرد خدائي كه بسيار بشنود اندك راجواب دهد عرض كرد: ميفرمائيد چه كنم؟! فرمودند بگو:
اَلحَمدُللهِ عَلي كُلّ نِعمةٍ وَاسئلُ اللهَ مِن كُلّ خَيرٍ وَ اَعُوذُ بِاللهِ مِن كُلّ شَرٍ وَ اَستَغفِرُاللهَ مِن كُلّ ذَنبٍ
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّمِينَ للَّهِ شهَدَاءَ بِالْقِسطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكمْ شنَئَانُ قَوْمٍ عَلى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَب لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(8)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره براى خدا قيام كنيد و از روى عدالت گواهى دهيد، دشمنى با جمعيتى شما را به گناه ترك عدالت نكشاند، عدالت كنيد كه به پرهيزكارى نزديكتر است و از خدا بپرهيزيد كه از آنچه انجام مى دهيد آگاه است
دعوت اكيد به عدالت
اين آيه دعوت به قيام به عدالت مى كند و نظير آن با تفاوت مختصرى در سوره نساء آيه 135 آمده ، نخست خطاب به افراد با ايمان كرده و مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره قيام براى خدا كنيد و به حق و عدالت گوهى دهيد.
سپس به يكى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده ، به مسلمانان چنين هشدار مى دهد كه : نبايد كينه ها و عداوتهاى قومى و تصفيه حسابهاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق ديگران گردد، زيرا عدالت از همه اينها بالاتر است
موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسبها: لحظه ای تامل
پیـــام های آسمــانی
جزء دوازدهم
(برگرفته از تفسیر نور)
1. إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِير
مگر كسانى كه شكيبايى ورزيدند و كارهاى نيكو كردند،
كه آمرزش و مزد بزرگ از آن آنهاست.
صبر در برابر حوادثِ تلخ و شيرين زندگى،
از بهترين مصاديق عمل صالح است.
«صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»
(هود، 11)
2. وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا وَ لَا تُخاطِبْنِى
فِى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ
كشتى را زير نظر و الهام ما بساز و درباره اين ستمكاران
با من سخن مگوى، كه همه غرقه اند.
براى اولياى خدا كار كردن عار نيست.
«وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ»
(هود، 37)
گفت: بر آن سوار شويد، كه به نام خدا به راه افتد و به نام خدا
بايستد. زيرا پروردگار من، آمرزنده و مهربان است.
شروع هر كار با نام خداوند، رمز توكّل و
استمداد و رنگ الهى دادن به آن كار است.
«ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ»
حركت و توقّف، هر دو بايد با استمداد از خدا باشد.
«بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها»
(هود، 41)
مِن دُونِهِ فَكِيدُونِى جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ
گفت: «من خدا را گواه مى گيرم، و شاهد باشيد كه من از آنچه
جز او شريك وى مى گيريد بيزارم. همگى به حيله گرى
بر ضد من برخيزيد و مرا مهلت مدهيد.
در برابر خرافات بايد قاطعانه ايستاد.
«أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ»
(هود، 54 و 55)
قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ
به تحقيق رسولان ما براى ابراهيم مژده آوردند. گفتند: سلام.
گفت: سلام. و لحظه اى بعد گوساله اى بريان حاضر آورد.
سخن را بايد با سلام آغاز كرد.
«قالُوا سَلاماً»
سلام را به نحو بهتر بايد جواب داد.
(جمله ى «سَلامٌ» جمله ى اسميّه است كه دوام و ثبوت آن
از جمله ى فعليّه ى «قالُوا سَلاماً» بيشتر است)
(هود، 69)
اگر ايمان آورده ايد، آنچه خدا باقى مى گذارد برايتان
بهتر است. و من نگهبان شما نيستم.
رزق اندك ولى حلال و پاك، بهتر از درآمدهاى
بسيار، امّا حرام است.
«بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ»
(هود، 86)
اينها اخبار قريه هايى است كه براى تو حكايت مى كنيم
قريه هايى كه بعضى هنوز برپايند و بعضى ويران.
داستانهاى قرآنى، صادقترين و صحيح ترين قصه هاست،
زيرا گوينده ى آنها خداست.
«نَقُصُّهُ»
(هود، 100)
إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِين
گفت: اى پسر كوچكم، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن، كه تو را
حيله اى مى انديشند. زيرا شيطان آدميان را دشمنى آشكار است.
فرزندان را با مهربانى مورد خطاب قرار دهيد.
«يا بُنَيَّ»
(یوسف، 5)
فردا او را با ما بفرست تا بگردد و بازى كند و ما نگهدارش هستيم.
تفريح فرزند بايد با اجازه ى پدر باشد.
«أَرْسِلْهُ»
جوان، نيازمند تفريح و ورزش است.
«يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ»
( یوسف، 12)
شب هنگام، گريان نزد پدرشان بازآمدند.
گريه، هميشه نشانه ى صداقت نيست.
به هر گريه اى اطمينان نكنيد.
«يَبْكُونَ»
( یوسف، 16)