برهان صدّيقين
پرسش 2 . «برهان صدّيقين» در شناخت خدا به چه معنا است؟
صدّيق، مبالغه صادق است و آن، كسى است كه در اقوال، افعال، نيت ها و عهدهايش با خدا و خلق او ملازم صدق است.[3] اين برهان را اولين بار شيخ الرئيس ابوعلى سينا، در نمط چهارم از كتاب اشارات، مطرح كرد و آن را «برهان صديقين» ناميد. از بيانات وى در ذيل اين برهان معلوم مى شود كه جرقه هاى نخستين چنين برهانى را آيات نورانى قرآن، در ذهن و انديشه او روشن كرده است.[4]
محقق طوسى، شارح بزرگ سخنان و آراى ابن سينا، دليل اين نام گذارى را چنين گزارش مى كند: «از آنجا كه روش قوم از [ الهيون ]راست ترين از دو راه [ طبيعيون و متكلمان] بود، اين قوم را صدّيقين نام نهاده [ است] ».[5]
به دليل آنكه در اين برهان، با كمترين پيش فرض و مبانى، وجود خدا اثبات مى شود؛ پس از ابن سينا، حكيمان بزرگ اسلامى به آن توجه بسيار كردند و هر يك با تقرير و بيان خاصى، به تشريح آن پرداختند. حكيم الهى، ميرزا مهدى آشتيانى، نوزده تقرير مختلف از برهان صدّيقين را مطرح كرده است.[6]
به هر حال، اين برهان صرفا با نظر در حقيقت وجود، خداوند را اثبات مى كند. از همين رو، با برهان متكلمان (كه از راه حدوث زمانى وجود خدا را اثبات مى كنند) و با برهان طبيعيون (كه از طريق حركت وجود خداوند را اثبات مى كنند) و با برهان حكماى الهى (كه از طريق امكان ذاتى وجود خداوند را ثابت مى نمايند) و با برهان عرفا (كه از راه كشف و شهود به خداوند مى رسند) متفاوت بوده و تنها راهى براى صدّيقين است.
در اين مجال، نمى توان به همه تقريرهاى برهان صدّيقين يا مهم ترين آنها اشاره كرد؛[7] ولى به دليل آنكه تقرير علامه طباطبايى در كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم[8] از تقريرهاى ديگر روان تر و جامع تر است، بيان ايشان را مطرح مى كنيم:
«واقعيت هستى كه در ثبوت آن هيچ شك نداريم، هرگز نفى نمى پذيرد و نابودى برنمى دارد. به عبارت ديگر، واقعيت هستى بى هيچ قيد و شرط، واقعيت هستى است و با هيچ قيد و شرطى لاواقعيت نمى شود و چون جهان گذران و هر جزء از جهان نفى را مى پذيرد، پس عين همان واقعيت نفى ناپذير نيست؛ بلكه با آن واقعيت، واقعيت دارد و بى آن از هستى بهره اى نداشته و منتفى است و البته نه به اين معنا كه واقعيت با اشياء يكى شود و يا در آنها نفوذ يا حلول كند و يا پاره هايى از واقعيت جدا شده و به اشياء بپيوندد [ بلكه مانند نور كه اجسام تاريك با آن روشن و بى آن تاريك مى باشند و البته همين مثال نور در بيان مقصود خالى از قصور نيست]. به عبارت ديگر، او خودش عين واقعيت است و جهان و اجزاى جهان با او واقعيت دارد و بى او هيچ و پوچ مى باشند.
نتيجه :
جهان و اجزاى جهان در استقلال وجودى خود و واقعيت داربودن خود، تكيه به يك واقعيتى دارند كه عين واقعيت و به خودى خود واقعيت است [ و او همان خداوند و ذات لايزال حق است]».
نظرات شما عزیزان: