پند های نهج البلاغه

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

پند های نهج البلاغه

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

پند های نهج البلاغه

گاه مردم از شخصيت كسى بى خبرند و بر اثر ناآگاهى نمى توانند استفاده كافى از او كنند، در اينجا معرفى كردن چه از سوى خود و چه از سوى ديگران نه تنها عيب نيست بلكه عين صواب و طريق نجات است و همانند معرفيهايى است كه يك طبيب در بالاى نسخه خود در مورد تخصصهاى طبيش مى كند كه تنها، فايده راهنمايى مردم براى حل مشكلاتشان دارد نه جنبه خودستايى.ديگر اين كه، جمله (ينحدر عنى السيل، و لا يرقى الى الطير) يك ادعاست، دليلش چيست؟ پاسخ اين سوال از پاسخ سوال اول روشنتر است، زيرا هر كس كمترين ارتباطى با تاريخ اسلام و مسلمين دارد، مقام بى نظير اميرمومنان على (ع) را در علم و دانش مى داند زيرا علاوه بر احاديث فراوانى كه از پيغمبر اكرم (ص) در زمينه علم وسيع على (ع) نقل شده و علاوه بر اين كه همه علوم اسلامى طبق تصريح جمعى از دانشمندان اسلامى از وجود او سرچشمه گرفته و او بنيانگذار اين علوم محسوب مى شود و علاوه بر اين كه در تمام دوران خلفا هر زمان مشكل مهمى در مسائل مختلف اسلامى پيش مى آمد و همه از حل آن عاجز مى ماندند، به على (ع) پناه مى برند و حل نهايى را از او مى خواستند، تنها مطالعه خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار آن حضرت در نهج البلاغه براى پى بردن به اين حقيقت كافى است.هر انسان منصفى- چه مسلمان و چه غير مسلمان- نهج البلاغه را به دقت مطالعه كند در برابر عظمت علمى آن حضرت سر تعظيم فرود مى آورد و مفهوم: ينحدر عنى السيل، و لا يرقى الى الطير، سيل خروشان علم و دانش از كوهسار وجودم سرازير است و پرنده تيزپرواز انديشه ها به قله وجودم نمى رسد عملا بر او ظاهر و آشكار مى شود.سوم اين كه چگونه آن حضرت از حوادثى كه بعد از رسول خدا (ص) در امر خلافت واقع شد شكايت مى كند، آيا با مقام صبر و تسليم و رضا منافات ندارد؟ پاسخ اين سوال نيز پيچيده نيست.صبر و تسليم و رضا مطلبى است و بيان حقايق براى ثبت در تاريخ و آگاهى حاضران و آيندگان، مطلبى ديگر كه نه تنها مانعى ندارد، بلكه گاهى از اوجب واجبات است و مسائل مربوط به خلافت درست از همين نمونه است.در حقيقت مصالح مردم و جامعه اسلامى و نسلهاى آينده ايجاب مى كرده كه امام (ع) اين حقايق را بيان كند تا به دست فراموشى سپرده نشود.سپس مى فرمايد: (هنگامى كه ديدم او پيشدستى كرد و خلافت را دربرگرفت) من در برابر آن پرده اى افكندم و پهلو از آن تهى كردم (و خود را كنار كشيدم) (فسدلت دونها ثوبا، و طويت عنها كشحا).اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه امام (ع) هنگامى كه خود را در برابر اين جريان ديد، آماده درگيرى نشد و به دلايلى كه در ذيل به آن اشاره مى شود بزرگوارانه از آن چشم پوشيد و زاهدانه از آن كناره گيرى كرد.ولى از سوى ديگر اين فكر دائما روح او را آزار مى داد كه در برابر اين انحراف بزرگ چه بايد انجام دهد و مسووليت الهى خويش را چگونه پياده كند؟ به همين دليل اضافه مى كند: پيوسته در اين انديشه بودم كه آيا با دست بريده (و نداشتن يار و ياور به مخالفان) حمله كنم يا بر اين تاريكى كور، صبر نمايم؟ (و طفقت ارتئى بين ان اصول بيد جذاء، او اصبر على طخيه عمياء).امام (ع) با اين جمله، اين حقيقت را روشن مى سازد كه من هرگز مسووليت خودم را در برابر امت و وظيفه اى كه خدا و پيامبرش بر دوشم گذارده بودند فراموش نكرده، ولى چه كنم كه در ميان دو محذور، گرفتار بودم: محذور اول اين كه قيام كنم و با مخالفان، درگير شوم در حالى كه از يك سو، يار و ياور كافى نداشتم و از سوى ديگر اين قيام موجب شكاف در ميان مسلمين مى شد و فرصت به دست منافقان و دشمنانى مى داد كه در انتظار چنين شرايطى بودند.محذور دوم اين كه در آن محيط تاريك و ظلمانى صبر كنم.تعبير به (طخيه عمياء) با توجه به اين كه (طخيه) خود به معنى ظلمت و تاريكى است اشاره به اين است كه گاهى ظلمتها شديد نيست و از خلال آن مى توان شبحى مشاهده كرد، ولى اين ظلمت آنقدر شديد بود كه بايد ظلمت كورش ناميد.سپس توصيف بيشترى از شرايط آن زمان در سه جمله كوتاه و پرمعنى ارائه مى دهد و مى فرمايد: ظلمت و فتنه اى كه بزرگسالان را فرسوده و كودكان خردسال را پير و مردم باايمان را تا واپسين دم زندگى و لقاى پروردگار رنج مى دهد (يهرم فيها الكبير، و يشيب فيها الصغير، و يكدح فيها مومن حتى يلقى ربه).از اين عبارات به خوبى روشن مى شود كه يك رنج و درد عمومى، همه را تحت فشار قرار داده بود.صغيران را پير مى كرد و پيران را زمينگير، ولى مومنان رنج مضاعفى داشتند چرا كه مشكلات روزافزون جامعه اسلامى و خطراتى كه از هر سو آن را تهديد مى كرد آنان را در اندوه عميق و رنج بى پايانى فرو برده بود، همان درد و مصيبتى كه با گذشت زمان و در مدت كوتاهى در عصر بنى اميه خود را نشان داد و بسيارى از زحمات پيامبر اكرم (ص) و مومنان راست ين نخستين را بر باد داد.سرانجام، تصميم گيرى خود را در برابر اين (دوراهى) مشكل و خطرناك به اين صورت بيان مى فرمايد: سرانجام (بعد از انديشه كافى و در نظر گرفتن تمام جهات) ديدم بردبارى و شكيبايى در برابر اين مشكل، به عقل و خرد نزديكتر است.(فرايت ان الصبر على هاتا احجى).به همين دليل شكيبايى پيشه كردم (نه شكيبايى آميخته با آرامش خاطر بلكه) در حالى بود كه گويى چشم را خاشاك پر كرده و استخوان، راه گلويم را گرفته بود (فصبرت و فى العين قذى، و فى الحلق شجا).اين تعبير ترسيم گويايى از نهايت ناراحتى امام در آن سالهاى پر درد و رنج مى باشد كه نمى توانست چشم به روى حوادث ببندد و نه بگشايد و نيز نمى توانست فرياد كشد و سوز درون خود را آشكار سازد.(چرا كه با چشم خود مى ديدم ميراثم به غارت مى رود!) (ارى تراثى نهبا).


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسب‌ها: پند های نهج البلاغه

تاريخ : یک شنبه 28 / 12 / 1394 | 7:6 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.