مالك بن انس (179 - 95 ه.ق) در «موطا» خود چنين نقل مىكند كه عدهاى از زنان در حالى اسلام آورده بودند كه شوهران آنها كافر بودهاند مانند دختر وليد بن مغيره كه همسر صفوان بن اميه بود و قبل از شوهرش مسلمان شد و نيز ام حكيم دختر حارث بن هشام كه شوهرش عكرمة بن ابى جهل بود، پيش از همسرش اسلام آورد. (6) حضرت على عليهالسلام در حديث اربعمائه بعد از اين كه فرمود در مراسم تجهيز مردهها گفتار خوب داشته باشيد به سخنى از حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها استناد مىفرمايد: «فان فاطمه بنت محمد صلى الله عليه و آله وسلم لما قبض ابوها ساعدتها جميع بنات بنى هاشم فقالت: دعوا التعداد و عليكم بالدعاء»(7) يعنى حضرت زهرا(س) بعد از ارتحال رسول اكرم(ص) به زنان بنى هاشم كه او را در ماتم يارى مىكردند و زينتها را رها كرده و لباس سوگ دربر نموده و مرثيه مىخواندند، فرمود: اين حالت را رها كنيد و بر شماست كه دعا و نيايش نماييد. هدف در نقل اين حديث آن است كه حضرت على عليه السلام معصوم بوده و تمام گفتههاى او حجت است ولى براى تثبيت مطلب به سخن معصوم ديگر تمسك مىكند و آن، حضرت زهرا سلام الله عليها است و انسان معصوم تمام رفتار و گفتار و نوشتار و قيام و قعود او حجتخداست و از اين جهت فرقى بين زن و مرد نيست و همانطورى كه سنت امام معصوم عليهم السلام حجت استسنتحضرت زهرا سلام الله عليها نيز حجتشرعى و سند فقهى خواهد بود و اگر زن راه فراگيرى علوم و معارف را پيش گيرد و زينت دنيا را رها كند و به زيور دنيا سرگرم شود همانند زنهايى از اين گونه خواهد بود. و سر اين تقسيم همانا غلبه خارجى است كه در اثر نارسايى تعليم و تربيت نظامهاى غير اسلامى به نسلهاى ديگر منتقل شده است. از اينجا معلوم مىشود وصف ذاتى ولايتغير زن اين نيست كه سرگرم حليه و زيور بوده و در احتجاجهاى عقلى و مناظرههاى علمى و نيز مخاصمههاى دفاعى غايب و محروم باشد. (8) بلكه اين ويژگىها بر اثر شرايط محيطى و تربيتى بوده كه در طول قرون متمادى بر زنها حاكم بوده و اين شرايط محيطى و تربيتى اگر اصلاح شوند و محيط مناسبى براى تربيت زنان بوجود آيد زنان نيز همچون مردان مىتوانند به كمالات مادى و معنوى نائل آيند. حضرت اميرالمؤمنان على عليه السلام مىفرمايند: «فان المراة ريحانة و ليستبقهرمانة» (9) «زن مانند گل لطيف و زيباست و مانند مردان جنگى سخت و خشن نيست» آفرينش از نظر قرآن كريم با جمال و زيبايى آميخته است، هم جمال و زيبايى نفس و هم جمال و زيبايى نسبى خواه در قلمرو موجودهاى مادى و خواه در منطقه موجودهاى مجرد و معنوى. استنباط جمال و زيبايى نفسى هر موجود در حد ذات خويش - خواه ماده و خواه مجرد - از انضمام دو آيه قرآن حاصل مىشود. اول: آيه «الله خالق كل شىء» (10) است كه دلالت دارد هر چيزى غير خدا، مخلوق ذات اقدس خداوند استخواه مجرد باشد و خواه مادى، خواه از ذوات باشد خواه از اوصاف. دوم: آيه «الذى احسن كل شىء خلقه» (11) است كه دلالت دارد هر چيزى را كه خداوند آفريد جميل و زيبا خلق كرد و هيچگونه نقص و عيب نفسى در متن هستى يافت نمىشود، چه در نشئه ماده و چه در منطقه مجرد و نيز، هم در قلمرو ذوات اشياء و هم در نشئه اوصاف آنها. استظهار جمال و زيبايى نسبى برخى از موجودات نسبتبه بعضى از موجودات ديگر نيز از بررسى چند مورد به دست مىآيد، يكى آيه: «انا جعلنا ما على و الارض زينة لها» (12) يعنى ما آنچه را كه روى زمين قرار دارد از مناظر طبيعى به عنوان زينت زمين قرار داده و كره ارض را بدان مزين نموديم، و ديگرى آيه، «انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب» (13) يعنى ما فضاى بالا را با ستارههاى روشن زينت داديم. از اين آيات زينت و جمال نسبى موجودات مادى نسبتبه يكديگر معلوم مىشود. (14) و زن مظهر جمال خداست. او موجودى لطيف و زيباست كه مىتواند همچون مردان به تمام كمالات و مقامات معنوى نائل آيد و اين بدان معنا نيست كه همچون مردان به ميدان جنگ و كارزار رود بلكه خداوند زن و مرد را مكمل و كامل كننده يكديگر آفريده است. زن ريحان و گل است و شما مردها معطر باشيد و اين قدر با بوهاى متعفن، شامهتان را بد عادت نكنيد. زنها به عطر ريحان معطرند و به شما عاطفه مىدهند. لذا در جنگهاى اسلامى، خشونتى كه در جنگهاى غير اسلامى هست، وجود ندارد و آن درنده خويى كه ديگران دارند در ميان مسلمين مشاهده نمىشود با اين كه مسلمين، زنها را به حجاب دعوت مىكنند، اما از عاطفه زن به عنوان يك محور تربيتى استفاده مىكنند. اسلام زن را در سايه حجاب و ساير فضايل به صحنه مىآورد تا معلم عاطفه، رقت، درمان، لطف، صفا، وفا و مانند آن شود و دنياى كنونى، حجاب را از زن گرفته تا زن به عنوان لعبه به بازار بيايد و غريزه را تامين كند. زن وقتى با سرمايه غريزه به جامعه آمد ديگر معلم عاطفه نيست، فرمان شهوت مىدهد نه دستور گذشت، و شهوت جز كورى و كرى چيزى به همراه ندارد، لذا اسلام اصرار دارد كه زن در جامعه بيايد ولى با حجاب بيايد، يعنى بيايد كه درس عفت و عاطفه بدهد نه اين كه درس شهوت و غريزه بياموزد. يكى از شبهاتى كه پيرامون موضوع زن همواره مطرح مىشود، مضمون روايتى در نهج البلاغه است كه در آن از زنها به بدى ياد كرده و فرموده است: «معاشر الناس، ان النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، فاما نقصان ايمانهن، فقعودهن عن الصلاة و الصيام فى ايام حيضهن، و اما نقصان عقولهن فشهادة امراتين كشهادة الرجل الواحد، و اما نقصان حظوظهن فهو اريثهن على الانصاف من مواريث الرجال. (15) حضرت على عليه السلام پس از پايان نبرد جمل، در نكوهش زنان مىفرمايد: «مردم! ايمان زنان ناتمام است، بهره آنان ناتمام، خرد ايشان ناتمام، نشانه ناتمامى ايمان، معذور بود نشان از نماز و روزه استبه هنگام عادتشان، و نقصان بهره ايشان، نصف بودن سهم آنان از ميراث است نسبتبه سهم مردان، و نشانه ناتمامى خرد آنان اين بود كه گواهى دو زن چون گواهى يك مرد به حساب رود. پس از زنان بد بپرهيزيد و خود را از نيكانشان واپاييد، و تا در كار زشت طمع نكنند، در كار نيك از آنان اطاعت ننماييد» (16) زن، ايمانش ناقص است، زيرا در ايام عادت از نماز و روزه محروم است، عقلش كم است، زيرا شهادت دو زن معادل يك مرد است، و حظ مالى او نيز نصف سهميه مرد است. مشابه اين مضمون از رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز رسيده است. (17) براى پاسخ به اين شبهه لازم است مقدمهاى در مورد زمينه ستايشها و نكوهشهايى كه در بعضى از آيات و روايات آمده است ذكر شود. گاهى حادثه و يا موضوعى، در اثر يك سلسله عوامل تاريخى، زمان، مكان، افراد، شرايط و علل و اسباب آن، ستايش يا نكوهش مىشود، معناى ستايش يا نكوهش بعضى حوادث و يا امور جنبى يك حادثه، اين نيست كه اصل طبيعت آن شىء قابل ستايش و يا مستحق نكوهش مىباشد، بلكه احتمال دارد زمينه خاص سبب اين ستايش يا نكوهش شده است. مثلا اگر از قبيلهاى ثناء و ستايش به عمل آمده، احتمال دارد در اثر آن باشد كه مردان خوبى در آن عصر از اين قبيله برخاستهاند، و شايد در فاصلهاى كه ورق برگردد، افراد ديگرى از آن قبيله برخيزند كه مورد نكوهش واقع شوند. و گاهى به عكس، در يك سرزمين افرادى مورد نكوهش قرار مىگيرند، بعد طولى نمىكشد كه افراد شايان ستايش از آن سرزمين برمىخيزند. در همين ايران شهرهايى بوده كه درباره آنها مذمتهاى فراوانى وارد شده است ليكن وقتى به بركت اهل بيت عليهم السلام شهروندان عوض شده، شهرها و بلاد نيز جزو بلاد نمونه و برجسته اين كشور شدهاند و افرادى از آن سرزمين برخاستهاند كه از نظر فضائل اخلاقى و علمى و نبوغ، ممتاز شدهاند. در نتيجه، مذمتها و نكوهشها تا ابد لازمه آن آب و خاك نبوده، بلكه مقطعى است. و دليلش آن است كه با يك تحول فكرى و اعتقادى، ممكن است نظر سابق برگردد. بخشى از نكوهشهاى نهج البلاغه راجع به زن، ظاهرا به جريان جنگ جمل برمىگردد، همان گونه كه از بصره و كوفه نيز در اين زمينه نكوهش شده استبا اين كه بصره، رجال علمى فراوانى تربيت كرده و كوفه مردان مبارز و كم نظيرى را تقديم اسلام نموده و بسيارى از كسانى كه به خونخواهى سالار شهيدان صلوات الله و سلامه عليه برخاستند از كوفه نشات گرفتند، و هم اكنون نيز كوفه جايى است كه به انتظار ظهور حضرت مهدى عليه السلام در آنجا نماز مىخوانند، مسجدى دارد كه مقامات بسيارى از صالحين و صديقين در آن واقع شده است و نمىتوان گفت كه چون مثلا از كوفه يا از بصره نكوهش شده است، آن دو شهر براى هميشه و ذاتا بد و سزاوار نكوهش مىباشند. قضاياى تاريخى در يك مقطع حساس زمينه ستايش يا نكوهش را فراهم مىكند و سپس با گذشت آن مقطع زمينه مدح و ذم نيز منتفى مىشود. اين تحليل در اصل موضوع زن و بويژه در اين مورد خاص قابل دقت است. اصولا اصرارى كه قرآن كريم درباره زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دارد نشانه پيش بينى وحى از يك حادثه تلخ تاريخى است. اين كه قرآن با اصرار، به زنان پيامبر مىفرمايد: «و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى» (18) و در خانههايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار نكنيد. نشانه آن است كه صحنهاى را ذات اقدس اله پيش بينى مىكرده است. خداوند عالم غيب و شهادت از آيندهاى با خبر بوده و زنان پيامبر را از ثمرات تلخ آن قيام بىجا، برحذر مىداشت، لذا فرمود در خانهها بنشينيد و خود را نشان ندهيد، تبرج نكنيد و...، كه على رغم اين هشدارها، جنگ جمل پيش آمد و رو در روى ولى الله مطلق حضرت على بن ابىطالب اميرالمؤمنين - عليه افضل صلوات المصلين - به مبارزه برخاستند. آن مقطع، يك سلسله نكوهشهايى را در پى داشت و يك سلسله ستايشهايى را به همراه داشت. از سرزمينى، يا از مردمى ستايش شده كه در آن صحنه، خوب عمل نموده و از گروهى و سرزمينى، نكوهش شده است چون در اين رخداد بد عمل كردهاند. بنابراين نبايد اين نكوهشها و ستايشها، به حساب گوهر شىء گذاشته شود. اگر طلحه و زبير در برابر ولى الله مطلق ايستادند و مورد نكوهش قرار گرفتند، طبيعى است عايشه هم كه در مقابل حضرت قرار گرفت و افراد ديگرى هم كه به اين سانحه سنگين كمك كردند، مورد نكوهش قرار گيرند. بنابراين نبايد اين گونه از نكوهشها يا ستايشها به گوهر ذات برگردد، البته تاثير مقطعى آن محفوظ است. نكته ديگر اين كه در روايت مزبور، نقصان حظ، به نقص در ارث توجيه شده و مىگويد: چون زن از ارث كمترى برخوردار است لذا محترم نيست، در صورتى كه به هنگام مهاجرت پيامبر به مدينه، شتر حضرت در مقابل خانه كسى كه از فقيرترين مردم مدينه بود خوابيد پس نداشتن مال، نقص نيست چه اين كه داشتن آن كمال نيست. تعليل حضرت در مورد نقصان عقل اين است كه شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است، زيرا كه در قرآن مىفرمايد: «فان لم يكونا رجلين فرجل و امراتان ممن ترضون من الشهداء» (19) شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است. در اين مورد نيز به اين جهت است كه شهادت امرى مستند به حس و مشاهده است و حضور و شهود زن در همه جا محذور و يا محدود مىباشد، و خود قرآن نكته آن را ذكر مىكند و مىفرمايد: اين كه شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است، نه براى آن است كه زن، عقل و دركى ناقص دارد و در تشخيص، اشتباه مىكند بلكه: «ان فضل احداهما فتذكر احداهما الاخرى» (20) اگر يكى از اين دو فراموش نمود ديگرى او را تذكر بدهد. زيرا كه زن مشغول كارهاى خانه، تربيتبچه، و مشكلات مادرى بوده و ممكن است صحنهاى را كه ديده فراموش كند، بنابراين دو نفر باشند تا اگر يكى يادش رفت ديگرى او را متذكر كند. شبهه ديگر اين كه در بعض روايات از زن مذمتشده و از ارتباط با او منع شده است. عنوان نمونه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: «المراة عقرب حلوة اللبسمة» (21) زن مثل عقرب است كه نيش آن در آغاز شيرين ولى مسموم است. بايد توجه داشت اين گونه روايات هشدارى به مرد است تا فريب شهوت را نخورد. نيش عقرب مثل نيش زنبور عسل و نظير سوزن نيستبلكه اگر انسان نداند عقرب است از نيش آن احساس لذت و شيرين، مىنمايد مثل آن كه يك شيرينى در كام بچه بريزند كه ظاهرش شيرين، اما درونش تلخ و مسموم است. اين سخن براى آن نيست كه بگويد زن عقرب استبلكه مىفرمايد: خود را به وسيله نگاه به نامحرم به آتش ندهيد، ديدن نامحرم شيرين است اما اين گناه، درونش عقرب است، چه اين كه اگر زنى در دام مرد بيفتد آن مرد پرستى، عقرب مىشود و بين زن و مرد فرقى نيست، منتها چون جاذبه از آن سو بيشتر است، حضرت به آن اشاره نموده است. همين تعبير، درباره دنيا هم ذكر شده است، حضرت امير سلام الله عليه در نامهاى كه براى سلمان مىنويسد، مىفرمايد: «فانما مثل الذين الدنيا مثل الحية، لين مسها قاتل سمها» (22) دنيا، مثل آن مار خوشرنگى است كه رنگش زيباست، پوست او هم بسيار نرم است اما همين پوست نرم، سم است. اين روايت، دليل مذمت دنيا نيست، مذمت دنيا پرستى و به سوى دنيا جذب شدن است. و گرنه در همين نهج البلاغه از دنيا ستايش كرده و فرموده هر كس به هر جا رسيده، در دنيا رسيده است. اين همه انبياء و اوليا و حكما و عرفا و صالحين و صديقين و شهداء در همين دنيا به كمال رسيدهاند. دنيا متحجر اولياست»، همه خوبان در دنيا خوب شدند. آنچه مذموم است دنيا پرستى است و در روايات نيز زن مذموم نيستبلكه زنپرستى مذموم است و زن نيز همچون مرد انسان است و اشراف مخلوقات. اميرالمؤمنين على عليه السلام به فرزندش امام مجتبى چنين توصيه مىفرمايد: و اكفف عليهن من ابصارهن بحجابك اياهن، فان شدة الحجاب ابقى عليهن، و ليس خروجهن باشد من ادخالك عليهن من لايوثق به عليهن و ان استطعت ان لا يعرفن غيرك فافعل. (23) تا مىتوانى كارى كن كه زن تو با مردان بيگانه معاشرت نداشته باشد. هيچ چيز بهتر از خانه زن را حفظ نمىكند. همانطور كه بيرون رفتن آنان از خانه و معاشرت با مردان بيگانه در خارج خانه برايشان مضر و خطرناك است، وارد كردن تو مرد بيگانه را بر او در داخل خانه و اجازه معاشرت در داخل خانه نيز مضر و خطرناك است. اگر بتوانى كارى كنى كه جز تو مرد ديگرى را نشناسند چنين كن. اين يك توصيه اخلاقى است. علماى اسلام اين جمله را به شكل يك توصيه اخلاقى تلقى كردهاند. اگر ما بوديم و چنين تعبيراتى، بدون شك آنچه استنباط مىشد بيش از توصيه اخلاقى بود، بلكه بيش از لزوم ستر وجه و كفين بود، آنچه استنباط مىشد همان است كه ما از آن به حبس زن در خانه تعبير كردهايم. ولى علت اينكه فقها به مضمون چنين جملهها فتوا ندادهاند ادله قطعى ديگر از آيات و روايات و سيره معصومين بر خلاف مفاد ظاهر اين تعبيرات است و به اصطلاح ظاهر اين جملهها «معرض عنه» اصحاب است. لهذا اين جملهها حمل به توصيه اخلاقى شده است و ارزش اخلاقى دارد نه فقهى. آنچه فقها از امثال اين جملهها استنباط كردهاند اين است كه اين گونه جملهها ارشاد به حقيقتى روحى و روانى در روابط دو جنس است و شك نيست كه حقيقتى را بيان مىكند. رابطه زن و مرد اجنبى سختخطرناك است، گلى است كه پيلان بر آن مىلغزند. آنچه اسلام لااقل به صورت يك امر اخلاقى توصيه مىكند اين است كه تا حد ممكن اجتماع مدنى غير مختلط باشد. جامعه امروز زيانهاى اجتماع مختلط را به چشم خود مىبيند. چه لزومى دارد كه زنان فعاليتهاى خود را به اصطلاح «دوش به دوش» مردان انجام دهند. آيا اگر در دو صف جداگانه انجام دهند نقصى در فعاليت و راندمان كار آنان رخ مىدهد؟ (24) قرآن كريم، به اتفاق دوست و دشمن، احيا كننده حقوق زن است. مخالفان لااقل اين اندازه اعتراف دارند كه قرآن در عصر نزولش گامهاى بلندى به سود زن و حقوق انسانى او برداشت. ولى قرآن هرگز به نام احياى زن به عنوان «انسان» و شريك مرد در انسانيت و حقوق انسانى، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشى نسپرد. به عبارت ديگر، قرآن زن را همان گونه ديد كه در طبيعت هست. از اين رو هماهنگى كامل ميان فرمانهاى قرآن و فرمانهاى طبيعتبرقرار است، زن در قرآن همان زن در طبيعت است. اين دو كتاب بزرگ الهى (يكى تكوينى و ديگرى تدوينى) با يكديگر منطبقند. و حضرت على عليه السلام كه همان قرآن ناطق است نيز همين گونه به زن نظر مىكند و مىفرمايد زن همچون گلى زيباست كه بايد از او محافظت كرد تا لطافت و زيبايى او حفظ گردد. (1)امالى صدوق مجلس چهلم. (2)نهج البلاغه خطبه 108. (3)زن در آئينه جلال و جمال نوشته حكيم متاله آية الله عبدالله جوادى آملى ص 21. (4)نهج البلاغه، خطبه 27. (5)نهج البلاغه نامه 31. (6)موطا، كتاب نكاح، ص 371 - 370. (7)خصال صدوق ص 618. (8)زن در آينه جلال و جمال نوشته حكيم متاله آية الله عبدالله جوادى آملى ص 53 تا 54. (9)نهج البلاغه نامه 31. (10)قرآن سوره زمر آيه 62. (11)قرآن سوره سجده آيه 7. (12)سوره كهف آيه 7. (13)سوره صافات آيه 6. (14)زن در آينه جلال و جمال نوشته حكيم متاله آية الله عبدالله جوادى آملى ص 31 تا 32. (15)نهج البلاغه خطبه 80. (16)نهج البلاغه خطبه 80 ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى. (17)بحارالانوار ج 103، ص 259. (18)احزاب، 33. (19)بقره، 282. (20)بقره، 282. (21)كلمات قصار، شماره 61. (22)نهج البلاغه نامه 68. (23)نهج البلاغه، نامه 31. (24)مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى - مساله حجاب جلد 19 ص 547 - 548.جايگاه زن
شبهه نقصان ايمان
ستايشها و نكوهشها
پيش بينى وحى
داشتن مال كمال نيست
شهادت زن و نسيان
مذمت زن پرستى
معاشرت زنان با مردان
پىنوشتها:
نظرات شما عزیزان: