اقرار ابوبکر به هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها
شیعیان با توجه به مدارک تاریخی فراوان تردیدی ندارند که خلیفه دوم و همراهانش به دستور خلیفه اول به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها هجوم بردند و در خانه را به آتش کشیده و فرزند او را سقط نمودند. اما بسیاری از اهل سنت بخاطر احترامی که برای خلفا قائل هستند بر این مطلب سرپوش نهاده و با وجود مدارکی که در منابع خودشان وجود دارد آن را انکار می نمایند و سعی در خدشه دار کردن این مدارک دارند.
شیعیان با توجه به مدارک تاریخی فراوان تردیدی ندارند که خلیفه دوم و همراهانش به دستور خلیفه اول به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها هجوم بردند و در خانه را به آتش کشیده و فرزند او را سقط نمودند. اما بسیاری از اهل سنت بخاطر احترامی که برای خلفا قائل هستند بر این مطلب سرپوش نهاده و با وجود مدارکی که در منابع خودشان وجود دارد آن را انکار می نمایند و سعی در خدشه دار کردن این مدارک دارند. در این مقاله از میان این مدارک به یک روایت اشاره می نماییم و به تحلیل آن خواهیم نشست:
آیا می توان با استناد به این روایت اقرار ابوبکر به هتک حرمت خانه وحی را اثبات نمود؟
خلاصه پاسخ ها
پاسخ های کامل
پاسخ اول: این روایت با اسناد دیگری هم بیان شده است
این نویسنده و همفکرانش این حدیث را به دلیل منکر الحدیث بودن «علوان بن داوود» کنار گذاشته اند در حالیکه این روایت با اسناد دیگری نیز بیان شده است که در آنها اصلاً نامی از«علوان بن داوود» وجود ندارد. یعنی دیگران نیز همین حدیث را نقل کرده اند درحالیکه هیچکدام آن را از «علوان بن داوود» نشنیده اند. در ادامه به این سندها اشاره می کنیم:
الف) ذهبی این روایت را باسندی مشابه سند بالا اما بدون نام «علوان بن داوود» بیان کرده.
ب) ابن عساکر نیز همین روایت را با سندی طولانی تر و متفاوت نقل نموده که نام «علوان بن داوود» در میان آنها نیست. ابن عساکر بعد از نقل حدیث با این سند می گوید: “مدائنى نیز این روایت را از لیث نقل کرده و در از آن علوان بن داوود نامىنبرده است “
ج) بلاذرى در انساب الأشراف همین روایت را با سندی متفاوت از دو سند قبل نقل کرده که نامی از «علوان بن داوود» در آن وجود ندارد.
بنابراین، دست کم این روایت با سه سند دیگرنیز نقل شده است. حتّى اگر فرض کنیم که همه این اسناد مشکل داشته باشند، بازهم نمىتوانیم از حجیّت آن دست برداریم؛ زیرا بر مبناى قواعد علم رجال اهل سنّت، اگر سند روایت از سه عدد گذشت، حتّى اگر همه آنها ضعیف باشد، یکدیگر را تقویت کرده و حجّت مىشود. این قاعده مورد پذیرش دانشمندان اهل سنت است و در کتب ایشان وجود دارد. به عنوان نمونه النووی در “شرح المهذب” و ابن تیمیه در “مجموع فتاوى”(۸) و محمد ناصر البانى در “ارواء الغلیل” به این قاعده اشاره نموده اند. در نتیجه، این روایات حتّى اگر از نظر سند هم ضعیف باشند، بازهم حجّت و قابل استدلال هستند.
پاسخ دوم: اعتبار روایت از زبان دانشمندان اهل سنت
۱٫ سعید بن منصور (متوفاى ۲۲۷هـ.)
جلال الدین سیوطى در “جامع الأحادیث” و “مسند فاطمه” و متقى هندى در “کنز العمّال” پس از نقل این روایت مىگویند:
این روایت را ابوعبید در کتاب الأموال، عقیلى، طرابلسى در فضائل الصحابه، طبرانى در معجم الکبیر، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق و سعید بن منصور در سنن خود نقل کردهاند و سعید بن منصور گفته: این حدیث «حسن» است؛ مگر این که در آن سخنى از رسول خدا نیست.
سعید ابن منصور از بزرگان اهل سنت و مورد اعتماد ایشان است و رجالیان و دیگر دانشمندان اهل سنت در مدح او سخن فراوان گفته اند. اعتراف شخصى مانند سعید بن منصور در قرن سوم هجرى و تعبیر او از این روایت به «حسن»، نشاندهنده این است که این روایت در قرون نخستین اسلامى مطرح و مورد قبول دانشمندان اهل سنت بوده است.
۲٫ ضیاء المقدسى (متوفاى ۶۴۳ هـ)
پاسخ سوم: ادعای منکر الحدیث بودن «علوان بن داوود» ثابت نیست
راویان این روایت همگی نزد اهل سنت ثقه (قابل اعتماد) هستند و تنها اشکالی که به سند این حدیث گرفته شده این است که «علوان بن داوود» منکر الحدیث است. ذهبى و ابن حجر عسقلانى پس از نقل روایت اقرار ابوبکر مىگویند: “بخارى گفته: علوان بن داوود منکر الحدیث است”. اما استناد این سخن به بخاری ثابت نیست. زیرا با تفحص در کتابهاى بخارى؛ از جمله التاریخ الکبیر، الکنى، التاریخ الأوسط و ضعفاء الصغیر، هیچ شرح حالى از “علوان بن داوود” پیدا نمی شود تا به صحت نسبت «منکر الحدیث» بودن علوان از دیدگاه بخارى اطمینان پیدا کنیم. نخستین کسى که این مطلب ذکر کرده، عقیلى در کتاب الضعفاء الکبیر است که از آدم بن موسى، از بخارى نقل کرده است:
“آدم بن موسى مىگوید: از بخارى شنیدم که مىگفت: علوان بن داوود بجلى که به او علوان بن صالح نیز مىگویند، روایات وى غیر قابل قبول است”.
اشکال اساسى این است که نامى از آدم بن موسى ناقل سخن بخارى، در هیچ یک از کتابهاى رجالى اهل سنت نیامده است و در حقیقت مجهول است؛ ناصر البانی نیز به این حقیقت اشاره دارد که شرح حالی از آدم ابن موسی در دسترس نیست.
پس چنین استناد این سخن به بخاری به هیچ وجه ثابت نمی شود. و اصل منکر الحدیث بودن «علوان بن داوود» ثابت نمی شود.
پاسخ چهارم: ابن حبان «علوان بن داوود» را توثیق نموده است.
سیوطى نیز در تدریب الراوى به نقل از ابن حازم، در پاسخ این مطلب که ابن حبان از متساهلین است، مىگوید:
آنچه که در باره تساهل ابن حبان گفته شده است، درست نیست؛ زیرا نهایت چیزى که گفته شده آن است که وى روایت حسن را صحیح مىداند؛ پس اگر مقصود از تساهل وى این باشد که در کتاب او روایات حسن وجود دارد، این تنها اشکال در اصطلاح ابن حبان است ( و نه به خود وى ) و اگر اشکال به جهت سبک گرفتن شرائط صحت روایت باشد؛ بازهم بر او ایرادى نیست؛ زیرا او در کتاب صحیح خویش از راویان مورد اطمینان غیر مدلس روایت کرده است.
د) سخاوى، تساهل ابن حبان را رد مىکند
پاسخ پنجم: هر منکر الحدیثی ضعیف نیست
بر فرض کسی همه آنچه تا اینجا بیان کریم نپذیرد و بر ادعای خود اصرار داشته باشد و «علوان بن داوود» را منکر الحدیث بداند. اما باز هم باید گفت: هر منکر الحدیثى نمىتواند ضعیف باشد؛ چرا که این اصطلاح در باره بسیارى از راویان ثقه نیز به کار رفته است.
ذهبى و ابن حجر نیز در جاى دیگر که تقویت راوى به نفع آنها بوده، تصریح کردهاند که هر منکر الحدیثى، ضعیف نیست. ذهبى در میزان الإعتدال در شرح حال احمد بن عتاب المروزى مىگوید:
“هر کسى که روایت منکر نقل کند، نباید تضعیف شود”
ابن حجر عسقلانى در لسان المیزان در شرح حال حسین بن فضل البجلى مىگوید:
“اگر بنا باشد هر کسى که روایت منکرى را نقل کرده است ضعیف بدانیم و نام او را در ردیف ضعفا بیاوریم، هیچ یک از محدثان و راویان سالم نخواهند ماند.
حال باید از ذهبى و ابن حجر پرسید که دلیل این برخورد دوگانه چیست؟! آیا جز تعصب و دفاع جانبدارانه از خلفا، مىتوان براى آن دلیل دیگرى یافت؟ و اتفاقا تنها روایتى که او نقل کرده و از دیدگاه عالمان سنى «منکر» شمرده شده، همین روایت است. دار قطنى در سؤالات الحاکم مىنویسد:
از حاکم نیشابورى در باره سلیمان بن داود پرسیدم، پاسخ داد: او مورد اعتماد است، گفتم: مگر وى روایات منکر ندارد؟ پاسخ داد: احادیث منکر را از راویان ضعیف نقل مىکند؛ ولى خود مورد اعتماد است.
شمس الدین سخاوى مىنویسد:
اگر راوى مورد اعتماد روایات منکر از ضعفا نقل کند، واژه «منکر الحدیث» به وی اطلاق میشود.
بنابراین هر کس درمورد او گفته شود منکر الحدیث نمی توان همه روایات او را کنار گذاشت بلکه چه بسا ثقه باشد و روایات صحیح فراوانی را روایت کرده باشد. به جز مدارکی که در اینجا آوردیم می توان با جستجویی کوتاه در سایتهای اهل سنت به خوبی این مطلب را فهمید. به عنوان نمونه: نگاه کنید.
پاسخ ششم: بخاری از منکر الحدیث حدیث نقل کرده است.
در صحیح بخارى که صحیحترین کتاب اهل سنت پس از قرآن به شمار مىرود، از راویان متعددى نقل کرده است که اصطلاح «منکر الحدیث» در باره آنان به کار رفته است؛ به عنوان نمونه به نام چند نفر از آنان اشاره مىکنیم:
پاسخ هفتم: تحریف روایت توسط دانشمندان اهل سنت
جالب این است که برخى از عالمان اهل سنت، به خاطر حفظ آبروى ابوبکر، روایت را تحریف مىکنند. ابوعبید قاسم بن سلام در کتاب الأموال(۴۶) و بکرى اندلسى در کتاب معجم ما استعجم مىنویسند:
آگاه باشید که من بر سه چیز که انجام دادم غصه مىخورم و سه چیز که انجام ندادهام و سه چیز که دوست داشتم آن را از رسول خدا مىپرسیدم. دوست داشتم که من فلان کار را نمىکردم!!! آنگاه موارد آن را ذکر کرده .ابوعبیده مىگوید: من نمىخواهم بگویم ابوبکر چه گفت… .
و حاکم نیشابورى به صورت کامل بحث هجوم به خانه صدیقه شهیده را از روایت حذف کرده تا خیال همه راحت شود و اصلا نیازى به بحثهاى رجالى نباشد:
أخبرنا الحسین بن الحسن بن أیوب أنبأ علی بن عبد العزیز ثنا أبو عبید حدثنی سعید بن عفیر حدثنی علوان بن داود عن صالح بن کیسان عن حمید بن عبد الرحمن بن عوف عن أبیه قال دخلت على أبی بکر الصدیق رضی الله عنه فی مرضه الذی مات فیه أعوده فسمعته یقول وددت أنی سألت النبی صلی الله علیه وسلم عن میراث العمه والخاله فإن فی نفسی منها حاجه.
سند این روایت همان سندى است که از مصادر دیگر نقل شد و قضیه ملاقات عبد الرحمن بن عوف نیز همانند روایات گذشته مربوط به آخرین روزهاى حیات ابوبکر است؛ ولی متأسفانه دست امانتدار ناقلین تاریخ متن روایت را کاملا تحریف کرده تا کوچکترین اهانت و طعنى به جناب خلیفه صورت نپذیرد.این تحریفات بهترین دلیل بر صحت آن است؛ چرا که اگر روایت ضعیف بود، نیازى به تحریف نبود و مىتوانیستند به جاى دستبردن به روایت، ضعف آن را گوشزد کنند.
نتیجه
تنها اشکالى که به این روایت شده، منکر الحدیث بودن عُلوان بن داوود بود، این اشکال مردود است؛ چرا که اولاً: برخى از بزرگان اهل سنت، روایت را تصحیح کردهاند؛ ثانیاً: ابن حبان شافعى که به اعتقاد برخى از بزرگان اهل سنت از متشددین در توثیق است، علوان بن داوود را توثیق کرده؛ ثالثاً: منکر الحدیث بودن علوان بن داوود قابل اثبات نیست، رابعاً: بر فرض صحت این مطلب، ضررى به صحت روایت نمىزند؛ چرا که تعبیر «منکر الحدیث» در باره بسیارى از ثقات و حتى راویان کتاب بخارى نیز به کار برده شده است. در نتیجه روایت از نظر سندى هیچ مشکلى ندارد.
نظرات شما عزیزان: