گامهاي اساسي براي تحقق وحدت در جامعه
براي تحقق وحدت در جامعه، همواره چند موضوع مهم بايد رعايت و چند گام اساسي بايد برداشته شود :
1- سعي و کوشش براي ترويج و تشويق آرمانها و ارزشهاي ديني واصول مقدس در بين مردم
2- احترام به خرده فرهنگها و حفظ جايگاه آنها در سايه فرهنگ واحد و متعالي الهي
3- سعي و تلاش در جهت تبليغ و گسترش عدالت در جامعه و تقليل فاصله طبقاتي مردم
4- جهل زدايي، تقويت و توسعه دانش و بينش عمومي
5- پرهيز از هرگونه تساهل و تسامح و رعايت رأفت و محبت، هريک در جاي خود
6- تأکيد و تقويت مشترکات فکري و اعتقادي جامعه
7- اطلاع رساني و فرهنگ سازي مستمر از طريق مبادي فرهنگي
8- نظارت و کنترل بر رفتار ونشر مسمومات غير خوديها
عوامل وحدت بخش
در قرآن کريم، آيات بسياري مسلمانان را به اختلاف افکار دسته ها، گروه ها، ملت هاو طبايع بشري توجه مي دهد و اين گونه از چندگانگي را به عنوان يک سنت الهي مي شناسد. يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا.(حجرات/۱۳)اي مردم، ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يکديگر شناسايي متقابل حاصل کنيد.
و يا در جايي ديگر مي فرمايد: وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً (نوح/۱۴) شما را به گونه هاي مختلف آفريد.اين تنوع گونه ها، هم به لحاظ ذهني و فکري و استعداد و فهم، وهم به لحاظ شرايط اجتماعي و فرهنگي و موقعيت زندگي و گرايش هاي عقيدتي مي تواند باشد، و نيز اين از مشيت الهي است که انسان ها از جهت هوش، ذکاوت، شجاعت، آرمان خواهي و روحيات علمي و اقتصادي متفاوت باشند: وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ (انعام/۱۶۵) برخي را بر برخي ديگر بالاتر ازديگري گردانيديم تا شما را در اين تفاوت مراتب و درجات بيازماييم و درجايي ديگر مي فرمايد: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً (مائده/۴۸)اگر خداوند مي خواست همه شما را يک امت قرار مي داد.
از سوي ديگر، اين اختلاف، گاه در طبقه پيامبران شکل گرفته و قرآن به تفاوت درجات آنان اذعان کرده است: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ (بقره/۲۵۳)برخي از اين پيامبران را بر بعضي ديگر فضيلت و برتري داديم، و اين برتري با انتخاب خداوند و بر اساس حکمتي بوده است. وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ (اسراء/۵۵).بي گمان برخي از پيامبران را بر برخي ديگر برتري داديم.و اين برتري در مقام رسالت، شريعت و بيان معارف تاثير گذار در جامعه و عقايد و بينش آنان مي گردد و همين زمينه چند فکري را فراهم مي سازد، چنانکه در برابر، جامعه هر چه بخواهد يکدست شود، باز به طور کلي ممکن نيست و اقوامي خواه ناخواه جنگ و اختلاف را دارند. تاييد اين مطلب با اين بيان قرآن است که مي فرمايد: وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ (مائده/۶۳)خداوند بين يهود تا روز قيامت عداوت و دشمني را قرار داده است، در حالي که اگر مسلمانان به دستورات الهي عمل کنند و از نزاع و جنگ بپرهيزند سيادت و آقايي خواهند داشت : وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.( آل عمران/۱۳۹) ترس و حزن به دل راه ندهيد، شما اگر مومن باشيد برتر خواهيد بود.
بنابراين، نفس چندگانگي و چند مذهبي گريز ناپذير است. در مقام قضاوت نيستيم که بگوييم اين مذهب خوب است يا آن مذهب و اين هم ممکن نيست که گفته شود همه مذاهب يکي شوند، چون اين هم عملي نيست و از قرآن استفاده مي شود که همواره اختلاف مذهبي وجود دارد: وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ (هود/۱۱۳)اگر پروردگار تو خواسته بود همه مردم را يک امت قرار مي داد، ولي همواره در اختلاف خواهند بود.پس بايد کاري کرد که اين اختلاف به تشتت، نزاع، درگيري، کينه وکشتار نيجامد و اختلاف سليقه ها، برداشت ها، موجب آثار عملي تنش زا نشود و مهم تر خود را از امت واحد جدا ندانند، چون خداوند با همه اين احوال فرموده است: إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً (انبياء/۹۲) اين دين شما و اين امت شما يگانه است.
با اين مقدمه آشکار مي شود که چگونه بايد به سراغ وحدت بخشي رفت و عوامل توجه به وحدت را شناخت. زيرا شناخت عوامل، به شناخت راه کارها مي انجامد و هر مذهب و گروهي مي داند که با واقعيتي به نام اختلاف مذاهب رو برو است و اگر بخواهد به تعاليم قرآن عمل کند، به دنبال يکي کردن نمي رودو به ريسمان الهي چنگ مي زند، چون چاره اي ندارد که اين اختلا ف را از راه ديگري چاره کند، چاره اي که عملي و مثمر ثمر باشد و با تحفظ مذهب خود، زمينه تشتت و نزاع را بر طرف کند.
۱- رفتار مسالمت آميز با پيروان مذاهب مخالف
يکي از راههاي وحدت بخش، احترام متقابل پيروان مذاهب مختلف با يکديگر است. زيراهر چند اختلافات مذهبي عميق باشد، امااين اختلافات نبايد آثار عملي خشونت باري بين مسلمانان در پي داشته باشد و حساب اختلاف عقيدتي با حساب رفتار و حقوق اجتماعي مخالفان کاملاً جدا است و اختلاف در مذهب به تنهايي تاثيري در حقوق اجتماعي مسلمانان ندارد. سوکمندانه عمده ترين مشکل در رفتار مسالمت آميز، نگاه فقيهانه به مسئله است، بسياري از مخالفان رفتار مسالمت آميز، با حکم فقهي به سراغ مسئله مي روند، در حالي که نخست موضوع کلامي است تا فقهي و در مرحله بعد موضوع اخلاقي است و سپس حقوقي و در نهايت موضوع فقهي است، به همين دليل بسياري از آراي کلامي متاثر از اجتهادات فقهي ونگاه فقيهانه هستند و هر گونه اشتباه در انديشه، تاثير بسياري در خطاهاي فقهي مي گذارد.
در خصوص مخالفان مذهبي به سراغ قرآن مي رويم و بر مبناي معرفتي آن را از منظر قرآن بررسي مي کنيم.طرد و برخوردهاي خشن با مخالفان عقيدتي از آنجا سرچشمه مي گيرد که فرد اعتقاد خود را صحيح و اعتقاد ديگران را باطل مي داند، تا جايي که به خود اجازه مي دهد براي نابودي آنان قدم بردارد.اما اگر ثابت شود که نگاه قرآن به انسانها بر اين مبنا مي باشد که اعتقاد انسان متکي به عوامل گوناگوني است.محيط تولد، پدر و مادر، احساسات و ادراکات مختلف، شرايط تاريخي و اجتماعي و جغرافيايي و فرهنگي، که همه اينها در عقيده انسان تاثير مي گذارد و به صورت گريز ناپذير شرايطي را به وجود مي آورد که فردي در محيط زندگي تابع اين مذهب و فردي در محيطي ديگر تابع مذهب ديگر مي شود. با چنين تحليلي از درک هاي متفاوت انسانها در فهم حقايق علمي و معارف ديني و اختلاف شرايط و محيط ها، اختلاف ديني طبيعي و به عنوان واقعيتي اجتناب ناپذير تلقي مي گردد. وقتي مطالعه بيشتر و کمتر فرد باعث اختلاف در فهم و تفسير قرآن مي گردد، وقتي شرايط روحي و اخلاقي، باعث اختلاف فهم ها مي گردد، وقتي که عوامل بيروني و محيطي و حتي رفتارهاي حاکمان تاثير گذار در اعتقاد فردي مي گردد، نمي توان همه اختلافات ا عتقادي را به حساب سرکشي، طغيان، عناد وسرپيچي از حق گذاشت. قرآن کريم به هر دو عامل توجه دارد، هم جايي که اختلاف، نتيجه شرايط طبيعي و نکات پيشين است، و هم جايي که در اثر سرکشي، طغيان، عناد و سرپيچي از حق، اما واقعيت آن است که عمده اين اختلاف ها در جوامع ناشي از جحد و انکار حقيقت و از روي سرکشي نيست و ثمره طبيعي و منطقي محيط وتربيت و ازقبيل اختلاف دسته نخست است که به تعبير قرآن : وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ (هود/۱۱۸).همواره در اختلاف هستند و اين اختلاف در علم سابق و ازلي خداوند تعلق گرفته و بر طرف کردن آن به قهر و غلبه ساخته نيست و وقتي خداوند مي گويد : وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لامَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ.(يونس /۹۹) مشيت خداوند تعلق نگرفته که همه در روي زمين ايمان آورند و همه يک گونه مومن باشند و عقيده واحدي داشته باشند و اين انتخاب و اراده در گزينش راه و خصوصيات آن دخالت داشته، بنابراين دليلي ندارد که صاحبان مذاهب بخواهند آثار عملي و خشونت باري ايجاد کنند و رفتار مسالمت آميز با پيروان مذاهب مخالف را به جنگ و نزاع تبديل کنند.
به همين دليل روايات فراواني از اهل بيت رسيده که اين مسالمت را تشويق و ترويج مي کنند.در روايتي از امام صادق رسيده است : اگر مردم بدانند که چگونه خداوند تبارک و تعالي اين خلق را آفريد، هيچ کس ديگري را ملامت نمي کند.(حر عاملي، ج۱۶، باب ۱۴، ص ۱۶۱، حديث ۲۱۲۴۳، آل البيت).
و در حديثي ديگر از ايشان درباره مدارا و مسالمت با مخالفان مي فرمايد: خداوند اسلام را هفت سهم قرار داده، سپس آن را بين مردم تقسيم کرد و به بعضي يک سهم داد و به برخي ديگر دوسهم و... پس برآنکه يک سهم دارد، دو سهم از اسلام را تحميل نکنيد، زيرا بر ايشان سنگين آمده، متنفرشان مي کند، بلکه با ايشان مدارا کنيد و براي ايشان ورود به اسلام و مراتب آن را آسان بگيريد، آنگاه حضرت به شرايط تاريخي عصر خود اشاره مي کنند و مي فرمايند :
اما (علمت)ان اماره بني اميه کانت بالسيف والعسف والجور، وان امامتنا بالرفق والتالف والوقار والتقيه وحسن الخلطه والورع والاجتهاد، فرغبوا الناس في دينکم وفي ماانتم عليه.(همان، ح۲۱۲۴۸، ص۱۶۵).
بني اميه با شمشير و خشونت و ستم بود و رهبري وامامت ما با مدارا و الفت و آرامش و نگهداري و رفتار خوب و خويشتن داري و اجتهاد در راه علم و معرفت است، پس از اين روش مردم را به دين جذب و ترغيب کنيد.
۲- پرهيز از طرح مسائل اختلاف برانگيز و بي ثمر مذهبي
يکي از عوامل وحدت بخش در جامعه اسلامي، پرهيز ازطرح مسائل بي ثمر مذهبي و درگيرکردن جامعه به موضوعاتي است که نه تنها هويت ديني جامعه را تقويت نمي کند و به معنويت و اخلاق اسلامي مدد نمي رساند، بلکه موجب ايجاد افزايش تنش، اختلاف در ميان فرقه هاي مذهبي مي گردد.معمولاً بسياري از مسائل سطحي ديني که گاه شکل شعار به خود مي گيرد و در تقويت معنويت و تعمق دين تاثير ندارد، از سوي کساني طرح مي شودو فضاي آرام جامعه به موضوعاتي درگير مي شود که نه در جهت تقويت فرهنگ اهل بيت است ونه در جهت رونق سنت نبوي.
دراين زمينه چند نکته حائز اهميت است:
۱- روح کلي و جانمايه دعوت قرآن، نهي از جنگ و دشمني و شقاق و قطعه قطعه کردن اجتماع مسلمانان است.بنابراين هر حرکتي که در جهت ضديت همدلي وهمکاري باشد، برخلاف دستورقرآن است: وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (انفال/۴۶).
از اختلاف و نزاع در دين بپرهيزيد که سست شويد و مهابت شما ازبين برود.
چنانکه از امام صادق نقل شده است: لا تخاصموا بدينکم فان المخاصمه ممرضه للقلب.براي دين خود با مردم ستيزه نکنيد، زيرا ستيزه جويي بيمار کننده دل است.(مجلسي، ج۲، ص۱۳۳).
۲- ازنظر قرآن، چون تدبر در آيات و معارفش موجب بروز ديدگاههاي مختلف مي گردد، لذا قرآن دستور مي دهدبا شيوه نيکو بحث انجام گيرد وتنهاراه دعوت به خداوند يک راه رسميت دارد و آن برخورد با انديشه از طريق جدال با احسن است:
ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (نحل/۱۲۵)
باحکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن با آنان به شيوه اي که نيکوتر باشد مجادله نما.
نتيجه چنين برداشتي از عرضه دين وبرخورد با ديدگاه مخالف، پرهيز از اموري است که برخلاف جدال با احسن است، يعني چيزهايي که موجب تشديد اختلاف و نتيجه گرفتن از دعوت مي گردد، چون اين آيه در مقام بيان شيوه تبليغ و دعوت مردم به دين و راه الهي است که در آن تنها يک طريق راپيشنهاد مي کند و آن را موفقيت آميز در مقام دعوت ديني مي شماردو آن روش حکمت و موعظه حسنه است که با بحث هاي بي ثمر و جدالهايي که ايجاد کينه مي کنند سازش ندارد.
۳- از لوازم جدال احسن، پرهيز از مسائل اختلاف برانگيز و کاستن تنش ها است.زيرا وقتي فضاي گفتگو و شنيدن فراهم مي گردد که محيط دوستي و آرامش برقرار شود و افراد در پي شنيدن سخن يکديگر و تامل درکلام باشندونه غلبه و تحکم بر ديگري.جدال احسن با تاليف قلوب حاصل گردد و اختلاف برانگيزي تحريک قلوب است و نه تاليف قلوب. قرآن مناظره و بحث را ممنوع نمي کند، اما همين وظيفه را با عنوان تبليغ و رساندن در جايي مي داندکه فضا براي رساندن ايجاد گردد و اگر در جايي هياهو و قيل و قال است و صداهابلند ويا فضاي گفتگو مسموم است، بحث بي ثمر و تبديل به مخاصمه گرديده، مخاصمه ممنوع مي شود.امام باقر درروايتي مي فرمايد : لاتخاصموا الناس فإن الناس لو استطاعوا ان يحبونا لأحبونا.(مجلسي، ج۲، ص۱۳۲، ح۲۱) با مردم( و مخالفان عقيدتي خود)مخاصمه نکنيد، زيرا مردم اگر توان آن داشته که ما را دوست بدارند، دوست خواهندداشت.
اين نکته هم به لحاظ منطقي براي دعوت گران مهم است و هم به لحاظ روان شناسي، بويژه آنکه اگر موضوعات از اموري باشد که در نهايت ثمر ديني و عملي ندارد و جنبه تاريخي دارد، که هم نقل قولها متفاوت است و هم تفسيرهاي آن و اگر طرفدار مذهبي اين نقل را بگيرد، مقابلش نقل ديگر را و اگر اين طرف تحليل و تفسير خاص را به ديگري با تحليل و تفسيري ديگر مقابله مي کند و در نهايت جز آلوده شودفضاي صميميت و دوستي و الفتي که قرآن از ما مي خواهد، چيزي عايد نخواهد شد، و تازه هر يک سر خط اول ايستاده اند.
۳-جلوگيري از تحريک احساسات و توهين به مقدسات
بي گمان يکي از عوامل وحدت بخش، بلکه از مهمترين آن احترام به مقدسات صاحبان مذاهب و مواظبت بر رعايت ادب در گفتار در ذکر نام آنها ست.اين اصل عقلايي است که آنچه را بر خود نمي پسندي بر ديگران مپسند.اگر ما نمي خواهيم به بزرگان، علما و دانشمندان ما بي ادبي شود، ديگران نيز چنين خواسته اي دارند.قرآن کريم اين اصل را حتي درباره بت پرستان و کساني که به جز خدا را مي پرستند مطرح مي کند:
وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ (انعام /۱۰۸)
و آنهايي راکه جز خدا را مي خوانند، دشنام مدهيد که آنان از روي دشمني و به ناداني خدا را دشنام خواهند داد.
اين اصل است که خداوند در قرآن مطرح مي کند: لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ.( انعام /۱۰۸) اينگونه براي هر امتي کردارشان آراسته مي گردد و اعتقاد پيدا مي کند. وقتي خداوند درباره غير مسلمانان چنين مي گويد، اين اصل درباره شخصيت هاي مورداحترام درميان مسلمانان بيشتر صادق است که نبايد زمينه اختلاف و کينه و تحريک احساسات را فراهم کرد.
شاهد بر همين معنا، روايت امام رضا عليه السلام است که ابراهيم بن ابي محمود خراساني به آن حضرت مي گويد: من رواياتي را در فضل اهل بيت و مخالفين آنان مي بينم که مانندش را پيش شما نمي شناسم، حضرت پس از توضيحاتي در هدف سازندگان احاديث دروغين و دسته بندي آنها، درباره دشنام به آنان مي فرمايد:
و ثالثها التصريح بمثالب اعداءنا، فاذاسمع الناس الغلو فينا کفروا شيعتنا و نسبوهم الي القول بر بويتنا...واذا سمعوا مثالب اعداءنا باسماءهم و قد قال الله عزوجل: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ.(صدوق، عيون اخبار الرضا، ج۱، ص۳۰۴).
و دسته سوم کساني هستند که با صراحت به بدگويي دشمنان ما مي پردازند و آنگاه که مردم غلوهايي که آنان در حق ما ساخته اند را مي شنوند، شيعيان ما را تکفيرمي کنند، وشيعيان ما را کساني مي دانند که قائل به ربوبيت ما هستند...و وقتي بدگويي دشمنان ما را در احاديث ساختگي که به نام و ذکر آنها آمده، مي شنوند [ما را دشنام مي دهند]، در حالي که خداوند فرموده است:و آنهايي که جز خدا را مي خواننددشنام مدهيد که آنان از روي دشمني و به ناداني خدا را دشنام خواهند داد.
از اين روايات به خوبي استفاده مي شود، در عصر حيات اهل بيت رواياتي جعلي به نام آنان در جهت آلوده کردن فضاي ديني در ميان مسلمانان ساخته مي شده است و هدف از وضع اين روايات تشديد درگيري و مخالفت و تحريک احساسات و ايجاد دشمني با اهل بيت بوده است و حضرت اين حرکت را محکوم مي کند و به ا ين آيه استشهاد مي کند.بنابراين وقتي قرآن کريم حتي با کساني که رفتار زشت و مخاصمه و جنگ طلبانه دارد مي فرمايد :
وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ. (فصلت/۳۴)
و نيکي با بدي يکسان نيست.بدي را به آنچه خود بهتر است دفع کن، آنگاه کسي که ميان تو و ميان او دشمني است گويي دوستي يکدل مي گردد.
در فضاي فرهنگي جامعه اسلامي نبايد تقابل باشد، نبايد توهين باشد، در اين آيه خداوند نمي خواهد که شما رقيب را رام کنيد، بلکه مي خواهد دشمني را از بين ببريد، عداوت را طرد کنيد و اين با خوبي کردن و بدي را با نيکي پاسخ دادن است.قرآن مجيد در يک منشور محکم اخلاقي مي گويد:
وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِيناً (اسراء/۵۳). به بندگان من بگو نيکوترين سخن را بگوييد و خوب بزنيد، همانا شيطان در دل ها وسوسه مي کند و از آغاز دشمن آشکار انسان بوده است و تسليم است که ناسزاگويي سبب فتنه و عداوت مي شود.
به همين دليل مرحوم مجلسي از شيخ طوسي از حضرت علي عليه السلام درباره اصحاب پيامبر به ياران خود فرمود:
اوصيکم في اصحاب رسول الله لا تسبوهم، فانهم اصحاب نبيکم وهم اصحابه الذين لم يبتدعوا في الدين شيئا و لم يوقروا صاحب بدعه، نعم اوصاني رسول الله في هولاء.(مجلسي، حياه القلوب، ج۲، ص۲۶۱ و قريب به همين مضمون، بحارالانوار، ج۲، ص۳۰۶) شما رادرمورداصحاب پيامبر خدا سفارش مي کنم، آنان را سب(ناسزا)نکنيد که اينان اصحاب پيامبر شما هستند، اصحابي که در دين بدعتي نگذاشتند و بدعتگذار را احترام نکردند.آري رسول خدا در مورد اصحاب به من سفارش فرمود.
حضرت اين مسئله را در کلامي ديگر درجنگ صفين هنگامي که شنيدعده اي از اصحابش شاميان را دشنام مي دادند، فرمود:اني اکره لکم ان تکونوا سبابين.(نهج البلاغه، خ۲۰۶) من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشيد و در ذيل مي فرمايد:اما اگر کردارشان را ياد آور مي شديد و کارهاي نا شايسته آنان را بر مي شمريد، به راست نزديک و معذورتر بود.شما به جاي دشنام به آنان مي گفتيد:اللهم احقن دماءنا و دماءهم و اصلح ذات بيننا و بينهم.بار پروردگارا خون ما و آنهارا حفظ کن.بين ما و آنها اصلاح نما وآنان را ازگمراهي به راه راست هدايت فرما.
اين شيوه حضرت حتي در مورد کساني که با او جنگيدند و خلافتي که مسلمانان با او بيعت کرده بودند نقض کرده و خون مسلمانان را ريخته بودند، انجام مي گيرد و نشان مي دهد که حضرت چگونه به مسئله ادب درگفتار و ناسزاگويي نکردن پايدار بوده است.و اين شيوه در کنار سيره آن حضرت با خلفا و ارتباط و همکاري با آنان آشکارتر مي شود.ايشان پس از انتخاب خليفه اول، هنگامي که گروهي به سوي خانه امام سرازير شدند تا در مقابل ابوبکر با وي بيعت کنند، بر خلاف انتظار در پاسخ کساني که دست بيعت به سويش دراز کرده بودند چنين فرمود:
شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طريق المنافره، و صغوا تيجنان المفاخره، افلح من نهض بجناح او استسلم فاراح...(نهج البلاغه، خ۵).اي مردم امواج کوه پيکر فتنه ها را با کشتي هاي نجات (علم، ايمان و اتحاد) در هم بشکنيد، از راه اختلاف و پراکندگي کنار آييد.تاج تفاخر و برتري جويي را از سر بنهيد.دو کس راه صحيح پيمودند.آنکس که با داشتن يارو ياور و نيروي کافي به پاي خاست و پيروز شد و آنکس که با نداشتن نيروي کافي کناره گيري کرد و مردم را راحت ساخت.
و لذا با شرافت و بزرگواري درباره يکايک خلفا سخن مي گويد، اگر نقدي دارد در ضمن همکاري باآنان بيان مي کند. او به مناسبت شهادت محمد بن ابي بکر در دوران خلافت خود به ياران خويش خطا به اي خواند و چنين گفت:
چون ابوبکر زمامدار امور شد، به آسان گيري و محکم کاري پرداخت و به مردم نزديک شد و اعتدال به خرج داد، پس باوي از راه نصيحت و خير خواهي مصاحبت کردم و در آن چه خدا را اطاعت مي کرد، با کوشش تمام او را اطاعت نمودم و هيچگاه طمع نکردم که حادثه اي براي او پيش آيد ومن زنده بمانم در زمام امري که باوي گفتگو داشتم به سوي من بازگردد.(ثقفي کوفي، الغارات، ج۱، ص۳۰۷). اين شيوه را عملاً در دوران زمامداري ابوبکر و عمر و عثمان انجام داد و با همکاري خود در جاهاي مختلف از اختلاف و درگيري پرهيز کرد. به عنوان نمونه باارائه نظرهاي مشورتي و راهنمايي در جهت حفظ آنان در صورتي که مدينه را ترک کنند، براي جنگ با روميان در مشورت ابوبکر و براي جنگ با ايرانيان در مشورت عمر مانع از کشته شدن احتمالي آنان شد.(ابن کثير، البدايه والنهايه، ح۱۶، ص۳۱۵، نهج البلاغه، خ۳۴وخ۱۴۶)وحتي به طور کلي در اثر جنگ هاي خليفه دوم به ويژه در جنگ هايي که امر بر وي مشتبه مي گرديد و نيازمند مشاوره با امام علي بود، از مشورت دريغ نمي کرد.به همين دليل در تاريخ آمده است که گاه حضرت علي جانشين خليفه دوم در نبود وي مي شد، چنانکه پس از اينکه امام علي مانع از شرکت مستقيم خليفه دوم در جنگ ها شد، خليفه عمر، تصميم گرفت که سپاه مسلمين را از پشت سر مديريت و تقويت کند.اين امر مستلزم آن بود که خليفه از شهر خارح شود و تا نزديکي ميادين جنگ پيش رود.از اين رو يک بار وقتي قرار شد براي سپاه اسلام در جنگ قادسيه نيروي کمکي فرستاده شود، به همراه لشکريان برود، عملي را که افزون بر منصب قضاوت جانشيني خود در مدينه بگرداند.ابن اثير جزري (م ۶۳۰)در اين باره مي نويسد: و کان علي القضاء فيما ذکر علي بن ابي طالب...ثم جمع وجوه اصحاب رسول الله (و اعلام العرب)و ارسل الي علي وکان استخلفه علي المدينه(الکامل، ج۲، ص۳۰۹، دارالکتب العربي، ط۲، ۱۳۸۷ ق) و علي بر قضاوت شهر حکمراني داشت و اصحاب پيامبر خدا و اعلام بزرگان را گردآوري کرد و به دنبال علي فرستاد و او را جانشين خود در مدينه گردانيد.
و موارد ديگري از همکاري، تعامل ميان اهل بيت پيامبر و خلفاء و صحابه وجود داشته و اگر کساني در فضاي تعارضات مذهبي اين اختلافات را تبديل به ضديت، توهين و خروج از فرهنگ ديني و ادبي جامعه اسلامي کرده، اند، نشان مي دهد که با واقعيات تاريخي سازش ندارد و بر خلاف سيره و مشي امام علي است.
و اين داستان تنها منحصر به يک مورد نيست، موارد ديگري از قبول جانشيني امير مومنان نسبت به خليفه دوم(ر ک ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج۳/۳۷)و همکاري با خليفه سوم عثمان بن عفان به اقتضاي شرايط و رعايت مصالح بوده است، که اوج اين همکاري ها در جريا ن حکومت خليفه سوم و مشورت دادن درباره توحيد مصاحف، نظارت بر صحت آنها و در جريان محاصره منزل عثمان مشاهده مي گردد.زماني که خليفه سوم سخت گرفتار است و کمتر يار و ياوري دارد، و شهر مدينه مرکزآشوب و درگيري و افراد در اطراف خانه عثمان گرد آمده اند، درچنين شرايطي امام علي به عثمان کمک کرد و هر چند نسبت به تبعيض ها و حيف و ميل هايي که از سوي اطرافيان و عمال عثمان انجام مي گرفت و حضرت انتقاد مي کرد، اما آن حضرت سعي داشت فتنه را فرو به خواباند و آنگونه که عثمان از امام علي خواست تا با مردم صحبت کند ونگذاردکه بر او بشورند، امام در خواست او را پذيرفت و با مردم صحبت کرد، مشروط بر آنکه عثمان به وعده هايي که مي دهد، عمل کند.(بلاذري، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۱۱).و همه اين موراد باز نشان مي دهد اين تعامل ها تا چه حدي در جهت کاهش دادن اختلاف ها و توجه به وحدت بوده است.
فهرست منابع :
- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ط۲، ۱۳۸۵ق.
- ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، بيروت، دارالکتاب العربي، ط۲، ۱۳۸۷ق.
- ابن کثير دمشقي، البدايه و النهايه، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، بي تا.
- بلاذري، انساب الاشرف، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، بي تا.
- حر عاملي، وسائل الشيعه، قم، تحقيق موسسه آل البيت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- سيد رضي، نهج البلاغه، تحقيق تصحيح صبحي صالح، ط۱، ۱۳۸۷ق، افست، قم موسسه بعثت، ۱۳۵۶ش.
- صدوق، محمد بن علي بن بابويه، خصال، بيروت، موسسه الاعلمي، تحقيق علي اکبر غفاري، ط، ۱۴۱۰ق.
- طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ط۲، ۱۳۹۳ ق.
- طوسي، محمد بن حسن، الامالي، تحقيق و تصحيح بهراد جعفري، علي اکبر غفاري، تهران دارالکتب الاسلاميه، ط۱، ۱۳۸۰ش.
- فضل الله، سيد محمد حسين، تفسير من وحي القرآن، بيروت، دارالملاک، ط۲، ۱۴۱۹ق.
- قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ط۱، ۱۴۱۶ق.
- قمي، عباس، سفينه البحار، مشهد، بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي، ط۱، ۱۴۱۶ه ق.
- کليني، محمد بن يعقوب، الاصول من الکافي، بيروت، دار الصعب، تحقيق علي اکبر غفاري، ط۴، ۱۴۰۱ق.
- مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، دارالوفاء، ط۲، ۱۴۰۳ق.
- متقي هندي، کنز العمال، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ۱۳۹۹ق.
- مسلم نيشابوري، الصحيح، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، بي تا.
منبع: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
نظرات شما عزیزان: