تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1008
بازدید دیروز : 37451
بازدید هفته : 150840
بازدید ماه : 473121
بازدید کل : 10864876
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 22 / 8 / 1394


 





روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از راهی عبور می کرد. در میان راه، شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است.

پیامبر از او پرسید: چرا به این روز افتاده ای؟

شیطان گفت: یا رسول الله! از دست امّت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر امّت من با تو چه کرده اند؟

شیطان گفت: یا رسول الله! امّت تو، شش خصلت دارند که من طاقتِ دیدن و تحمل آنها را ندارم. 


1- هروقت به هم می رسند، سلام می کنند.

2- با هم مصافحه (دست دادن) می کنند.

3- هرکاری که می خواهند انجام دهند، «ان شاءالله» می گویند.

4- از گناهان خود استغفار می کنند.

5- تا نام تو را می شنوند، صلوات می فرستند.

6- ابتدای هرکاری «بسم الله الرّحمن الرّحیم» می گویند.


منبع: فضائل و آثار صلوات، ص34


 

 

ما پيش از اين که به زمين خاکي پا گذاريم، در بهشت عافيت و نعمت، غرق نور و سرور، از هم آغوشي معشوق ازلي کامياب بوديم. اما چرا «حسن ازل ز تجلي دم زد» و انسان‌ها به اين روز سياه افتادند ؟ روزگاري که زحمت و محنت آن، ما را فرا گرفته و تيرهاي رنج و بلا در کمال قدر و قضا نشسته. چه شد که در اين «دامگه حادثه» افتاديم و «در سلسله موي دوست» که «حلقه دام بلاست» گرفتار شديم ؟ عبدالله فضل هاشمي از املام صادق (ع) پرسيد چرا ارواح از آن مکان مقدس و اعلا در نزد پروردگار به اين بدن‌هاي تنگ خاکي آمد.
امام صادق (ع) در پاسخ اين پرسش فرمودند: «چون خداي تبارک و تعالي مي‌دانست اگر ارواح در آن موقعيت والا و مرتبه بلند، به حال خود رها شوند بيشترشان به ادعاي ربوبيت گردن مي‌کشند» 
در عالم سراي نور حضور خداي تبارک و تعالي روح انسان به علت قرب و تمام نمايي که نسبت به جمال و جلال حق تعالي داشت، در صورت غفلت از حقيقت خود به عجب و خودپنداري مي‌رسيد. هم از اين رو پروردگار حکيم از سر لطف و رحمت اين سقف مينا را نگارگري کرد و بساط بلاخيز دنيا را گستراند و «مرغ باغ ملکوت» را چند روزي به قفس تن در آورد تا غفلت و جهالت بني آدم در اين سراي پندار و فريب برويد و بميرد و حقارت و ذلت خود را دريابد و بفهمد که هيچ نيست تا از عجب و استکبار پاک شود و دريابد که هر چه هست براي اوست.
به همين خاطر مهرباني طبيبانه‌ي محبوب در کتاب تقدير بني آدم سفر به اين جهان تاريک و روشن را نوشت تا در اين جا شوکران ناکامي را بنوشد و خسته و شکسته به معراج عبوديت راه يابد.
بنابر اين، بلا و ابتلا برجسته ترين ويژگي زندگي دنياست که بستر مناسبي براي پيراستگي
از رذايل و آراستگي به فضايل را پديد آورده است. از اين منظر زندگي مادي عرصه اي براي تزکيه اخلاقي و تعالي معنوي است. با اين موضع مساله اتبلائات الهي که معمولا در مباحث کلامي و عدل الهي پيش کشيده مي‌شود، به صورت مساله اي تربيتي مطرح مي‌گردد البته اين موضوع به وطور حاشيه اي در کتب اخلاقي به ويژه کتاب‌هايي که با حال و هواي عرفاني نگارش شده اند ، مطرح بوده است، ولي عنوان مستقلي براي آن قرار داده نمي‌شد و در ذيل عنوان صبر به صورت يکي از اقسام آن که صبر بر بلاست از ابتلائات و آزمون‌هاي الهي براي خالص شدن و درک کرامات سخني به ميان آمده است. در کتب روايي و تفسير هم به فراخور حال مطالبي در اين باب آمده اما به هر روي هيچ گاه يک مساله‌ي مستقل اخلاقي و تربيتي نبوده است. ابتلا به عنوان يک روش تربيتي بر مبنايي استوار است يعني يک ويژگي انسان که روش ابتلا در رابطه با آن ويژگي تعريف شده و به کار مي‌آيد. مبناي اين روش استعداد عبوديت در انسان هاست که به توضيح و بررسي آن مي‌پردازيم. 

 

1. استعداد عبوديت

درون انسان گنجينه‌هاي نهفته و اندوخته‌هاي پنهاني است که از آنها بي خبر بوده، نيازمند هدايتگري است تا او را در بهرمندي از توانايي‌ها يش ياري کند. خداي تعالي آدمي را به نيکوترين صورت و بهترين استعداد‌ها آفريد و انسان‌ها همانند معادن طلا و نقره اند که عطايا و هدايايي را در آنها نهاد و در اين ميان عبوديت خاص ترين و خالص ترين بهره اي است که به انسان ارزاني داشته است. عبوديت به معناي مملوکيت موجودات عاقل است هم از اين رو قرآن کريم مي‌فرمايد: «اِن کلُّ مَن فِي السَّماواتِ وَ الاَرضِ الاّ اَتي الرَّحمنَ عَبداً» هيچ موجود عاقلي در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين که با عبوديت و بنده وار به محضر خداي مهربان آمده. (مريم / 93) بنابراين عبوديت پروردگار تنها براي آفريدگان شعورمند، مثل انسان‌ها و فرشتگان امکان دارد. اوج کمال عبوديت آن گاه است که بنده با تمام وجود، مملوکيت خود را در برابر پروردگار يکتا درک کند و بفهمد که غير از او مالک و صاحب اختياري ندارد و همه‌ي عالم ملک او و زيرفرمان نافذ حق تعالي است. در آيه شريف «وَ لَقَد کَرَّمنا بَني آدَم ...» بي ترديد و با تاکيد، به فرزندان آدم کرامت ورزيديم (اسراء / 70) کرامتي که خداي تعالي به آدمي عنايت فرمود همين قوه عاقله و فهم است که او را از ساير موجودات برتر مي‌نشاند. 
عبوديت به اين معناست که عبد تعلقات خود را وا نهد و آزاد و سبک بار همه چيز حتي هستي خود را ملک خداي مالک و متعال بداند و تا اوج بي کران الاهيت پرگشايد و معراج را تجربه کند هم از اين رو به اصطلاح عارفان عبوديت «موافقت امر و اراده حق تعالي و خروج از اختيار است و نهايت عبوديت، حريت است.» امام صادق (ع) در حديث عنوان بصري مي‌فرمايند: «... لا يرَي العَبدَ لِنَفسِه فيما خَوَّ لَه اللهُ مِلکا ً لاَن العَبيدَ لا يکونُ لَهُم مِلک يرونَ المالَ مالَ اللهِ يضعُونَه حَيث امرَهُم اللهُ بِه وَ لا يدَبِّر العَبدَ لِنَفسِهِ تَدبيراً وَ جُملَةٌ اشتِغالَه فيما اَمرَه تَعالي بِه وَ نَهاه عَنهُ»
«عبد در آنچه خداوند به او سپرده براي خودش مالکيت نمي‌بيند زيرا بدرستي که بندگان ملکي ندارند و دارايي را براي خدا مي‌دانند و آنجا که او امر کند قرار مي‌دهند و اداره امور خود را در دست ندارند و همه‌ي همتشان انجام دستورات و پرهيز از منهيات خداي تعالي است. استعدادي که به صورت اعتراف به ربوبيت خداوند و عهد بر عدم عبوديت غير حق تعالي از فرزندان آدم در قرآن کريم معرفي شده است.
از اين مبناي متين يک اصل اساسي بر مي‌آيد يعني يک بايد و ضرورت کلي که لزوم عملي به روش ابتلا را تبيين مي‌کند اصل روش ابتلا ضرورت عبوديت و لزوم شکوفايي اين استعداد الاهي است.
 
 
2. اصل ضرورت عبوديت

هدف از خلقت انسان رسيدن به مقام عبوديت است و فلسفه آفرينش و زندگي انسان غير از اين نيست. قرآن کريم که انبيا را الگو براي بشر قرار داده، همه آنها را عبد معرفي کرده است .
بويژه در مورد رسول خدا (ص) که از ايشان بارها با عبارت «عبده» ياد کرده و اضافه شدن به ضمير «ه» که اختصاص به وجود مقدس خاتم الانبيا (ص) دارد نکته اي عرفاني است که اهل نظر به آن توجه دارند. 
پيام بنيادين همه‌ي انبيا اين بوده است که «يا قوم اعبدوالله» امر به عبوديت و اساسا فلسفه‌ي بعثت انبيا کشف و رشد خردها و شکوفايي استعداد عبوديت بوده است «وَ لَقَد بَعَثنا فِي کُلِّ اُمَةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ»، بدرستي که در هر امتي پيامبري برگزيديم تا خدا را بندگي کنيد. (نحل / 36) و اين اولين بايدي است که همه بايدها و نبايدهاي دين به آن باز مي‌گردد و براي تحقق آن است. کشف و شکوفا سازي استعداد عبوديت بهترين آيين زيستن را براي مردم عملي مي‌سازد و حيات طيبه را تحقق مي‌بخشد.
در غير اين صورت بشر در دام اوهام و هوس‌ها اسير شده و در غفلت، به زندگي پست و حيات دنيا و زندگي طبيعي محض اکتفا مي‌کند و در نهايت ناکام و پشيمان با قهر و غضب الهي مواجه خواهد شد.
بنابراين بايد کوشيد تا عبوديت از ژرفاي فطرت شکوفا شود و برويد و بر زندگي دنيا و آخرت آدميان تا ابد سايه اندازد و نعمت و رحمت بريزد.

 
 
 
 
 
 
3. روش ابتلا راه شکوفايي عبوديت

خداوند مهربان از سر لطف و رحمت پس از اين که ما را در احسن تقويم آفريد، به اين دنياي پر از رنج و گرفتاري اسفل السافلين فرستاد تا در گيرودار حادثه‌ها و رنج‌ها و خوشي‌ها و فراز و فرودهاي آن به ربوبيت حق تعالي و عبوديت خود در آستان کبريايي‌اش پي ببريم. و در مسير عبوديت سير کنيم «فَاخَذناهُم باِلبَأساءِ وَ الضَرّاءِ لَعلهُم يضرَّعون» و آنها را با رنجها و گرفتاري‌ها روبه رو کرديم تا تضرع کنند. (انعام / 42) «تضرع به معناي اظهار ذلت با طلب حاجت است» به عبارت ديگر آشکار نمودن عبوديت است. همراه انبيا که براي هدايت و رشد مردم فرستاده مي‌شدند همواره گرفتاري‌ها يي به مردم مي‌رسيده، تا تضرع کنند و به ساحت قدس ربوبي روي آورند «وَ ما اَرسَلنا فِي قَريةِ مِن نَبِي الاّ اَخذنا اَهلَها بِالبَاساء وَ الضَّراءِ لعَلهم يتَضَّرعون» در هيچ سرزمين پيامبري نفرستاديم مگر اين که اهل آن را به ناکامي‌ها و گرفتاري‌ها مبتلا ساختم شايد تضرع و اظهار بندگي کنند. (اعراف/ 94)
بنابر ظهور آيات قرآن يکي از استدلال‌هاي خداوند بر ربوبيت خود و عبوديت خلق، گرفتاري ها، گشايش ها، ضررها و نفع‌هايي است که از طرف او به بندگان مي‌رسد. «قُل اَتعبُدونَ مِن دونِ اللهِ ما لا يملِکُ لَکُم ضَرّا وَ لانَفعا ً» (مائده / 76)
«اَفتعَبدونَ مِن دونِ اللهِ مالا ينفَعکُم شَيئاً وَ لايضُرُّکم» آيا غير خداي يکتا همه چيزي که به شما سودي نمي‌رساند و زياني ندارد، مي‌پرستيد (انبياء / 66)
«وَ يعبدون مِن دونِ اللهِ مالا يضُرُّکُم وَ لاينفَعَکُم» غير از خداوند يکتا کسي را که ضرر و نفعي به شما نمي‌رساند مي‌پرستند. (يونس / 18، نک. فرقان / 55)
بلاها، گرفتاري ها، نعمت‌ها و نقمت‌ها براي عقل و شعور انسان‌ها اين حقيقت را معلوم مي‌کند که اختيار همه چيز به دست ديگري است و مالک و صاحب اختيار واقعي اوست که همه چيز را به اراده خود دگرگون مي‌کند و مردم را در شرايط گوناگون و دگرگون قرار مي‌دهد. کسي که ثابت و تغيير ناپذير است اما همه تحولات به اراده اوست. پس خداوند خلق را به نيکي‌ها و نعمت‌ها و ناخوشي‌ها و نقمت‌ها مبتلا مي‌کند تا به سوي او بازگردند و گوهر عبوديت را در خود کشف نموده و مورد بهره برداري قرار دهند. «وَ بَلوناهُم باِلحَسَنات وَ السَيئِاتِ لَعَلَّهُم يرجِعون» (اعراف / 168)
البته دگرگوني اوضاع و احوال و خوشي‌ها و ناخوشي‌ها نيمي از دايره ابتلا و آزمون الهي است و نيم ديگر تکاليفي است که در شريعت مشخص شده و فرد موظف است در اين تحولات آن تکاليف را عمل کند و تنها در اين صورت، از آزمون الهي دست در دست توفيق بيرون خواهد آمد.
علامه طباطبايي استدلال فرموده‌اند که امتحان بدون برنامه عملي صورت نمي‌گيرد و در آيه شريفه «و اذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات» (بقره / 124) منظور از کلمات اوامر تشريعي خداوند و تکاليفي است که حضرت ابراهيم (ع) بايد به آنها عمل مي‌کرد. 
«نوع انسان به صورتي است که هدايتش پايان نمي‌پذيرد مگر با سلسله اي از کارهاي اختياري که از اعتقادات نظري و عملي بر مي‌آيد. و به ناچار بايد تحت قوانين شايسته يا نادرستي زندگي کند هم از اين رو آفرينده‌ي انسان مجموعه اي از اوامر و نواهي و حوادثي شخصي واجتماعي براي او رقم زده است تا با برخورد اين دو، استعداد انسان شکوفا گردد و به خوشبختي يا بدبختي برسد و آنچه در نهان وجودش دارد آشکار گردد. به اين جهت بر اين حوادث و تشريع نام محنت و بلا و مانند اين‌ها را نهاده اند» با اين شرح معلوم مي‌شود که «امتحان و ابتلا سنت الهي است که بر سنت هدايت عامه‌ي الهي مبتني و متکي است.» يعني خداوند متعال براي هدايت بندگان به سر منزل کمال که همان نهايت عبوديت است شرايط دگرگوني در زندگي پيش مي‌آورد و براي هر کدام حکمي قرار داده تا بندگان را بيازمايد واستعداد عبوديت را در آن‌ها شکوفا سازد.

4. مفهوم شناسي ابتلا

«ابتلا» از ريشه «بلو» معمولا به معناي اختبار و امتحان بيان شده است. اما معجم مقياييس اللغة دو ريشه با دو معنا براي آن ذکر کرده؛ يکم «بلو» به معناي اخلاق و فرسودگي و دگرگوني و دوم «بلي» به معناي اختيار و امتحان. نويسنده‌ي التحقيق في کلمات القرآن الکريم اصل آن را واحد دانسته و مفهوم آن را اين طور تعريف مي‌کند: «هو ايجاد التحول اي التقلب لتحصيل نتيجة المنظورة» 
سپس توضيح مي‌دهد که امتحان، اختبار، ابتلا، تجربه، تبيين، اعلام و تعريف همگي معاني مجازي يا از لوازم اين اصل و آثار گوناگون آن، بنابر اختلاف موارد هستند. و در همه آنها اين اصل يعني «تحويل و تحصيل نتيجه» مورد توجه است. معمولا واژه «ابتلا» بر وزن «افتعال» به معناي ثلاثي مجردش به کار مي‌رود. با ملاحظه‌ي کاربرد واژه‌ي ابتلا معلوم مي‌شود که تعريف التحقيق دقيق تر است. زيرا براي تحول و رشد انسان در مراحل نباتي و حيواني نيز اين واژه‌ي ابتلا و مشتقات به کار آمده است «خَلَقنا الاِنسانَ مِن نُطفَةٍ اَمشاجٍ نَبتَلية» انسان را از نطفه اي آميخته آفريديم و دگرگون نموديم { تا به اين صورت درآمد} (دهر / 2) انسان‌ها در دگرگوني‌ها و تغييرات آزموده مي‌شوند و آنچه در درون پنهان دارند براي خودشان و ديگران آشکار مي‌گردد. در اصطلاح قرآني ابتلا عبارت است از دگرگوني و تحول شرايط بندگان به اراده‌ي خداي تعالي، و نتيجه‌ي مورد نظر کشف استعداد عبوديت و تقويت و ارتقاي عبد در مسير بندگي است و در اين روند است که جوهره‌ي پنهان مردم آشکار مي‌گردد و نيکوکاران شناخته شده و پليدي بدسيرتان فاش مي‌گردد. در اصطلاح عرفاني نيز همين است چنان که صاحب لمع مي‌نويسد: «بلا عبارت از ظهور امتحان حق نسبت به بنده خود است بواسطه ابتلا کردن آن را به ابتلائات از تعذيب و رنج و مشقت... مراد از بلا امتحان دوستان (خداست) به انواع بلاها که هر چند بلا بر بنده قوت پيدا کند قربت زياده شود و بلا لباس اوليا است... 
ابتلا با چند مفهوم هم رديف و نزديک است (1) فتنه: آنچه موجب اختلال و اضطراب امور است. (2) اختبار: به دست آوردن آگاهي کامل. (3) امتحان: رنج و تلاش در عمل تا بدست آمدن نتيجه .
مفاهيم ديگري نيز به عنوان مصاديق ابتلا و فتنه د رمتون ديني آمده که در اين پژوهش قابل توجه‌اند نظير: مصيبت، ضراء، باساء، فقر، مرض، غم، حزن و... مصيبت از اصابه در اصل براي تير اندازي بوده و به معناي برخورد واقعه‌ي خير يا شر به کار مي‌رود. ضراء متضاد نعمت و گشايش به معناي تنگي و سختي است. و بَأساء از بُؤسُ به معناي شدت و ناخوشايندي به کار مي‌رود .
در مقابل مفهوم ابتلا و افتنان يا امتحان، مفهوم ترک يا رها کردن قرار دارد. زيرا در قرآن مي‌خوانيم: «اَحَسِبَ النّاسُ اَن يترَکُوا اَن يقوُلوا آمَنّا وَ هُم لايفتَنُون» آيا مردم گمان کرده‌اند که رها مي‌شدند با اين که بگويند ايمان آورديم و آزموده نمي‌شوند (عنکبوت / 2)
از مجموع اين مباحث به دست مي‌آيد که در اين دنيا انسان‌ها به ويژه مومنان به حال خود رها نشده و به انواع امتحانات و آزمون‌هاي الهي مبتلا مي‌شوند تا استعداد فطري شان شکوفا گردد.

 
 
5. شرايط ابتلا

خداوند حکيم براي ابتلا و آزمودن مردم معيارهايي دارد و با ملاحظه‌ي شرايط هر کس را مبتلا مي‌سازد. 
1 - خداوند مومنان را به حسب ايمانشان مي‌ آزمايد و به ابتلائات دچار مي‌سازد. امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّما المُومِنُ بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ الميزانِ کُلَّما زِيدَ فِي ايمانِه زِيدَ في بَلائهِ» مومن مانند کفه‌ي ترازوست که هر چه ايمانش افزوده شود با رعايت تعادل بلا و گرفتاريش بيشتر مي‌ شود.
در حديث ديگري از امام باقر (ع) مي‌ خوانيم: «اِنَّما يبتَلي المُومِنُ فِي الدُّنيا عَلي قَدر دينِه، اَو قال عَلي حَسَب دِينِه» همانا مومن به اندازه دينش يا بنابر دينش گرفتار و آزموده مي‌ شود.
بر همين اساس معلوم مي‌ شود که چرا فرموده‌اند که انبيا بيش از همه مبتلا مي‌شوند پس از آنها جانشينان و پيروانشان و سپس به ترتيب کساني که نزد خدا مقامي ارجمند تر دارند. چنان که امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّ اَشدَّ النّاسِ بَلاءً الانبياءُ، ثُمَّ الذَّينَ يلونَهم ثُمَّ الاّ مثلَ فاَلامثلَ» 
به اين مضامين احاديث بسياري است که از ذکر آنها صرف نظر مي‌کنيم و احاديثي که افاده‌ي بيشتري دارند در جاي مناسب بيان خواهند شد.
2 – ايمان اعتقادي است که به عمل مي‌انجامد به همين علت يکي ديگر از معيارها و شرايط ابتلا، اعمال نيک مومنان است. و هر کس مومن تر باشد بيشتر دچار گرفتاري مي‌شود.
امام صادق (ع) فرمودند: «سُئِلَ رَسول الله (ص) مَن اَشَدَّ النّاسِ بَلاءٍ في الدُّنيا. فَقالَ النَبيون ثُمّ الامَثلُ فَالامثلُ وَ يبتلي المُومنُ بَعد عَلي قَدرِ ايمانَه وَ حُسنِ اَعمالَه فَمَن صَحَّ ايمانَه و حَسُنَ عَمَله اِشتَدَّ بَلاؤَه ُوَ مَن سَخُفَ ايمانَه وَ ضَعُفَ عَمَلَه قَلَّ بَلاؤه.» از رسول خدا (ص) سوال شد در دنيا چه کساني سخت تر گرفتار مي‌شوند. فرمود: پيامبران و سپس جانشينان آنها به ترتيب و بعد مومن به اندازه‌ي ايمان و کارهاي نيکش. پس هر کس ايمان صحيح و اعمال نيکو داشته باشد شديدتر مبتلا مي‌شود و آن که ايمان سست تر و اعمال ضعيف تر داشته باشد کمتر آزموده مي‌ گردد.

 
 
3 - يکي ديگر از شاخص‌هاي ايمان محبت الهي است «وَالَّذينَ آمَنوا اَشدَُّ حُبََّا ً للهِ» کساني که ايمان آوردند محبت شديدتري براي خدا دارند. (بقره / 165) پس خداوند آنها را به آزمون‌هاي دشواري مي‌آزمايد و عرصه‌هايي را که ديگران تاب ايستادگي و ياراي مقاومت ندارند به آنها مي‌سپارد «يا ايها الَذينَ آمَنوا مَن يرتَدُّ مِنکُم عَن دينِه فَسَوفَ يأتي اللهَ بِقَومٍ يحِبُّهم وَ يحِبَُّونَه... يجاهِدونَ فِي سَبيل اللهِ وَ لا يخافونَ لومةُ لائمٍ» اي کساني که ايمان آورديد، اگر کسي از شما از دينش روي گرداند پس خداوند گروهي را مي‌آورد که دوستشان دارد و آنها هم دوستدار او هستند... در راه خدا جهاد مي‌کنند و از سرزنش ملامت کنندگان نمي‌هراسند. (مائده / 54)
خداوند بنابر مقدار محبت الهي بندگان، آنها را به رزم و رنج مي‌آزمايد بر اين مبنا امام باقر (ع) فرمودند: «... يبتَلي المَرؤُ عَلي قَدرِ حُبِّه» اين شرط يک پيوست دارد و آن حب اهل بيت است که «مَن احبِّکم فَقد اُحِبّ الله» بر همين اساس امام باقر (ع) به کسي که به ايشان ابراز محبت کرد، فرمود: «فَاتَّخذَ لِلبَلا جِلبابا ًفَواللهَ اِنَّه لاسرَعَ الَينا وَ اِلي شِيعَتنا مِن السِّيل في الوادي» پس لباسي براي بلا بر تن کن به خدا قسم بلا به سوي ما و شيعيان ما از سيل به سرزمين پست شتابان تر است.
4 – از آيه 54 سوره‌ي مائده دو معيار براي ابتلائات و گرفتاري‌هاي مومنان بر مي‌آيد يکي حب الهي مومنان «يحِبّونَه» و ديگر محبت خداوند نسبت به آنها «يحِبُّهُم» يعني هر چه خداوند بنده اي را بيشتر دوست داشته باشد، او را بيشتر به رنج‌هاي دنيا مبتلا مي‌سازد تا گنج گوهر عبوديت‌اش ناب تر و گرانبها تر شود. زيرا امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّ عَظيمَ الاَجرِ لَمَع عظيمِ البَلاء و ما اَحَبََّ اللهُ قَوما ً اِلاّ اَبتلاهُم» همانا پاداش بزرگ و ارجمند با رنج و زحمت بزرگتر است و خداوند گروهي را دوست ندارد مگر اينکه آنها را به بلا گرفتار سازد.
آن امام عزيز به سدير فرمود: «اِنَ اللهَ اذا اَحَبَّ عَبداً غَتََّهُ بِالبَلاءِ غَتََّا وَ انَّا وَ اِياکُم يا سَدير لَنُصبِح بِه وَ نُمسِي» براستي هنگامي که خداوند بنده اي را دوست بدارد او را غرق بلا مي‌کند و همانا ما و شما شيعيان اي سدير با بلا شب را به صبح و روز را به شب مي‌رسانيم.
اما درباره‌ي اينکه خداوند چه کساني را دوست دارد قرآن کريم ويژگي‌هايي را بيان فرموده است: ان الله يحبُّ المُحسِنين (بقره / 195 و نک آل عمران / 134 و 148 و مائده / 13 و 93)
ان الله يحبََّ التَّوابين و يحبُّ المُتطهَرين (بقره / 222)
انَّ اللهَ يحبُّ المُتَِقين (آل عمران / 76 و توبه / 4 و 7)
و اللهُ يحِبُّ الصِابرين (آل عمران / 146)
انَِ اللهُ يحبُّ المُتوکِلين (آل عمران / 156)
ان اللهُ يحبُّ المُقسِطين (مائده / 42 و حجرات / 9 و ممتحنه / 8)
و اللهُ يحبُّ المُطهَّرين (توبه / 108)
انَّ اللهُ يحبُّ الذَّينَ يقاتِلونَ في سَبيله صَفَّا کانَّهم بُنيانٌ مَرصوصٌ (صف / 4)
با نگاهي به آيات بالا معلوم مي‌شود که احسان و توبه و طهارت و تقوا و قسط و توکل و جهاد و صبر که همگي شاخص‌هاي عملي ايمان اند، معيار محبت خداوند به بندگان شمرده شده است.
بنابراين مي‌توان گفت که چهارمين معيار يا شرط در شدت ابتلا مومن به همان معيار دوم که اعمال نيکو بوده باز مي‌گردد.
5- آخرين معياري که مي‌توان در اين جا برشمرد اخلاص است. به ويژه در ابتلاي مومنان به جهل و دشمني کافران قرآن کريم مي‌فرمايد: «فاَدعوه مُخلِصينَ لَه الدّينَ الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمينَ قُل اِنّي نُهيتُ اَن اَعبُدَ الذّينَ تَدعونَ مِن دونِ اللهِ...» پس او را خالصانه بخوانيد. همه ستايش‌ها براي او است. بگو با تاکيد که من از بندگي هر کس که غير خداوند يکتا که مي‌خوانيد، باز داشته شده‌ام (غافر / 65 و 66)
«فَادعوا اللهَ مُخلِصينَ لهَ الدّينَ وَ لَو کَره الکافرِون» پس با اخلاص خداي يگانه را بخوانيد اگر چه کافران نپسندند. (غافر / 14) از اين آيات بر مي‌آيد که در آزمون مواجهه با کافران معيار اخلاص تعيين کننده است.
ابي بصير از امام صادق (ع) روايت کرده است که: «انَّ للهِ عَزّ َو جلَّ عِباداً في الاَرضِ مِن خالِص عِبادِه ما ينزِلُ مِن السَّما ءِ تُحفَة الي الاَرض الاّ صَرَفَها عَنهُم اِلي غَيرُ هُم وَ لا بَليةً الاّ صَرَّفها اِلَيهِم» 
همانا خداي عز و جل بندگاني دارد از بندگان خالصش که عطيه اي از آسمان به زمين نمي‌آيد مگر اين که از آنها برگردانده مي‌شود و بلايي نازل نمي‌شود مگر اين که به سوي آنها مي‌رود.
در تبيين موارد گفته شده و اين که چرا اين‌ها شرايط ابتلاي بندگان است، مي‌توان گفت: اين پنج عامل، تعيين کننده‌ي توانايي‌هاي مومن‌اند که هر چه اين معيارها بالاتر باشد مومن آمادگي بيشتري براي تحمل بلاها دارد و مي‌تواند ايمان خود را حفظ کند و از مسير حق خارج نشود بلکه درگير و دار حادثه‌ها و ابتلاها عبوديتش شکوفاتر و بارورتر گردد. بنابراين در گرفتاري نبايد از سلک عبوديت خارج شده و در توانايي‌هاي خود براي گذر از اين گردنه‌ها‌ي آزمون ترديد روا داشت
 
 
6. مراتب ابتلا

پس از بررسي شرايط ابتلا دو پرسش پيش مي‌آيد نخست اين که آيا غير مومنان هيچ بلا و مصيبتي در دنيا نمي‌بينند ؟ و ديگر اين که آيا اختلاف مراتب مومنان در شدت ابتلائات نوعي دسته بندي را بر مي‌تابد يا خير؟
پاسخ سوال اول اين است که ظالمان و کافران نيز در دنيا دو گونه رنج و ابتلا دارند يکي رنج‌هاي طبيعي که مقتضاي زندگي مادي و محدود دنيا ست و آن عبارت است از اين که سرور و شادکامي در اين جهان محدود است و در نهايت انسان را ناکام مي‌گذارد يا دلزده مي‌کند که قرآن کريم فرمود «متاع الدنيا قليل» بهره‌ي دنيا اندک است. (نساء / 77) حضرت علي (ع) فرموده اند: «نشد که از دنيا دلي شاد و لبي خندان شود، و پس از زماني بس کوتاه، چشمي گريان پي آمد آن نباشد، هرگاه باشد خوشي‌ها به کسي روي آورد، بي درنگ با شرنگ رنج‌ها روي برتافت. شبنمي از رفاه بر بوستاني ننشانيد، جز آن که از گرفتاري و رنج رگباري سخت بر آن جا بباريد و از دنيا جز اين انتظاري نيست که بامدادان ياور انسان باشد و شامگاهان چهره اي ناشناس بنمايد. اگر يک سوي آن به کام شيرين آيد، ديگر سويش تلخ و هلاکت آور باشد. هيچ کس از فراواني آن کامياب نشد، مگر آن که رنجي از رنج‌هاي آن را ديد...» 
دومين ابتلاي اهل کفر و ظلم اين است که امکان بهره برداري از دنيا برايشان فراهم مي‌شود تا سرانجام به ناگاه عذاب فرا مي‌رسد و آنها ديگر فرصتي براي بازگشت و اصلاح ندارند.
«فَلمّا نَسوا ما ذُکِّرو ا بِه فَتَحنا عَليهِم اَبوابَ کُلِّ شي حَتّي اِذا فَرِحوا بِما أوتُوا أَخذناهُم بَغتَةً فَإذا هُم مُبلسون» هنگامي که آنچه را به آنها يادآوري شده بود، فراموش کردند؛ درهاي همه چيز را به روي آنها گشوديم تا دل خوش شدند، ناگهان آنها را گرفتيم پس در اين هنگام نااميد شدند. (انعام / 44)
به همين دليل به پيامبر (ص) مي‌فرمايد که به آنها که از حق روي مي‌گردانند هشدار بده و بگو «إِن أدري لَعَلََه فِتنَة لَکُم وَ مَتاع اِلي حين» من نمي‌دانم شايد اين آزمايشي باشد و بهره اي براي مدتي که سر مي‌آيد (انبياء / 111)
بنابراين مرتبه اي از ابتلائات الهي مثل استدراج و مکر و املاء مخصوص کافراني است که لباس تقوا را برکنده و از حريم عبوديت خارج شدند. «کَذلکَ نَبلوهُم بِما کانوا يفسقُون» (اعراف / 163) البته اين همه از لطف و رحمت خداوند است که رو گردانندگان از آخرت را از نعمت اندک دنيا بهره‌مند مي‌کند تا دست کم در اين جا خوشي ناچيزي را تجربه کنند و همين بهره کم را از دوستانش مي‌گيرد تا اجر عظيم اخروي را نصيب شان کند. هم از اين رو پيامبر فرمود: «عَجَبا ً لِلعَبدِ المُومن مِن شيعَةِ مُحمدِ وَ عَلي عليهما السلام اِن ينصرفِي الدّنيا عَلي اَعدائه فَقد جَمَع لَه خَير دارين وَ اِن امتَحَن فِي الدّنيا فَقَد ادَّخرَلَه في الاخِرةِ ما لايکون لمِحنَتة فِي الدّنيا قَدرٌ عِندَ اِضافَتها اِلي نِعمَ الاخِرة و کَذلکَ عَجَبا للعَبد المُخالف لَنا اَهل البَيت اِن خَذَلَ في الدّنيا وَ غََلَب باِيدِي المُومنينَ فَقد جَمعَ عَليه عَذابَ الدّارين .
شگفتا از بنده‌ي با ايمان از پيروان پيامبر و علي عليه السلام اگر در دنيا برابر دشمنش ياري شده و پيروز گردد. زيرا خداوند خير دنيا و آخرت را براي او جمع کرده. و اگر به ناکامي آزموده شود، چنان با نعمت‌هاي افزوده بهشتي جبران مي‌شود که اثري از رنج اين آزمون باقي نماند. و شگفتا از دشمنان اهل بيت اگر در دنيا به دست مومنان شکست خورند. پس رنج دنيا و آخرت براي آنها جمع شده است.
اين دو مراتبي از ابتلاي کافران و منافقان بود. اما مومنان نيز مراتبي از ابتلا دارند که مخصوص آنهاست. زيرا آثار متفاوتي دارد و به طور کلي به ابتلاها خير و شر تقسيم مي‌شود.

 
 
 
 
 
 
خداي تعالي خطاب به اهل ايمان مي‌فرمايد: «وَ نَبلوُکُم بِالشَر وَ الخَيرِ فِتنَةً» شما را به بدي‌ها و خوبي‌ها مبتلا مي‌کنيم براي آزمايش (انبيا / 35)
امام صادق (ع) فرمودند: روزي حضرت علي (ع) بيمار بود و عده اي براي ديدار ايشان آمده و گفتند: يا اميرالمومنين چگونه شب را به صبح رسانديد ؟ حضرت فرمودند: «أصبَحتُ بِشَرٍّ» به بدي شب را پشت سر گذشتم. پس آنها گفتند: سبحان الله ! اين سخن کسي مثل توست ؟!
سپس امام (ع) آيه‌ي بالا را خواندند و تفسير فرمودند: «فَالخَير الصِّحت وَ الغِني و الشَّر المرضُ وَ الفَقرُ، ابتِلاءً وَ اختباراَ» يعني منظور از خير سلامتي و ثروت است و مراد از شر بيماري و تنگدستي، براي آزمودن و آگاهي از حالات. تعجب مي‌کنم از مومني که پيرو محمد و علي عليهما السلام است و در دنيا بر دشمنش پيروز مي‌شود. بدرستي که خير دنيا و آخرت براي او جمع شده و اگر در دنيا گرفتار شود براي آخرتش ذخيره مي‌گردد، به اندازه اي که محنت دنيايي است در برابر آن چيز است و متعجب هستم از مخالفاني که به دست مومنان شکست مي‌خورند و رنج دنيا و اخرت برايشان جمع شده است.
پس مومنان به انواع و اقسام آزمون‌ها مبتلا مي‌شوند. اما همه در يک سطح نيستند مومنان متوسط که به آيات الهي توجه دارند و گاهي بر اثرغفلت يا جهالت به خطا آلوده مي‌شوند بر اثر همين گناهان خداوند آن‌ها را گرفتار مي‌کند تا اثر نيکي از خود به جا گذارند يا به سبب رنجي گناهشان شسته و بخشيده شود. هم از اين رو قرآن کريم پس از اشاره به آيات الهي و روز حساب مي‌فرمايد «وَ ما اَصابَکُم مِن مُصيبةٍ فَبما کَسبَت اَيديکُم وَ يعفوا عَن کثيرٍ» اگر مصيبتي به شما رسيد پس به خاطر آن است که با دست خودتان آن را کسب کرديد و بسياري از خطاهايتان آمرزيده مي‌شود (شوري / 30) «روزي امام علي (ع) به جمعي از يارانشان فرمودند: مي‌خواهيد بگويم بهترين آيه در کتاب خداي عز وجل کدام است ؟ پيامبر خدا (ص) به ما فرمود: «وَ ما اَصابَکُم مِن مُصيبةٍ فَيما کَسَبَت اَيديکُم» چون خداوند عز و جل بزرگوارتر از آن است که آنچه در دنيا کيفر داده در آخرت هم عقوبت دهد و از آنچه در دنيا گذشته و عفو کرده، در آخرت دوباره به آن باز گردد» 
بنابراين ابتلائات مومنان متوسط براي مغفرت و آمرزش آنهاست. امام صادق (ع) فرمودند: «اذا ارادَ اللهُ عزّوجلّ بعبد خيراً فأذنبَ ذنباً تَبعه بِنقمةٍ وَ يذَّکره الاستِغفارَ وَ اِذا ارادَ اللهُ عزُوجلَّ بِعَبدٍ شَرّاً فَاذنَب ذَنباً تَبعهُ بِنعمةٍ لينسيه الاستِغفارَ و يتمادي بِه وَ هُوَ قَولُ اللهِ «سنستدرجهم من حيث لايعلمون» بالنعم عند المعاصي». 
اين حديث به خوبي تفاوت ابتلاي مومنان با غير مومنان را بيان مي‌کند اما انبيا و اوليا و مومنان برتر از مراتب ديگر بلا بهرمند هستند.
ايمان آورندگان ثابت قدمي که در مواجهه با کفار پايدارند در رنج‌ها و مصائب ايمان شان را پاس مي‌دارند و از هدايت‌هاي ويژه‌ي الهي بهره‌مند مي‌شوند و بر درجاتشان افزوده مي‌شود. «وَالذَّين کَفَروا و کَذّبوا بِاياتِنا اولئِکَ اَصحابُ النّار خالدينَ فيها وَ بِئسَ المَصير ما اَصابَ مِن مُصيبَةٍ الاّ بأذنِ اللهِ وَ مَن يومنُ بِاللهِ يهدِ قَلبَه وَ اللهُ بِکلِّ شَيءٍ عَليمٍ» و کساني که کفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، آنها اهل آتش‌اند و هميشه در آن خواهند ماند و بد سرانجامي دارند. مصيبتي به کسي نمي‌رسد مگر به اذن خداوند و کسي که به خدا ايمان آورد قلبش هدايت يافته و او به همه چيز داناست. (تغابن / 10 و 11).
مصداق بارز اين آيه پيامبراني هستند که در برابر کفار ايستادگي مي‌کنند و همه رنج‌ها را به جان مي‌خرند تا بر هدايتشان افزوده شود و در مدارج قرب بالا روند. قرآن کريم درباره‌ي کساني که در پي خشنودي حق تعالي هستند مي‌فرمايد: «هُم دَرَجاتٌ عنداللهِ وَ اللهُ بما تَعمَلون بَصيرٌ» (آل عمران / 163) يعني آنها که جانشان در فراز و فرود‌ها آزموده مي‌شود و تنها در پي رضاي محبوب‌اند خودشان درجاتي در پيشگاه خداوند هستند. نه اينکه براي آنها درجات و جايگاهي قرار داده مي‌شود، بلکه آن درجات عين نفس پاک و آزموده‌ي آنهاست که هر رنجي را براي رضاي خدا مي‌پسندند و مي‌پذيرند و اگر آن درجات مرتبه و منزلتي دارند از فيض وجود و حضور آنهاست.
مرتبه‌ي ديگر از ابتلاي مومنان که مربوط به اولياي خدا ست در سوره‌ي حديد بيان شده است «ما اصابَ مِن مُصيبةٍ فِي الاَرضِ وَ لا في اَنفُسَکُم الاّ في کِتابٍ مِن قبلِ أَن نَبرَأها إِنَّ ذلکَ عَلي اللهُ يسيرٌ * لِکَيلا تَأسوا عَلي مافاتَکُم وَ لا تَفرَحوا بِما اتيکُم وَ اللهُ لا يحبُّ کلَّ مُختالٍ فخورٍ» هيچ خير و شري در زمين يا در جانتان به شما نمي‌رسد مگر اين که در کتابي قبل از پيدايش آن نوشته شده اين کار براي خدا سهل است * براي اينکه به آنچه از دست مي‌دهيد غمگين نشويد و براي آنچه به شما مي‌رسد سرخوش و دلشاد نگرديد و خداوند هيچ خيال پرداز فخر فروش را دوست ندارد (حديد / 22 و 23)
علامه طباطبايي مي‌فرمايند «مصيبت، واقعه اي است که براي چيزي پيش مي‌آيد و از اصابت تير با هدف گرفته شده و بنابر اين مفهوم شامل خير و شر مي‌شود ولي در استعمال معمولا براي شر به کار مي‌شود» 
در اين مرتبه از امتحان و ابتلاي مومنان سخن بر سر اين نيست که در مصايب ايمان به خدا را حفظ کنند تا بر هدايتشان افزوده شود، بلکه سخن اين جاست که در اين مصايب به انقطاع کامل برسند و به چيزي رنجور يا خرسند نگردند نه اينکه در رنج و خرسندي در راه رضاي خدا بکوشند و دست در دست خدا بگذارند. در اين جا کسي که دست خدا به ياري‌اش آمده مي‌کوشد که خود را از هرچه غير معبود است، جدا سازد.
«هنگامي که امام زين العابدين (ع) به سوي يزيد آورده شدند و در برابر او ايستادند، آن ملعون گفت: «و ما اَصابَکُم مِن مُصيبَةٍ فبما کَسَبَت اَيديکُم» ! سپس امام سجاد (ع) فرمودند: اين آيه درباره‌ي ما نيست، بلکه خداوند درباره‌ي ما فرمود: «ما اَصابَ مِن مُصيبةٍ في الاَرضِ وَ لا فِي اَنفُسکُم الاّ في کتابٍ مِن قبلِ أَن نَبرأَها» 
مراتبي که براي ابتلائات برشمرديم، تقريبا در حديثي از اميرالمومنين علي (ع) بيان شده است: «إنَّ البَلاءٍ للظالمِ اَدَبٌ وَ للمومنِ اِمتِحان وَ للانبياء دَرَجةٌ وَ للأولياءِ کرامَة ٌ» به درستي که بلا براي ستمگران عقوبت و ادب کردن است و براي مومنان آزمون و براي انبيا درجه و براي دوستان و مقربان خداوند کرامت است.
ممکن است با ديدن اين حديث شريف تعارضي به نظر بيايد. زيرا در بسياري از روايات که نمونه‌هايي از آن را پيش از اين خوانديم اين مضمون وجود دارد که «اشدُّ النّاس بَلاء الاَنبياءَ ثُمَّ الذّينَ يلونَهم ثُمَّ الاَمثل فَالامثلُ» 
بنابراين روايات بالاترين درجات ابتلا به انبيا نسبت داده شده ولي در حديث پيش گفته فراتر از پيامبران ابتلاء اولياست. پاسخ اين است که پيامبران داراي درجات مختلفي هستند «وَ رَفَع بَعضُهُم فَوقَ بعضٍ دَرَجاتٍ» (بقره /253) و حواريون و جانشينان آنها نيز به حسب اختلاف درجات پيامبرشان مراتب گوناگوني پيدا مي‌کنند و ممکن است پيروان و اصحاب پيامبري که برتر از پيامبران ديگر است از پيروان آن نبي و حتي از خود آن پيامبر رشد يافته تر و بلند مرتبه تر باشند. هم از اين رو برخي از اولياي خدا به خصوص جانشينان و پيروان سيد انبيا حضرت محمد مصطفي (ص) مي‌توانند از ساير پيامبران منزلتي برتر داشته باشند. و صد البته که چنين است و مصداق بارز آن معصومين از اهل بيت رسول اکرم (ص) هستند. با اين ملاحظه آن حديث کاملا روشن مي‌شود که پيامبران شديدترين بلاها را دارند سپس آنها که در مقام و مرتبه پس از آنها مي‌آيند. بنابراين در بين اوليايي که از ساير انبيا برتراند، پيامبري است که شديدترين بلا براي اوست و سپس براي کساني که پس از او هستند «ثمَّ يلونَهُم». پس از روشن شدن اين مطلب که مومنان به حسب ايمانشان گرفتاري‌ها و آزمون‌هاي دشوارتري دارند، لازم است به حل يک تعارض در روايات بپردازيم. زيرا حضرت علي (ع) مي‌فرمايند: «اَلا وَ اِنَّ مِن البَلاءِ الفاقَةُ وَ اشدُّ مِن الفاقَةِ مَرَضٌ البَدَنِ وَ اشدُّ مِن مَرَضٌ البَدَنِ مَرَضُ القَلبِ.» هوشيار باشيد که براستي نداري از جمله بلاهاست و سخت تر از نداري، بيماري تن است و سخت تر از آن بيماري قلب است.
در اين روايت شديد ترين بلا، بيماري‌هاي قلبي معرفي شده که مصداق با رز و کامل آن کفر و نفاق است که به هيچ روي در انبيا و اوليا وجود ندارد. و در مجموع معلوم نيست که شديدترين بلاها براي پيامبران است يا دشمنان خدا و رسولان اش.
راه حل اين تعارض توجه به عدم وحدت موضوع است زيرا بلاياي ظاهري و دنيايي غير از بلاياي باطني و اخروي است. در بلاياي ظاهري پيامبران شديدترين و دشوارترين بلاها را مي‌چشند. اما بلاهاي باطني موضوعي ديگر است که ويژه‌ي کفار و منافقان بوده و مکر واستدراج شيوه‌ها و ابزارهايي براي ابتلائات باطني و اخروي دشمنان حق است وذره اي از بلاياي باطني از نظر شدت و تلخي در مقياس سعادت انسان با همه بلاياي انبيا واوليا و مومنان از آغاز آفرينش تا قيامت قابل مقايسه نيست. از اين رو خداي تعالي بيمار دلان هدايت ناپذير را به حال خود رها کرده و در نعمت ظاهري دنيا قرار مي‌دهد زيرا آن‌ها گرفتار بدتر ين بلاها هستند و در اين نعمت‌ها خيري براي آنها نيست. لذا امام علي (ع) فرمود «ما خَيرُ بِخَيرٌ بَعدَه النّار وَ ما شَرٌ بَشَرٍّّ بعدَهُ الجنة و کُلُّ نَعيمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقُورٌ وَ کُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافيةٌ» . در خوشي که بعد از آن آتش است، خير نيست. و ناخوشايندي که پس از آن بهشت است، بد نيست. هر نعمتي غير از بهشت ناچيز است و هر بلايي غير از آتش عافيت و سلامتي است.
پس با معيا ر سعادت حقيقي انسان مي‌توان بلايا‌ي ظاهر و باطني را سنجيد و با هم مقايسه کرد حاصل آن مقايسه اين است که با بلاي باطني شديدترين گرفتاري هاست و درباره بلاياي دنيايي و ظاهري بايد گفت کل بلا دون النار عافية.

 
 
 
 
 
 
  

  

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: گوناگون
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی