ناگفته هایی از روزهای اول جنگ
تقریباً سه روز از جنگ گذشته بود که وارد خرمشهر شدیم. آن زمان دشمن در حوالی پادگان دژ بود. بعثی ها یک بار به دروازه های شهر آمده و رزمندگان آنها را عقب رانده بودند، ما که آمدیم شکل جنگ طوری بود که شب ها درگیری تعطیل می شد و مدافعان خرمشهری به خانه هایشان می رفتند و ما هم در همان سنگرها و محل اسکانمان می ماندیم. صبح بچه ها جمع می شدند، به اتفاق حمله و عراقی ها را بیدار می کردیم.