میدان مین و حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شهيد برونسي نقل مي كرد : شب عمليات خورديم به يك ميدان مين . يك گردان منتظر دستور من بود . گشتيم شايد معبر عراقي ها را پيدا كنيم ، پيدا نكرديم . متوسل شدم به بي بي حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، قلبم شكست ، گريه ام گرفت .
نمي دانم چند دقيقه گذشت ، يكدفعه گويي از اختيار خودم بيرون آمدم ، رفتم سراغ گردان ، تو يك حال از خود بيخودي دستور برپا دادم ، بعد هم دستور حمله.
بچه هاي اطلاعات داد و بيداد مي كردند .
محمد رضا فداكار مي گفت : آن شب حتي يك مين هم عمل نكرد .
چند روز بعد ، سه تا از بچه ها گذرشان افتاده بود به همان ميدان مين ، اولين نفر كه پا مي گذارد توش ، يك مين عمل مي كند و پاش قطع مي شود ! بچه ها با سنگ و كلاه بقيه مين ها را امتحان كردند ، همه منفجر شدند !