هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!
چكيده
از زمان نزول قرآن تاكنون مخالفان اسلام كوشيده اند تا آن را ساخته ذهن بشر و برگرفته از منابع پيشين معرفي كنند. فرضيه اقتباس داستان هاي قرآن از متون اديان گذشته يكي از زمينه هاي فعاليت خاورشناسان بوده است. آنها علاوه بر اتهام اقتباس، گاهي پيامبر را به خطاي تاريخي نيز متهم كرده اند. حكايت هامان از اين دست است.
مدعيان خطاي تاريخي قرآن برآن اند كه پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اثر سوء برداشت از منابع يهودي، هامان وزير خشايارشا را با وزير فرعونِ معاصر حضرت موسي عليه السلام (علیه السلام) اشتباه گرفته است. اين فرضيه به دلايل متقن مردود است؛ بسياري از محققان، كتاب اِستِر را كه وزير خشاريارشا بودن هامان در آن مطرح شده اثري افسانه اي دانسته اند. از سوي ديگر، محتواي گزارش قرآن از هامان هيچ مشكلي با واقعيات تاريخي ندارد، بلكه تحقيقات باستان شناسي ـ كه خود غربي ها انجام داده اند ـ شواهد محكمي در تأييد تاريخي بودن هامان و تعلق او به دربار فرعون در عهد حضرت موسي را به ثبت رسانده است.
مقدمه
پيش از بيان مسئله و ذكر پيشينه تحقيق در موضوع مورد بحث، مناسب است كه خواننده با گزارش كتاب مقدس و قرآن درباره شخصيتي كه در اين دو كتاب با نام «هامان» آمده است، به اختصار آشنا شود. نام هامان شش بار در قرآن مجيد ذكر شده است (سوره قصص: 6، 8 و 38؛ عنكبوت: 39؛ مؤمن: 24 و 36). در هر شش مرتبه نام وي پس از نام فرعون آمده و از برخي آيات برمي آيد كه او از مقامات عالي رتبه در دستگاه فرعون بوده است؛ چراكه قرآن سپاهياني را به آن دو نسبت داده است ( قصص: 6 و 8).
همچنين در دو آيه از هامان و قارون در كنار فرعون ياد شده است (عنكبوت: 39؛ مؤمن: 23-24) كه نشان مي دهد اين دو نيز مانند فرعون داراي مقامي عالي بوده اند و در اداره كشور و رهبري مردم نقش بالايي داشته اند، به طوري كه مخاطب موسي فقط فرعون نيست، بلكه او به همراه معجزاتش به سوي فرعون، هامان و قارون فرستاده شده است ( عنكبوت: 39؛ مؤمن: 23-24). با اين همه، او در رده اي پايين تر از فرعون بوده؛ چون فرعون به او دستور مي داده است ( قصص: 38؛ مؤمن: 36).
با اين حال قرآن به مقام خاصي چون وزارت براي او تصريح نكرده است. از اينكه سپاهياني به او و فرعون نسبت داده شده و نيز از اينكه فرعون به او دستور داده براي او بنايي مرتفع بسازد تا به وسايلي دست يابد و از خداي موسي خبر گيرد (ر.ك: قصص: 38؛ مؤمن: 36)، معلوم مي شود كه او در امور لشكري و كشوري صاحب منصب بوده است. از اين رو، بسياري از مفسران از محتواي اين آيات استنباط كرده اند كه هامان، سِمَت وزير و مشاور اعظم فرعون زمان حضرت موسي(ع) را داشته است. با اين حال، شيخ طوسي وزير بودن هامان براي فرعون را با لفظ «قيل» آورده كه نشان از قوي نبودن اين نظر در نزد اوست.
برخي از خاورشناسان كوشيده اند تا «هامان»ي را كه در قرآن ذكر شده بر يكي از شخصيت هاي كتاب مقدس تطبيق كنند. در كتاب مقدس، هامان يكي از شخصيت هاي كتاب اِستِر است كه هفدهمين كتاب در مجموعه عهد عتيق است. مطابق اين كتاب، خشايارشا از همسر خود، ملكه وشتي، به سبب حاضر نشدن در يك ضيافت ملوكانه خشمگين مي شود و به جاي او استر را كه يك دختر يهودي بود، به همسري برمي گزيند. مُردخاي، پسرعموي استر، كه قيم او نيز بوده است، به وي نصيحت مي كند كه يهودي بودنش را از مردم پنهان سازد.
خشايارشا رئيس الوزرايي به نام هامان داشته كه مردي متكبر بوده و از همه انتظار داشته تا در برابرش تعظيم كنند. هنگامي كه مردخاي از تعظيم در برابر او امتناع مي ورزد، هامان سخت خشمگين مي شود و در صدد انتقام از او برمي آيد. او پادشاه را تحريك مي كند تا دستور قتل عام يهوديان را صادر كند. پادشاه، غافل از يهودي بودن استر، دستور را صادر مي كند. هامان فوري دست به كار مي شود و يك چوبه دار براي اعدام مردخاي تهيه مي كند. مردخاي براي استر پيغام مي فرستد و او را از موضوع آگاه مي سازد. استر جان بر كف مي نهد و به پادشاه اعلام مي دارد كه يهودي است و بنابراين، جزو كساني است كه مطابق فرمان شاه بايد اعدام شود. پادشاه چنان عصباني مي شود كه دستور مي دهد هامان را روي چوبه داري كه براي مردخاي تهيه كرده بود اعدام كنند. سپس مردخاي را به جاي هامان به مقام رئيس الوزرائي برمي گزيند.
از آنچه گذشت معلوم شد هامان نام مشتركي است كه در قرآن و عهد عتيق در دو داستان مختلف، با دو فرهنگ، تمدن و آيين متفاوت و با فاصله اي در حدود هزار سال، به كار رفته است. برخي از خاورشناسان و دانشمندان آگاه به كتاب مقدس اين ادعا را طرح كرده اند كه در دربار فرعون چنين شخصيتي وجود نداشته است، بلكه حضور او در داستان موسي و فرعون صرفاً يك اشتباه تاريخي از سوي حضرت محمد(ص) است كه او را از داستان كتاب استر در عهد عتيق به داستان موسي و فرعون برده است! به راستي آيا هامان شخصيتي تاريخي در عهد خشايارشا بوده است؟ آيا امكان ندارد كه هامان شخصيتي تاريخي در دربار فرعون بوده باشد؟
ما در اين مقاله در صدديم به اثبات برسانيم كه هامانِ قرآني با واقعيت هاي تاريخي و منابع باستان شناسي تأييد مي شود و به عكس، هامانِ عهد عتيق و برخي ديگر از شخصيت هاي مذكور در داستان هامان در كتاب استر، شخصيت هاي خيالي و افسانه اي هستند و نام آنها وامدار نام برخي خدايان بابِليان و عيلاميان است. و تمدن هاي بابِل و عيلام نيز به احتمال زياد اين نام ها را از مصريان اخذ كرده اند.
فخر رازي ذيل آيه 36 سوره مؤمن به اشكال يهوديان در مورد هامان در قرآن پاسخ مي دهد. او درباره اشكال مي گويد: يهوديان مي گويند كساني كه تاريخ بني اسرائيل و فرعون را بررسي كرده اند اتفاق نظر دارند كه در زمان موسي و فرعون شخصي به نام هامان وجود ندارد، بلكه او مدت ها بعد از اين دوران بوده است، بنابراين، قول به وجود هامان در زمان فرعون يك خطاي تاريخي است.
اشكال كنندگان افزوده اند كه كسي نبايد بگويد وجود شخصي در زمان متأخر مانع از آن نيست كه شخص ديگري با همان نام در زماني قديم تر وجود داشته باشد؛ زيرا اگر در زمان فرعون چنين شخصي بوده، چون موقعيت بالايي در حكومت داشته است بايد شناخته شده باشد. مستشكلان در ادامه به ذكر مثالي پرداخته اند و آن اينكه همه مي دانند شخصي مانند ابوحنيفه سال ها بعد از پيامبر اسلام(ص) بوده است، حال اگر كسي ادعا كند كه ابوحنيفه در زمان پيامبر اسلام(ص) بوده است و بعد هم مدعي شود كه ابوحنيفه معروف غير از آن ابوحنيفه است كه در زمان پيامبر اسلام بوده، كسي اين ادعا را نمي پذيرد.
فخر رازي پس از بيان مفصل اين اشكال، به اختصار به پاسخ مي پردازد. وي مي گويد: زمان بسيار طولاني از عهد موسي و فرعون مي گذرد و اطلاعاتي كه از آن زمان به ما رسيده بسيار مضطرب و نامطمئن است. از اين رو نمي توان در اين مورد به قول اهل تاريخ اعتماد كرد؛ بنابراين، اخذ به سخن خداوند در قرآن اولي است. وي در ادامه مقايسه وضع هامان با مثال ابوحنيفه را قياس مع الفارق مي داند؛ چراكه عهد ابوحنيفه و عصر پيامبر بسيار به ما نزديك است و اطلاعات ما از اين دوران مشوش نيست.
ملاحظه مي شود كه جواب فخر رازي در آنجا كه مي گويد اعتماد به سخن خداوند در قرآن اولي است، با پيش فرض ما مسلمانان پذيرفته است، اما غيرمسلماناني را كه به قرآن اعتقادي ندارند قانع نمي كند. البته مضبوط نبودن تاريخ دوران موسي و فرعون درست است و كسي نمي تواند به صرف نيافتن نام هامان در منابع مربوط به زمان فرعون، وجود او را منكر شود؛ چون حقيقت آن است كه اطلاعات موجود و موثق از آن دوران بسيار اندك است. آيت الله معرفت نيز در كتاب شبهات و ردود به اين موضوع پرداخته اند.
در اين پژوهش ضمن بهره گيري از تحقيقات انجام شده، با روش تحليل تاريخي ادعاهاي مطرح شده از سوي مستشرقان رد و ديدگاه قرآن اثبات شده است.
از اين رو بر دو نكته در داستان هامان تأكيد مي كنيم: يكي كالبد شكافي كتاب استر و ارائه شواهدي كه حكايت از آن دارد كه هامانِ عهد عتيق شخصيتي تاريخي نيست، و ديگري ارائه ادله و شواهدي بر اين كه هامانِ قرآن شخصيتي تاريخي مربوط به عصر موسي و فرعون است.
سخن مدعيان اشتباه تاريخي در قرآن
مدعيان اشتباه تاريخي در قرآن، هامان پسر همداتاي را شخصيتي مي دانند كه از نظر تاريخي نخستين بار در كتاب اِستِر – و به عنوان وزير خشايارشا، شاه ايران (460- 486 قبل ازميلاد)- از او ياد شده است. حوادث كتاب استر از نظر تاريخي مربوط به حدود 1100 سال پس از زمان فرعون است. آنها اين سؤال را طرح مي كنند كه چگونه هامان به قرآن راه يافته است؟
خاورشناسان مدعي اند پيامبر نام او را در كنار قارون ديده و به اشتباه تصور كرده او هم عصر قارون و موسي بوده و بر همين اساس نام او را در كنار فرعون معاصر موسي در قرآن وارد كرده است. محققان غربي نتوانسته اند هويت تاريخي هامان در قرآن را درك كنند و لذا بر آن اساس نتيجه مي گيرند كه محمد[صلی الله علیه و آله] مطالبي از كتاب مقدس شنيده يا خوانده ولي دچارسوء فهم شده و هامان وزير خشايارشا را با وزير فرعون اشتباه گرفته است.
اسقف لودويكو ماراچي، (1612ـ1700) دومين مترجم قرآن به زبان لاتين، به اين موضوع اشاره كرده است. او مي گويد: «محمد داستان هاي مقدس را مخلوط كرده است. او هامان را وزير فرعون دانسته، در حالي كه در حقيقت او وزير خشايارشا بوده است».
جورج سيل مترجم قرآن به زبان انگليسي، نيز در ترجمه خود از قرآن همين ادعا را طرح مي كند.
تئودورنولدكه، زبان شناس آلماني، نيز در مقاله اي كه سال 1891م در دائره المعارف بريتانيكا به چاپ رسيده است، با لحني بسيار نامناسب مي گويد: «نادان ترين يهوديان نيزهيچ گاه هامان (وزيرخشايارشا) را با وزير فرعون اشتباه نمي گيرند».
دائره المعارف اسلام نيز ذيل مدخل «هامان» مي نويسد: «هامان نام شخصي است كه قرآن به علت يك اشتباهِ هنوز نامشخص به جاي وزير خشايارشا در كتاب استر، او را مربوط به فرعون مي داند».
اين ادعا را خاورشناسان ديگري مانند هنري لامنس ، ژوزف هورويتس، چارلز كالتر توري (1956-1863)، و ابن وراق نيز تكرار كرده اند.
آرتورجفري كه اثري مشهور به نام واژه هاي دخيل درقرآن نوشته است نيز در اين باره مي گويد: «هامان درقرآن، به عوض آنكه در داستان استر ظاهر شود، به صورت يكي از بزرگان دربار فرعون در مصرِ دوران حضرت موسي پديدار مي گردد. بعضي از مفسران كوشيده اند كه بگويند اين هامان غير از هامان داستان استر است، اما ترديد نيست كه مراد از هامان، همان كسي است كه در باب 3 كتاب استر است و ما منشأ اين درهم آميختگي را مي توانيم در سوره عنكبوت آيه 39 و سوره مؤمن آيه 24 بيابيم كه هامان با قارون ذكر شده است؛ زيرا در افسانه هاي تلمودي نيز هامان با قارون به هم پيوستگي يافته اند».
در بررسي ادعاهاي مذكور به چند نكته بايد توجه كرد. از روند شكل گيري اين فرضيه معلوم مي شود كه مدعيان بر اساس چند پيش فرض كه آنها را مسلّم انگاشته اند، به اين داوري رسيده اند.
اين پيش فرض ها عبارت اند از:
1. چون كتاب مقدس در مقايسه با قرآن قدمت بيشتري دارد، مطالبي كه در اين دو كتاب داراي عناصري مشترك است، اصل و حقيقت آن را بايد در كتاب مقدس پي گيري كرد. به عبارت ديگر، كتاب مقدس و متون پيشين، سنجه اي خطاناپذير براي ارزيابي قرآن فرض گرفته شده است.
2. حضرت محمد(ص) با استفاده از ميراث مكتوب و شفاهي به جاي مانده از اديان و فرهنگ هاي ديگر، به ويژه يهوديت و مسيحيت، متن قرآن را پديد آورده است.
3. شخصيتي به نام هامان، تنها يك وجود تاريخي دارد و آن هم كسي است كه وزير خشايارشا بوده است؛ بنابراين هر فرض ديگري كه او را مربوط به عصر ديگري در نظر بگيرد مردود است و گوينده آن، دچار خطاي تاريخي شده است.
با توجه به اين پيش فرض ها آنها داستان هامان در قرآن را متأثر از داستان هامان در كتاب استر دانسته اند.
مسلمانان در مقابل اين پيش فرض ها ـ كه هيچ يك از آنها ثابت نشده است ـ بر اين باورند كه قرآن سخن خداست و هيچ سخن باطلي در آن راه ندارد. از اين رو گزارش هاي تاريخي آن عين واقعيت تاريخي است. از سوي ديگر، تشابه نام برخي شخصيت ها در قرآن و كتاب مقدس هيچ دليلي بر اقتباس قرآن از كتاب مقدس و هيچ كتاب ديگري نيست. همين طور، قدمت يك متن، دليل بر صحت آن و سنجه بودنش براي ديگر متون نيست؛ زيرا چه بسا متني قدمت بيشتري داشته باشد، اما در عين حال دچار تغيير و تحريف شده يا آنكه اساساً اصل آن مخدوش باشد.
ما پيش فرض هاي خاورشناسان را نمي توانيم بپذيريم و نيز نمي خواهيم صرفاً بر اساس باور مسلمانان مبني بر حقانيت قرآن به شبهه مطرح شده پاسخ بگوييم، بلكه مي خواهيم با روش تحليل تاريخي به رد ادعاهاي مطرح شده و اثبات ديدگاه قرآن بپردازيم تا براي مسلمان و غيرمسلمان حجتي بر حقّانيت قرآن كريم باشد.
هامان و كتاب استر در مواجهه با چالش تاريخيت
از آنجا كه پيش فرض مدعيان خطاي تاريخي در قرآن اين است كه هامان نام شخصيتي است تاريخي كه در دوره هخامنشيان در دربار ايران بوده است، زير سؤال بردن اين پيش فرض و مخدوش ساختن آن، حقيقت جويان را به اين امر رهنمون مي سازد كه اين نام را نويسنده يا نويسندگان كتاب استر از فرهنگ و تمدن هاي ديگر وام گرفته و چنين داستاني فراهم ساخته اند. اين وام گيري نام ها ممكن است به فرهنگ و تمدن مصر ختم شود كه نتيجه آن، اثبات تاريخيت شخصيت هامان در زمان موسي و فرعون است.
قبل از بيان خدشه در تاريخيت كتاب استر، يادآوري مي شود كه فقط اين كتاب از هامان به عنوان وزيرخشايارشا ياد مي كند؛ نه در جاي ديگري از كتاب مقدس و نه در منبع مستقل ديگري، از چنين شخصيتي نام برده نشده است. در منابع تاريخي ايران نيز نامي از هامان به عنوان وزير خشايارشا و اعدام وي به دست او، آن طور كه در كتاب استرآمده، نيست. دائره المعارف ايرانيكا نيز به اين نتيجه رسيده است كه داستان استر و شخصيت هاي مطرح در آن در منابع تاريخي نيامده است؛ از اين رو هامان شخصيتي افسانه اي است.
حال اين سؤال را بايد پاسخ داد كه اين يگانه منبعي كه از هامان به عنوان وزير خشايارشا نام برده تا چه حد از وثاقت و تاريخيت برخوردار است. بايد گفت كه ترديدهاي جدي در مورد تاريخي بودن كتاب استر وجود دارد. به اذعان بسياري از محققان غربي، كتاب استر وجه تاريخي ندارد و بيشتر رنگ داستان و رمان دارد. دائره المعارف يهودي اذعان مي كند كه:
بالنسبه شمار اندكي از محققان معاصر، بستر روايات كتاب استر را تاريخ مي دانند. اكثر قابل توجهي از مفسران و شارحان [كتب مقدس] به اين نتيجه رسيده اند كه كتاب، بخشي از يك افسانه و داستان محض است، گرچه برخي از نويسندگان كوشيده اند با تلقي آن به عنوان يك رمان تاريخي، اين نظر را نقد كنند.
دائره المعارف جهاني يهود نيز با ذكر مثال هايي از نكات مورد توجه محققان درباره محتواي تاريخي كتاب استر مي گويد:
اكثرمحققان، كتاب را افسانه و داستان هايي مي دانند كه بازگو كننده آداب و سنت هاي معاصري است كه با ظاهر و آهنگي قديمي ارائه شده تا از حمله و هجوم به آن اجتناب شود. آنها خاطرنشان كرده اند 127 ولايتي كه نامشان دركتاب آمده با 20 ساتراپي باستاني ايران در مغايرتي عجيب است. يا حيرت آور است كه چگونه استر، يهودي بودن خودش را مخفي مي كند، در حالي كه مردخاي كه پسرعمو و در عين حال قيم او بوده به عنوان يك يهودي شناخته شده بوده است. نيز غيرممكن مي نُمايد كه يك غير ايراني به عنوان نخست وزير يا ملكه انتخاب شود، و اينكه رويدادهاي كتاب، اگر به راستي واقع شده اند نمي توانسته با بي توجهي مورخان روبه رو شده باشد. لحن به كار رفته در كتاب، ساختار ادبي و جايگاه كتاب، بيشتر به يك داستان رومانتيك اشاره دارد تا يك وقايع شمار تاريخي. برخي پژوهشگران حتي منبع اين اثر را كاملاً غير يهودي رديابي كرده اند.
سموئيل كندي درباره كتاب استر مي نويسد:
كتاب استر همه چيز مي تواند باشد جز تاريخ؛ داستاني افسانه آميز است كه غرض ظاهري اين افسانه آن بوده است كه براي جشن گرفتن عيد پوريم، يك حقانيت و واقعيت تاريخي ذكر كند. كتاب استر اطلاعات نادرستي را در مورد فارس نيز ارائه مي دهد. در اين كتاب آمده است كه خشايارشا بر 127 ولايت حكمراني مي كند؛ و حال آنكه در حقيقت تعداد ولايات تحت حكم او 27 تا بوده است.
به نظر سموئيل كندي، كتاب استر سرشار از انديشه ها و تصوراتي است كه از ادبيات اساطيري بابل سرچشمه گرفته است؛ چراكه انديشه غلبه يك زن بر يك پادشاه بيگانه بيشتر با روحيه بابليان قرن پنجم پيش از ميلاد مناسبت دارد تا با فكر يهودي.
علاوه بر اين، نام هيچ يك از قهرمانان كتاب استر يك اسم واقعي يهودي نيست. به استثناي شاه اخشورش (خشايارشا)، بقيه، نام خدايان بابلي و عيلامي دارند. نام استر معادل «ايشتار» است. بانوي قهرمان داستان حتي در باب دوم، آيه هفتم، هدسه خوانده مي شود كه از القاب خاص ربه النوع بابلي است. استر و مردخاي، بابلياني هستند كه نقاب يهودي به چهره زده اند. دشمن آنها، هامان، را مي توان بر مبناي زبان شناسي با «هومان»، يك خداي عيلامي، يكي دانست. «وَشتي»، ملكه پارس را هم، كه استر جاي او را مي گيرد، بر همان ترتيب مي توان با «مشتي» يك ربه النوع عيلامي تطبيق داد. از اين رو كندي معتقد است اساس كتاب استر در عهد عتيق يك افسانه بابلي قرن پنجمي مي باشد كه كشمكش و مرافعه مردوخ (مردخاي) و ايشتار (استر) را با خشايارشا (شاه اخشورش) بيان مي كند. همانندي ها آن قدر زياد است كه نمي توان آن را بر تصادف حمل كرد. از آن جا كه مردخاي (مردوخ: خداي بابلي) و استر (ايشتار: خداي بانوي بابلي) پيروزي مي يابند، پس اين افسانه در بابل پرداخته شده است. قاموس كتاب مقدس هم اذعان دارد كه نام هاي موجود در كتاب استر، نام هايي بابلي يا عيلامي است؛ مردخاي از مردوخ خداي اصلي بابلي و هِمان يا هُمّان يكي از خدايان اصلي عيلامي است.
با توجه به اينكه ارتباط كشور و تمدن عيلام با دنياي متمدن باستان از دوره هاي پيش از تاريخ برقرار بوده است و آثاري كه در مصر در دوران پيش از سلسله ها به دست آمده به خوبي اين ارتباط را با شوش ـ كه در زمان خشايارشا پايتخت هخامنشيان بوده است ـ نشان مي دهد و اين نكته را بارها دانشمندان و محققان تاريخ هنر تذكر داده اند، و با توجه به تحقيقات دو سده اخير باستان شناسي كه نمونه آن در ادامه خواهد آمد، اين احتمال قوت مي گيرد كه نام هامان از تمدن مصر به تمدن عيلام منتقل شده است. بنابراين، با اين ادله و شواهد بيانگر غير تاريخي بودن داستان هامان در كتاب مقدس و با توجه به شواهد وام گيري فرهنگي عيلاميان از مصريان، اكنون بايد گفت آنچه ثابت مي شود، خطاي تاريخي كتاب مقدس است و نه خطاي تاريخي قرآن كريم.
برخي از صاحب نظران بر اين باورند كه چون در زبان فارسي لفظي كه با هامان قرابت داشته باشد موجود نيست و در ميان درباريان خشايارشاه شخصي بدين نام وجود ندارد، مي توان گفت كه يهوديان به يكي از وزراي خشايارشا به مناسبت شباهتي كه با هامان وزير فرعون داشته و مانند او با يهود دشمني مي ورزيده لقب هامان داده اند.
در مورد غير تاريخي بودن داستان استر و برخي قهرمانانش، شواهد ديگري نيز وجود دارد كه اين كتاب را از گردونه كتاب هاي تاريخي يهود خارج مي كند. از سال 1947 تا 1956 ميلادي كه حدود يك صد قطعه از طومارهاي بحرالميت در قُمران با اسفار متعدد عهد عتيق تطبيق شدند، همه اسفار عهد عتيق در آن وجود داشت جز سِفر استر. يادآوري مي شود كه طومارهاي بحرالميت مربوط به گروه اِسِنيان از يهوديان است كه هم اكنون ترجمه اين مخطوطات نيز به چاپ رسيده و در دسترس همگان است.
ديگر آنكه در كتب عهد جديد نيز هيچ نقل قول يا اشاره اي به كتاب استر نشده است. حبيب سعيد مي نويسد: هيچ دليلي وجود ندارد كه مشخص كند چه كسي نويسنده اين كتاب است و در چه زماني نوشته شده است. فقط برخي بر آن اند كه با توجه به اينكه ديدگاه هاي مكابيان در آن بازتاب يافته، مي توان حدس زد كه حدود سال 130 پيش از ميلاد مسيح نوشته شده است.
برخي از شارحان كتاب مقدس نيز با اين دليل كه در منابع موجود تاريخي ايران هيچ نامي از ملكه وَشتي، يا استر يا مردخاي يا هامان ديده نمي شود بر اين نظرند كه اساساً اين داستان تاريخي نيست. همچنين آنها مي گويند كه كتاب استر يگانه كتابي است كه اصلاً در آن از خداوند نام برده نشده است و از همين رو برخي از قدما در معتبر بودن آن ترديد كرده و در رديف كتاب هاي قانوني جاي نداده اند.
تاريخي بودن هامان در داستان موسي و فرعون در قرآن
مدعيان وجود اشتباه تاريخي در قرآن مي گويند چون بر اساس متون مذهبي يهود، تنها يك هامان و آن هم وزيرخشايارشا وجود تاريخي دارد، پس هامان قرآن كه در زمان موسي(ع) و معاصر فرعون بوده خطاي تاريخي و سوء برداشت پيامبر در اقتباس از منابع يهودي به شمار مي آيد. مناسب است براي بررسي اين ادعا، نگاه ديگري به آيات قرآني بيندازيم. سه مطلب اساسي از آيات مورد اشاره در مورد فرعون و هامان استفاده مي شود. ادعاي خدايي فرعون ( قصص: 38)، دستور فرعون به هامان براي ساختن برجي بلند از آجر (همان)، و حضور شخصي بلند پايه به نام هامان در دربار فرعونِ معاصرحضرت موسي(ع). ( قصص: 6 و 8).
بر اساس دائره المعارف بريتانيكا، ريشه لغوي فرعون ازكلمه مصري فيرا «per 'aa»، به معني خانه بزرگ يا مكان سلطنتي در مصر باستان است. اين كلمه بعدها براي عنوان سلسله پادشاهان مصر، در فاصله سال هاي 1539 تا 1292 پيش از ميلاد مسيح استفاده مي شده است. مصريان به خدايي فرعون اعتقاد داشتند. فرعون حتي پس از مرگش نيز الهي باقي مي ماند و در حكم پدر خداي آسمان و خدايان خورشيد قرار مي گرفت و قدرت و جايگاه مقدس خود را به فرعون جديد يعني پسرش منتقل مي كرد.
فرهنگ مصوّر كتاب مقدس نيز در مورد فرعون مي گويد: «مصريان معتقد بودند او خداست. در طول حكمراني فرعون، او پسر «رَع» (Ra)، خداي خورشيد و تجسّم هوروس بود. او از طرف خدايان با مسئوليتي الهي آمده بود تا براي آنان بر زمين حكومت كند. سخن او قانون و او مالك هر چيز بود».
درباره ساخت بنايي بلند از آجر به دستور فرعون يافته هاي باستان شناسي در بستر نيل و ساحل آن نشان از مقبره ها و ساختمان هايي دارد كه از آجر ساخته شده اند. در تفاسير روايي چنين آمده كه بناي آجري نخستين بار در زمان فرعون ساخته شد. ولي اين امر صحيح به نظر نمي رسد، بلكه بايد گفت ساخت بناهاي آجري در عصر فرعون رواج داشته است؛ چراكه مصري ها از پنج هزار سال پيش از ميلاد از آجر استفاده مي كرده اند.
در مورد مطلب سوم، همان گونه كه گفته شد بيشتر مفسران مسلمان بر اساس استنباط از ظاهر آيات قرآن، هامان را وزير فرعون دانسته اند. با اين حال، هيچ مفسري تاكنون هويت وي را از نظر زبان شناسي بررسي نكرده است.
يكي از محققان فرانسوي كه از اين زاويه به اين بحث توجه كرده، موريس بوكاي (1998-1920) است. او معتقد بود از آنجا كه هامان درزمان موسي(ع) مي زيسته، بهترين منبع براي شناسايي وي و بررسي نام او، يك متخصص در زبان و خط باستاني مصر، هيروگليف است. او رايزني خود را با يكي از برجسته ترين مصرشناسان فرانسوي كه با زبان عربي قديم نيز آشنا بوده، چنين شرح مي دهد:
من كلمه هامان را با همان نگارش قرآني كپي كرده و به وي نشان دادم و به او گفتم كه اين كلمه از يك جمله، در متني مربوط به قرن هفتم ميلادي گرفته شده و جمله مربوط به شخصي است كه با تاريخ مصر مرتبط بوده است. او به من گفت كه در چنين حالتي او اين كلمه را نويسه گرداني [نقل عين تلفظ كلمه يا عبارتي از زباني به زبان ديگر] اسمي هيروگليفي مي داند، اما در عين حال مطمئن است كه متني مربوط به قرن هفتم ميلادي نمي تواند حاوي اسمي به زبان هيروگليف باشد؛ چون در آن زمان هيروگليف كاملاً از بين رفته بوده است.
او به منظور تأييد استنتاج خود به من پيشنهاد كرد تا به لغت نامه اسامي اشخاص در پادشاهي نوين (مصر) نوشته هرمن رنك (Herman Rank) مراجعه كنم كه ممكن است اين اسم را به نگارش هيروگليف پيدا كنم. من تمام آنچه را آن متخصص احتمال داده بود پيدا كردم و نويسه گرداني هامان را به زبان آلماني در آن فرهنگ يافتم و همچنين از اينكه شغل او را نيز يافتم متحيرشدم: فرمانده كارگران در معادن سنگ؛ دقيقاً مطابق آنچه از دستور فرعون به او در قرآن برداشت مي شود. هنگامي كه من تصوير صفحه مربوط از فرهنگ اسامي مصري در مورد هامان را با صفحه اي از قرآن كه در آن نام هامان آمده به كارشناس فرانسوي نشان دادم، او هيچ حرفي براي گفتن نداشت.
در گذر زمان، خط هيروگليف به مانند خط ميخي پارسي به فراموشي سپرده شد و تا صدها سال، هيچ كس نمي توانست خطوط هيروگليف حك شده بر معابد و آرامگاه فراعنه را بخواند و اكثر مردم مي پنداشتند كه اين خطوط و اشكال عجيب براي طلسم و جادوي مكان هاي مقدس حك شده است. از اين رو تا ساليان دراز پي بردن به اسرار مصر باستان به صورت معمايي پيچيده و دست نيافتني شده بود تا اينكه افرادي ناخواسته و اتفاقي توانستند كليد ورود به دنياي مصر باستان را كشف كنند.
در سال 1798 ناپلئون بناپارت به مصر لشكر كشيد. يك سال بعد از آن، سربازان ارتش فرانسه به هنگام حفر يك سنگر براي مقابله با نيروهاي انگليسي در روستاي رُزِتا ـ الرشيد كنوني ـ سنگ سياه بزرگي را پيدا كردند و آن را «سنگ رُزِتا» ناميدند. روي اين سنگ متن يكساني با سه خط هيروگليف، دموتيك و يوناني حك شده بود. با ترجمه متن شناخته شده يوناني مشخص شد كه اين سنگ 2200 سال قدمت دارد و مربوط به دوره سلطنت بطلميوس پنجم است. در اين كتيبه كاهنان از كارهايي كه پادشاه جوان براي معابد و مردم مصر انجام داده بود تعريف كرده و سلطنت او را مورد تأييد قرار داده بودند. با استفاده از اين سنگ بود كه مصرشناس برجسته فرانسوي، ژان فرانسوا شامپوليون (1790ـ1832م) توانست خط هيروگليف را رمزگشايي كند و از آن پس، امكان ترجمه متون ديگر هيروگليف نيز فراهم شد. بنابراين مي توان گفت كه كتيبه سنگي روزتا، شاه كليد كشف رمز خط هيروگليف شد.
متن موجود در فرهنگ سه جلدي هرمن رنك در تصوير زير آمده است. اين متن به نام هامان اشاره دارد و نويسنده آن را از كتاب والتر رسينسكي برداشت كرده است. رسينسكي محقق در زبان هاي باستاني مصر است و كتابش را در 1906م درباره نوشته هاي قديمي مصري در موزه «هاف» وين نوشته است.
رسينسكي اظهار مي دارد كه نام هامان بر ستون سنگي يك «در» حك شده، كه اكنون در آن موزه در اتريش نگهداري مي شود. رسينسكي متن سنگ نبشته را در كتاب خود آورده و بخش هايي از آن را ترجمه كرده است. سنگ نبشته مذكور در تصوير ذيل آمده است.
توضيحات فني تصوير فوق نيز در متن زير از كتاب رسينسكي آمده است.
« » در شكل بالا، نمايشگر نام هامان به خط هيروگليف و « » و « » بيان موقعيت و جايگاه اجتماعي اوست كه رسينسكي ترجمه آن را به زبان آلماني با عبارت «Vorsteherder Steinbruch arbeiter» درج كرده كه به معناي «فرمانده كارگران درمعادن سنگ» است.
ديدگاه ديگر كه پيش از اين تحقيقات مورد توجه برخي محققان بوده اين است كه واژه هامون معرّب «آمون» مي باشد. آمون واژه اي بسيار معروف در تاريخ و فرهنگ مصر باستان و نام خداي ناديدني شهر تِبس است كه بعدها خداي خدايان شد و معابد بسياري براي پرستش اين خداي قدرتمند در مصر ساخته شد.
آيت الله معرفت معتقد است همان طور كه «ابراهيم» معرّب أب رام (به معناي جدّ بزرگ) و نيز «سامري» معرّب شمروني (منسوب به قبيله شمرون) است، هامون نيز مي تواند معرّب آمون باشد. تعجبي هم نيست كه نام معبد آمون بر بزرگ كاهنان اين معبد ـ كه نزد فرعون مقامي والا يافت ـ بماند. همان طور كه واژه فرعون نيز در اصل نام مكان است و حتي در دوره عثماني برخي خلفا نام «باب عالي»، كه اسم مكان است، بر خود داشته اند.
ابومنصور جواليقي(465- 540ه ق) مؤلف كتاب المعرّب نيز هامان را لفظي معرَّب مي داند. او مي گويد: «هامان، اسمي اعجمي است و البته بر وزن فَعلان از فعل هوَّمت (خواب سبكي كردم) و از هامَ ـ يهيمُ (عاشق شد) نيست». خزائلي نيز مي نويسد: در ميدراش ها، يكي از رؤساي بزرگ سَحَره فرعون «يام» ناميده شده؛ بنابراين، نزديك ترين احتمال آن است كه هامان را صورت تغيير يافته «يام» بدانيم.
دائره المعارف قرآن ـ چاپ ليدن هلند ـ به عنوان آخرين مرجع معتبرغربي در مورد قرآن، نسبت به ديگر منابع متقدم، جانب انصاف را رعايت كرده و در كنار اشاره به قول مشهورمحققان غربي در مورد هامان، به ديدگاه مذكور نيز توجه داشته و احتمال مي دهد كه هامان، معرّب كلمه مصري ها، آمِن، باشد كه عنوان بالاترين روحاني و شخص دوم بعد از فرعون بوده است.
با توجه به آنچه ذكر شد هم شواهد تاريخي و هم منابع باستان شناختي از آن حكايت دارد كه هامان، واژه اي است كه خود يا مشابه آن در مصر باستان كاربرد داشته است و مناسبت معنايي اين واژه ها در مصر باستان با جايگاه هامانِ مذكور در قرآن كاملاً آشكار است.
نتيجه گيري
1. خاورشناسان بر اساس پيش فرض هاي اثبات نشده اي ادعا كرده اند كه هامان در قرآن با يك اشتباه تاريخي از داستان كتاب مقدس در مورد خشايارشا به داستان موسي و فرعون راه يافته است.
2. مدعيان اقتباس قرآن از كتاب مقدس پنداشته اند كه هامانِ كتاب مقدس، شخصيتي تاريخي مربوط به زمان حكومت هخامنشيان در شوش است، در حالي كه منابع مستقل تاريخي وجود چنين شخصي را در آن زمان تأييد نمي كند.
3. منابع تاريخي حاكي از آن است كه هامان، مُردخاي و اِستر در داستان مربوط به خشايارشا، شخصيت هايي افسانه اي و خيالي اند كه نام آنها از نام هاي واقعي مربوط به تمدن هاي ديگر ـ چون بابل و عيلام ـ وام گرفته شده است.
4. ارتباط بين تمدن مصر و تمدن هاي بابل و عيلام از يك سو، و نتايج كشفيات جديد در مورد نام هامان بر سنگ نوشته هاي هيروگليف مصري، اين احتمال را قوت مي بخشد كه نام هامان از فرهنگ مصر به بابل و عيلام منتقل شده باشد و در نهايت، نويسنده كتاب استر نيز از اين نام ها براي داستان پردازي خود الهام گرفته باشد.
5. با توجه به موارد پيش گفته، در اين ميان اگر كسي دچار اشتباه تاريخي شده باشد، نويسنده يا نويسندگان كتاب استر اند و نه قرآن و پيامبر اسلام.
نویسنده: محمدكاظم شاكر، محمدسعيد فياض
قرآن شناخت، سال سوم، شماره اول
نظرات شما عزیزان: