رابطه عقل و گفتار
اذا تم العقل نقص الکلام.
ح/ 71
ترجمه: هنگامى که عقل انسان کامل گردد، گفتارش کوتاه می شود.
شرح: انسان، هر اندازه که عقل و شعورش بیشتر شود و به سوى کمال برود، به همان نسبت، کمتر حرف می زند و در عوض بیشتر فکر می کند.
کسانیکه زیاد حرف مىزنند و جلوى زبان خود را نمی گیرند، عقلشان کم و فکرشان کوتاه است. بهمین دلیل، هنگام سخن گفتن، درباره آنچه می گویند، فکر نمی کنند، و هر چه به زبانشان آید، بدون فکر و اندیشه، بیان می کنند.اما بر عکس، افراد عاقل، تا زمانى که موضوعى را خوب بررسى نکردهاند، و درباره خوب و بد آن نیندیشیدهاند، سخنى بر زبان نمىآورند. به همین دلیل، شخص عاقل، کمتر حرف می زند، چون مقدارى از وقت خود را، به فکر کردن درباره گفتارى که می خواهد بر زبان آورد، می گذارند.
حضرت على علیهالسلام، در جملهى دیگرى مىفرماید: «زبان عاقل، در پشت عقل او قرار دارد».یعنى: شخص عاقل، عقل خود را پیش از زبانش به کار می اندازد. در هر کارى، اول فکر می کند، عقل و شعور خود را به کارمی گیرد، و هنگامى که به درستى سخن خود مطمئن شد، زبان به گفتار مىگشاید. در حالیکه شخص نادان، پیش از آنکه فکر خود را بکار اندازد، شروع به حرف زدن می کند، و چه بسا که با سخنان بی معنى و حساب نشدهاش، هم خود و هم دیگران را بزحمت و ناراحتى دچار می سازد.
حق یکى است
ما اختلفت دعوتان الا کانت احداهما ضلاله.
ح/ 183
ترجمه: هرگاه در مورد امرى واحد، دو ادعاى مختلف وجود داشته باشد، ناچار، یکى از آن دو، گمراهى (باطل) است.
شرح: بسیار دیده مىشود که دو شخص، یا دو گروه، بر سر یک مسئله اختلاف دارند. به این معنى که هر کدام، در مورد آن مسئله، ادعایى دارد که با ادعاى دیگرى مخالف است، و هر یک نیز، ادعاى خود را صحیح و بر حق مىداند و ادعاى دیگرى را غلط و باطل مىشمارد.
اما، از آنجا که همیشه حق یگانه است، و هر چیزى که بر حق باشد، نمىتواند دو صورت و دو شکل جداگانه داشته باشد و هر دو نیز، درست و بر حق باشند، ناگزیر باید قبول کرد که دست کم، یکى از آن دو ادعا، باطل و گمراهانه است.
روشنتر بگوئیم: نمىشود که دو نفر، در مورد یک موضوع دو ادعاى مختلف بکنند، و هر دو نیز درست گفته باشند. یعنى اگر، در چنین مواردى، یقین داشته باشیم که هر دو نفر در اشتباه نیستند، پس باید مطمئن باشیم که بطور قطع، فقط یکى از آنها «حق» مىگوید و دیگرى بر باطل است.
وظیفه کسى هم که با چنین افراد یا گروههایى روبرو مىشود، آن است که سخن و عقیده و ادعاى هر دو را، به دقت بررسى کند، تا آنچه را که بر حق است دریابد، و با انتخاب و پذیرش حق، از باطل دورى کند.
جامعیت قرآن
و فى القرآن نبا ما قبلکم و خبر ما بعدکم و حکم ما بینکم.
ح/ 313
ترجمه: سرگذشت نسلهاى پیشین شما، و خبرهاى مربوط به نسلهاى آینده شما، و احکام و دستورات مربوط به امورى که بین شما جارى است، همه در قرآن آمده است.
شرح: آنچه انسان، در زندگى این جهانى خود به آن نیازمند است، بطور کلى، خارج از این سه مورد نیست:
نخست، مىخواهد بداند که پدران و مادران و نیاکان او، در گذشته، چگونه بودهاند، چگونه زیستهاند، چهها مىاندیشیدهاند، چه سرانجامى داشتهاند، و در چه وضعى و حالى درگذشتهاند.
آنگاه، مىخواهد بداند که پس از مرگ او، دنیا چه صورتى خواهد داشت، و نسلهاى آینده در چه اوضاع و شرایطى خواهند زیست، و احوال آنها، در دنیاى آینده چگونه خواهد بود.
و سپس مىخواهد بداند: در حال حاضر، در دوران بین گذشته و آینده، که خود در آن زندگى مىکند، با مردم چگونه
باید رفتار کند، و امورى را که بین او و دیگران جارى است، چگونه سر و سامان دهد، تا به راه نادرست نرود و در طریق آسایش و رستگارى گام بردارد.
قرآن مجید، کلام الهى و آسمانى ما مسلمانان، کتاب سازنده و روشنگرى است که این سه موضوع مهم و حیاتى را، براى ما، به روشنى و بدون تردید یا ابهام، توضیح داده است.
پس ما، اگر مىخواهیم با درک و آگاهى زندگى کنیم و در منجلاب گمراهیها فرو نرویم، و به سوى سعادت گام برداریم، باید قرآن را به دقت بخوانیم، معنى آن را درک کنیم، و مفاهیم آن را دستور زندگى خویش قرار دهیم، و دستورات و احکام آن را به کار بندیم.
برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )
نظرات شما عزیزان: