مرحوم سید مرتضی علوم بسیاری را تدریس می کرد و به شاگردان خویش درآمد ماهانهای هم می داد، تا به سالی، قحط سالی شدید فرا رسید مردی یهودی برای بدست آوردن قوت روزانه حیلهای اندیشید و به مجلس سیّد آمد و اجازه خواست که نزد وی نجوم بخواند سید وی را اجازت داد و دستور داد جیره وی را روزانه دهند مرد مدتی چنین بود و سرانجام نزد سیّد اسلام آورد.(18) از استاد کل مرحوم وحید بهبهانی پرسیدند که چگونه به این مقام علمی و عزّت و شرف و مقبولیت رسیدهای؟ آقا در جواب نوشت: من ابدا خود را چیزی نمی دانم و خود را در ردیف علمای موجود به شمار نمی آورم و آنچه ممکن است مرا به این رتبه رسانده باشد این است که هیچ گاه از تعظیم و بزرگداشت علماء و نام آنان به نیکی بردن خودداری ننمودم و هیچ وقت اشتغال به تحصیل را تا آنجا که مقدورم بود ترک نکردم و همیشه آنرا به انجام کارهای دیگر مقدم می داشتم.(19) مرحوم حضرت امام خمینی زمانی که در آثارشان به مناسبتی نامی از استاد عرفان خود مرحوم شهید شاه آبادی میبرند مینویسند : شیخ عارف کامل روحی فداه و در بیانیهای که به مناسبت شهادت فرزند استاد شهید حجة الاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی صادر فرمودند اظهار می دارند: این شهید عزیز فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانی به گردن اینجانب داشت و زبان از عهده شکرش بر نمی آید.(20) مرحوم علامه محمد حسین حسینی طهرانی در خصوص یکی از ویژگیهای استادشان مرحوم علامه طباطبایی آوردهاند: استاد ما (مرحوم علامه طباطبایی) نسبت به استاد سیر و سلوک خود (مرحوم قاضی) علاقه و شیفتگی فراوانی داشت. و حقاً در مقابل او خود را کوچک میدید و در چهره مرحوم قاضی یک دنیا عظمت و ابّهت واسرار توحید و ملکات و مقامات میجست مرحوم حسینی طهرانی شاگرد مرحوم علامه میفرماید: من یک روز به ایشان عطر تعارف کردم ایشان عطر را بدست گرفته و تأمل کردند و گفتند دو سال است که استاد ما مرحوم قاضی رحلت کردهاند و من تا به حال عطر نزدهام و تا همین زمان اخیر نیز هر وقت بنده به ایشان عطر میدادم در آنرا میبستند و در جیبشان میگذاردند و من ندیدم که ایشان پس از فوت استادشان عطر استعمال کنند. با این که از زمان رحلت استادشان سی و شش سال است که میگذرد.(21) آنچه می دانم از آن یار بگویم یا نه / و آنچه بنهفته ز اغیار بگویم یا نه دارم اسرار بسی در دل و در جان مخفی / اندکی ز آنهمه بسیار بگویم یا نه سخنی را که در آن بار بگفتم با تو / هست اجازت که در این بار بگویم یا نه معنی حسن گل و صورت عشق بلبل / همه در گوش دل خار بگویم یا نه وصف آنکس که در این کوچه و این بازار است / در سرکوچه و بازار بگویم یا نه(22) مرحوم آیت الله حاج شیخ عباسی قوچانی فرمودهاند: یکی از کسانی که خدمت مرحوم قاضی رسید، و از ایشان دستور می گرفت و جزء شاگردان وی محسوب می شد آقا میرزا ابراهیم عرب بود که پس از سالیان دراز ریاضتهای سخت، به مطلوب اصلی نرسیده و برای وصول به کمال خدمت ایشان میرسید وی ساکن کاظمین بود و شغلش مرده شوئی بود و گویا خودش این شغل را مخصوصا به این جهت انتخاب نموده بود که از جهت ریاضت نفس، اثری قوی در نفس او داشته باشد چون خدمت مرحوم قاضی رسید گفت : من از شما تقاضا دارم که هر دستوری دارید به من بدهید ولی اجازه دهید من در میان شاگردان شما نباشم چون آنها تنبل هستند، مرا هم تنبل می کنند این تشرّف و گفتگوی وی با مرحوم قاضی در حالی بود که مرحوم قاضی از کنار شط فرات از کوفه به سوی مسجد سهله می رفتند و تقریباً تا نزدیکی مسجد سهله سخنانشان طول کشید مرحوم قاضی از او پرسیدند: آیا زن داری؟! گفت "نه" ولیکن خواهری و مادری دارم مرحوم قاضی به او فرمودند : روزی آنها را از کدام راه بدست می آوری؟ از سر ضرورت و ناچاری گفت من به هر چه میل میکنم، فورا برایم حاضر می شود مثلاً اگر از شط ماهی بخواهم فوراً ماهی خودش را از شط بیرون می افکند، این طور و با دست خود اشاره به شط نمود، فورا یک ماهی خودش را از درون آب به روی خاک پرتاب کرد. مرحوم قاضی به او فرمود: اینک یک ماهی دیگر بیرون بینداز، دیگر هر چه اراده کرد نتوانست! مرحوم قاضی به او فرمود: باید دنبال کسب روزی بروی و از طریق کار روزی خود را تهیه نمائی او تمام دستورات لازم را گرفت و به کاظمین مراجعت کرد و به شغل الکتریکی و سیم کشی پرداخت . و از این راه امرار معاش می کرد و حالات توحیدی او بسیار قوی و شایان تمجید شد بطوری که در نزد شاگردان مرحوم قاضی به قدرت فهم،عظمت فکر، و صحّت سلوک، و ارادت عرفانیه و نفحات قدسیه ربانیّه معروف و مشهور گردید.(23) حکایت هفتم: مرحوم علامه طباطبایی که از برجسته ترین علمای شیعه است و دارای کمالات و کرامات شگفت انگیزی است و در طول حیات خود خدمات شایانی را به شیعه کرده است تمام تأثیرات زندگی خود را مرهون توجهات مربی خود مرحوم " قاضی طباطبایی" دانسته است ایشان می گوید : وقتی در اوائل دوران طلبگی وارد حوزه علمیه نجف شدم سرگردان بودم به همین خاطر با توسّلی به امیرمؤمنان علیه السّلام و درخواست کمک از آن حضرت، با آیت اللّه قاضیطباطبایی روبرو شدم که اولین برخورد ما این گونه بود که: ناگهان دیدم دستی روی شانهام خورد وقتی برگشتم ایشان را دیدم که با لحنی پدرانه به من فرمود: فرزندم دنیا می خواهی نماز شب بخوان آخرت می خواهی نماز شب بخوان.(24) مرحوم علامه، تمام موفقیت خود را در پرتو نوع تربیت استاد خود مرحوم " قاضی" میداند و چنان احترامی برایش قائل است که هر جا یاد از ایشان می کرد می فرمود " روحی فداه(یعنی جانم به فدای او)، این نهایت و شدت علاقه مرحوم علامه به استادش را میرساند. به هر حال مربی و کسی که عهده دار تربیت انسان می شود در موفقیت و پیروزی انسان نقش بسزایی دارد.(25) "الحمدلله رب العالمین " محمد سلیمانی 17. مسئولیت و سازندگی،ص 65 ـ 66 ؛ به نقل از تاریخ سیاسی اسلام ج 1، ص 335؛ و شیعه و زمامداران خودسر ص 113. 18. کشکول، شیخ بهائی، ص 228. 19. سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 253. 20. صحیفه نور، ج 18، ص 267. 21. مهر تابان، محمد حسین، حسینی طهرانی، ص 50. 22. مهرتابان، ص 49 به نقل از دیوان مغربی، ص 119. 23. مهرتابان، ص31. 24. سیمای فرزانگان، ص 214. 25. برکرانه عصمت، علی اصغر، ظهیری، ص 81.حکایت دوم:
حکایت سوم:
حکایت چهارم:
حکایت پنجم:
حکایت ششم:
نظرات شما عزیزان: