کودتای رضاخان؛ پروژه انگلیس یا نتیجه شرایط نابهسامان قاجار؟
سحر گاه سوم اسفند 1299 را باید سرآغاز بسیاری از تحولات تاریخ معاصر ایران به حساب آورد. ماجرای نیمروزی که پایههای حکومت قاجار را متزلزل ساخت، آرمان استبداد ستیزی مشروطه خواهان قاجار را به ابتذال کشید.
وضع آشفتهای که رضاخان میرپنج را سردار سپه کرد
درباره نقش انگلیس در طراحی کودتای سوم اسفند، تحلیلهای متفاوتی در بین تاریخدانان مطرح شده است. بهطورکلی دو دیدگاه پیرامون این گزاره تاریخی وجود دارد؛ عدهای معتقدند کودتا بیش از آنکه در اتاق فکرهای دولت بریتانیا ریشه داشته باشد، در وضعیت نابسامان دهه پایانی قرن سیزدهم ریشه دارد. در مقابل، برخی از مورخین بر این باورند که رضاخان با دخالت مستقیم انگلیس کودتا کرد و با کمک آنها به قدرت رسید.
محمدعلی همایون کاتوزیان، تاریخنگار و اقتصاددان ایرانی یکی از افرادی است که کودتای رضاخان را معلول عوامل داخلی میداند. او درباره هرجومرج و نا به سامانی عصر کودتا میگوید: "وضع آشفتهای که تهران و سراسر کشور را فرا گرفته بود در وصف نمیگنجد. عملاً دولتی وجود نداشت و آنچه بود هم به زور میتوانست حکمش را حتی در پایتخت جاری کند. شاه و دولت و دیگران آنقدر از خطر حرکت بلشویکها به سوی تهران وحشت داشتند که در ژانویه ۱۹۲۱، تقریباً یک ماه پیش از کودتا نزدیک بود پایتخت را به اصفهان ببرند." [1]
حتی اگر دخالت مستقیم انگلیس در طراحی کودتا را نپذیریم، کمکهای افسران و برخی اعضای سفارت انگلیس به رضاخان را نمیتوان انکار کرد؛ هرچند این کمکها بدون هماهنگی با دولت انگلیس بوده باشد
جمشید کیانفر کتابشناس و پژوهشگر تاریخ، یکی دیگر از کسانی است که انگلیس را طراح این کودتا نمیداند. او در مصاحبه با خبرگزاری فارس در تبیین مدعای خود میگوید: "این تحلیل تاریخی که کودتا سوم اسفند 1299 انگلیسی بوده است خیلی درست نیست. به این دلیل که وقتی مکاتبات سفیر انگلیس در تهران با وزارت امور خارجه انگلستان را مشاهده میکنیم پی میبریم که وزارت امور خارجه انگلستان هنوز از رجال استخواندار قدیمی ایران حمایت میکرد...این مکاتبات نشان میدهد اگر کودتا سوم اسفند انگلیسی بود باید وزارت امور خارجه انگلستان در جریان باشد حداقل سفیرش باید در جریان قرار بگیرد و وزارت امور خارجه انگلستان مدام از سفیرش میخواهد دنبال رجال قدیمی بروند و این افراد را رها نکند."[2]
ادله دخالت انگلیس در کودتای سوم اسفند
اما در مقابل این نظریه، عدهای معتقدند که انگلیس به طرق مختلفی در ماجرای کودتا دخالت داشته است و نباید در لابلای مدارک تاریخی، فقط به دنبال دخالت مستقیم انگلیس باشیم؛ چراکه سیاست استعماری انگلیس دخالت غیر مستقیم بوده است. موسی حقانی و موسی نجفی پژوهشگران تاریخ معاصر، در کتاب "تاریخ تحولات سیاسی ایران" ، هفت دلیل درباره کمک انگلیسیها به رضاخان ذکر میکنند که به طور مختصر به برخی از این ادله اشاره میشود.
1.کانونهای استعماری: کانونهایی اقتصادی و سیاسی غیردولتی که ضمن استفاده از ظرفیتهای دیپلماتیک دولتهای متبوع، دارای خصلت فراملیتی بوده که در کشورهای مختلف نفوذ داشتهاند. حضور فعال خاندان روچیلد و خانواده ساسون در کودتای 1299 از نمونه فعالیت این کانونها هستند.
باید به این سؤال هم پاسخ داد که چه کسی مقصر آشفتگی داخلی ایران بوده است؟ آیا جز این است که انگلیس مستقیم و غیرمستقیم آب را گل را گل آلود کرد تا بتواند از آن ماهی بگیرد و در حقیقت با سر کار آمدن دولتی طرفدار غرب هم مانع گسترش و نفوذ بلشویکها شده و هم منافع خود در ایران را تضمین کند؟
2. بانک شاهنشاهی: یکی از مؤسسات مخرب غربی که با سرمایه خاندان یهودی ساسون ایجاد شد و کمک به تقویت و ترمیم وضعیت قوای قزاق به رهبری رضاخان و پرداخت پول به کودتاچیان در هنگام عزیمت به تهران حاکی از دخالت این ارگان مالی استعماری در امور ایران است.
3. اجزای سفارتخانه انگلیس: هماهنگی نورمن کامرون و دیگر اجزای سفارت نظیر والتر الکساندر اسمارت دبیر دوم سفارت، کلنل هیگ، سرهنگ هنری اسمایس با کودتاچیان بر اساس اسناد موجود کاملاً محرز میباشد.
4. حضور ژنرال سرادموند آیرون ساید: او چند ماه قبل از کودتا به ایران آمد و شبکه اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران به رهبری اردشیر جی وظیفه داشت رضاخان را به او معرفی کند و هماهنگی لازم بین این دو را به وجود آورد. بنابراین آیرون ساید مجری طرحی از پیش آماده بود که با همکاری عوامل داخلی و خارجی موفق به اجرای آن شد.
حتی اگر دخالت مستقیم انگلیس در طراحی کودتا را نپذیریم، کمکهای افسران و برخی اعضای سفارت انگلیس به رضاخان را نمیتوان انکار کرد؛ هرچند این کمکها بدون هماهنگی با دولت انگلیس بوده باشد؛ چنانکه یرواند آبراهامیان پژوهشگر تاریخ ایران میگوید: "رضاخان با حدود 3000 نظامی زیر دست خود، به سوی تهران حرکت کرد. او احتمالاً پیش از حرکت با افسران انگلیس در قزوین مشورت کرده و برای نیروهای خود مهمات، آذوقه و پول گرفته بود."[3]
بی کفایتی مشروطهخواهان، زمینه ساز کودتا و استبداد نو
شاید مهمتر از نقش انگلیس در کودتا، بررسی عوامل شکست مشروطه باشد. یعنی انقلابی که سالیان سال با تلاش هزاران نفر به پیروزی رسید و برای اولین بار توانسته بود نیروهای مردمی سراسر ایران را علیه استبداد متحد کند، چرا و چگونه زمام امور را از دست داد و کشور را به نقطهای رساند که چارهای جز کودتا و سرکار آمدن فردی مستبد و دیکتاتور باقی نمانده بود.
در شکست انقلاب مشروطه عوامل داخلی و خارجی دخیل بودهاند. قرارداد 1907 مهم ترین عامل تاثیرگذار خارجی است که شرایط مشروطه را وخیم کرد؛ چراکه تا قبل از این قرارداد، صرفا روسیه مخالف اصلی مشروطه بهحساب میآمد، اما به موجب انعقاد این قرارداد و تقسیم ایران بین این دو کشور، انگلیس نیز در شکست مشروطه با روسها همکاری کرد.
سفیر وقت انگلیس در ایران در نامهای به مقامات ارشد سیاسی کشورش مینویسد: "مأموریتی که در حال حاضر به عهدهام واگذار شده بینهایت سخت و دشوار است. زیرا دولت متبوعم انتظار دارد که در خفه کردن نهضت مشروطیت ایران با روسها همکاری کنم..."[4]
آمدن دیکتاتوری جدید رضاخانی شاید تنها راه نجات ایران آشفته نبود. اگر مشروطه خواهان درست عمل میکردند، اجازه نمیدادند زحمات دو دهه مردم ایران به باد رفته و استبدادی به مراتب بالاتر از قاجار مستقر شود.
اما با وجود دشمنی قدرتهای شرق و غرب دنیا با انقلاب مردمی ایران، مشروطه خواهان از مبارزه با استعمار غافل بودند و از طرفی نزاعهای قومی و قبیلهای و نیز تغییر گفتمان انقلاب مشروطه توسط عدهای آنگلوفیل و شیفته غرب، قطار مشروطهای که روزی حرکت بر ریل عدالتخواهی و مبارزه با استبداد را آغاز کرده بود، از مسیر خود منحرف شده و آرمانهایش دستخوش تحریف شد.
بهعنوان نمونه میرزا ملکمخان یکی از دهها روشنفکری بود که بدون توجه به خطرات استعمار، تقلید از الگوهای غربی را یگانه راه توسعه و پیشرفت تلقی میکرد.
فریدون آدمیت، تاریخنگار سرشناس مشروطه، درباره شیفتگی ملکمخان به غرب میگوید: "ملکمخان پیشرو اصلی و مبتکر واقعی اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود. درواقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود. عقیده داشت، ایران در تمام ارکان زندگی سیاسی و اقتصادی باید اصول تمدن غربی را بپذیرد."[5]
سید ضیاءالدین طباطبایی یکی دیگر از شیفتگان انگلیس بود که البته در در کودتای 3 اسفند 1299 نیز نقش مهمی ایفا کرد. خود او در جایی درباره دوستیاش با انگلیس میگوید: "تاریخ سیصد سالهی اخیر نشان داده و ثابت کرده که انسان در دوستی با انگلستان ضرر میکند. اما دشمنی با انگلستان موجب محو آدمی میشود. من به عنوان یک آدم عاقل در تمام مدت زندگیم، ضرر این دوستی را کشیدهام، اما حاضر نشدهام محو شوم."[6]
بنابراین شاید همانطور که برخی از مورخین گفتهاند کودتای رضاخان معلول عوامل نابهسامان داخلی کشور بوده و انگلیس دخالتی در طراحی این پروژه نداشته باشد، اما باید به این سؤال هم پاسخ داد که چه کسی مقصر آشفتگی داخلی ایران بوده است؟ آیا جز این است که انگلیس مستقیم و غیرمستقیم آب را گل را گل آلود کرد تا بتواند از آن ماهی بگیرد و در حقیقت با سر کار آمدن دولتی طرفدار غرب، هم مانع گسترش و نفوذ بلشویکها در کشورهای منطقه شده و هم منافع خود در ایران را تضمین کند؟
کودتایی که آرمانهای مشروطه را زیر پا گذاشت
در نهایت بیان این نکته نیز مناسب است که بگوییم آمدن دیکتاتوری جدید رضاخانی شاید تنها راه نجات ایران آشفته نبود. اگر مشروطه خواهان درست عمل میکردند، اجازه نمیدادند زحمات دو دهه مردم ایران به باد رفته و استبدادی به مراتب بالاتر از قاجار مستقر شود.
علیاکبر رنجبر کرمانی، تاریخپژوه ایران معاصر دراینباره میگوید: "آنهایی که معتقدند رضاشاه ایران را ترقی داد توجه نمیکنند که با تعطیلی مشروطه، درواقع او به ایران خیانت کرد؛ زیرا اگر آن انقلاب بزرگ و مهم در ایران ادامه مییافت، ما به نوسازی آن هم از نوع بومی دست مییافتیم. ما در آن دوره آزادی بیان و آزادی احزاب و.... داشتیم و اساس آزادی در ایران با ادامه مشروطیت ممکن بود، اما با این کار، رضاشاه ما را به 150 سال گذشته بازگرداند." [7]
پینوشتها:
[1] کودتای سوم اسفند ناسیونالیستی بود/تاریخ ایرانی
[2] علت کودتای سوم اسفند 1299 بیشتر از آنکه خارجی باشد داخلی است
[3] کتاب ایران بین دو انقلاب، ص 147
[4] صادق زیباکلام؛ کتاب سنت و مدرنیته، ص 424
[5]فكر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران، ص 113
[6] سیّد کودتاچی که بود؟/مشرق نیوز
[7]بهترین مدل حکومتی برای ایران در آن زمان مشروطه بود نه جمهوری/موسسه مطالعات تاریخ معاصر
نظرات شما عزیزان: