مناظره امام جواد با یحیی بن اکثم
هنگامى که مأمون بر آن شد تا ام فضل را به تزویج امام جواد علیه السّلام درآورد، عباسیان برآشفتند و سخت به وحشت افتادند؛ زیرا بر این گمان بودند که این اقدام خلیفه، همان پى آمدهایى را به دنبال
خواهد داشت که اقدامش درباره پدرش امام رضا علیه السّلام پیش آورد. لذا پیش مأمون آمدند و او را بدان جهت که ممکن است خلافت از دست بنى عباس بیرون شود، از این اقدام بر حذرش داشتند. از خلیفه اجازه خواستند تا تفقّهى در دین پیدا کند و پس از آن، هر چه مصلحت دانست درباره او انجام دهد. مأمون به آنها گفت که هر وقت خواستید مى توانید او را بیازمایید. آنان موافقت خود را اعلام کرده، تصمیم گرفتند یحیى بن اکثم را که از قضات بنام و فقیهى مشهور بود، براى مناظره با امام برگزینند و پس از جلب موافقت یحیى، از او خواستند تا سؤال دشوار و پیچیدهاى را براى مناظره آماده کند و به او قول دادند در صورتى که امام جواد علیه السّلام را در جریان مناظره به عجز وادارد، اموال و اشیاء نفیسى به وى خواهند داد. سپس، روزى را براى این کار تعیین کردند و در آن روز همه عباسیان و نیز امام جواد علیه السّلام و یحیى بن اکثم، و حتى شخص مأمون در مجلس حضور داشتند. ابتدا یحیى بن اکثم اجازه خواست تا پرسشهاى خود را در مقابل امام مطرح کند. پس از کسب اجازه از مأمون، از حضرت جواد علیه السّلام نیز اجازه خواست و پس از آن که امام آمادگى خود را اعلام کرد، یحیى از ایشان پرسید: مُحرِمى که حیوانى را کشته، وظیفه اش چیست؟
امام در جواب از وى پرسید: آیا فرد محرم، صید را در حرم کشته یا در بیرون از آن؟ آیا محرم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمدا آن را کشته یا به خطا؟ آیا محرم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ محرم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ محرم در حال عمره بوده یا حج؟
با این فروضى که امام جواد علیه السّلام براى مسأله مطرح کرد، یحیى حیرت زده و درمانده شد تا جایى که همه حضار از رنگ باختن چهره اش، شکست او را به وضوح دریافتند.
مأمون از امام خواست تا خود پاسخ فروضى را که در جواب یحیى بن اکثم مطرح کرده بود بدهد. امام به یکایک آنها پاسخ داد. آنگاه امام از یحیى بن اکثم چنین پرسید: مرا از مردى خبر ده که زنى در اوایل صبح بر او حرام بود؛ روز که بالا آمد آن زن بر وى حلال شد و هنگام ظهر دوباره بر او حرام گردید و در موقع عصر حلال شد و در وقت غروب آفتاب بار دیگر بر او حرام شد و در وقت عشا، حلال و در نیمه شب باز بر او حرام و هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله این زن چیست و چگونه مرتّبا بر او حلال و حرام مىشود؟ یحیى بن اکثم از پاسخ به این سؤال واماند و از امام خواست تا خود جواب مسأله را روشن کند. آن حضرت فرمود: این زن، کنیز شخص دیگرى بوده که بر این مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنیز را از صاحبش خریدارى کرد و بدین ترتیب بر او حلال شد، ظهر او را آزاد کرد و بدین جهت دوباره بر او حرام شد. عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار کرد و در نتیجه به او حرام شد و در وقت عشا کفاره ظهار را داد دوباره به وى حلال شد. نیمه شب او را طلاق داد و به این علت حرام شد؛ صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.
مأمون بار دیگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتى کرد و گفت: کمى سنّ مانع از کمال عقل براى این خاندان نمىشود.[۳]
نظرات شما عزیزان: