تولدی نورانی(1)
در کتب تاریخی نوشته اند:
حَرام بنخالد به همراه جمعی از «بنی کلاب» به سفر رفته بود.
در یکی از شبها به خواب فرو رفته و در عالم رؤیا دید که در زمین سرسبزی
نشستهاست و مرواریدهای درخشانی از اطراف بر جماعت و بر دستان او میریزد
و اواز زیبایی آنها متعجب میشود.
سپس مردی را میبیند که به سوی او میآید ـ از طرف بلندی ـ و هنگامی که به او
میرسد سلام میکند و حرام او را جواب میدهد. آن مرد به او میگوید:
«این مروارید را به چه قیمت میفروشی؟»
حرام نگاه کرد و آن درّ زیبا را در دستان خود دید؛
رو به مرد کرده و گفت:
«من قیمت این درّ را نمیدانم که به شما بگویم،
شما آن را به چه قیمت خریداری؟»
مرد گفت: من نیز نمیدانم قیمت او را ولی این هدیهای است که یکی از پادشاهان
عطا کرده است. و من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است.»
حرام گفت: آن چیز چیست؟
مرد گفت: تضمین میکنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی ا
ز او است. حرام گفت: آیا این را برایم ضمانت میکنی.
و مرد پاسخ داد: آری.
و حرام در پایان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در این امر میشوی.
و مرد نیز گفت: و من واسطه میشوم؛
او را به من اعطاء کرده اند و من به تو عطا میکنم.
وقتی حرام از خواب بیدار شد رؤیای خود را برای بنی کلاب گفت و خواستار تعبیر آن شد.
یکی از خاندان وی گفت:
«اگر رؤیای صادقه باشد دختری روزی تو خواهد شد که یکی از بزرگان او را عقد
خواهد کرد و به سبب این دختر مجد و شرافت و آقایی نصیب تو خواهد شد.»
و هنگامی که او از سفر برگشت، ثمامة بنت سهیل، همسر باوفای او، حامله بود
و هنگام بازگشت همسرش از سفر وضع حمل کرده
و دختری چونان مروارید درخشان به دنیا آورد.
حرام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت:
«قد صدّقت الرؤیا» و از این بشارت شاد و مسرور شد.(10)
نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنیه ای
برای وی برگزیدند که «ام البنین» بود.
در کتب تاریخی نوشته اند:
حَرام بنخالد به همراه جمعی از «بنی کلاب» به سفر رفته بود.
در یکی از شبها به خواب فرو رفته و در عالم رؤیا دید که در زمین سرسبزی
نشستهاست و مرواریدهای درخشانی از اطراف بر جماعت و بر دستان او میریزد
و اواز زیبایی آنها متعجب میشود.
سپس مردی را میبیند که به سوی او میآید ـ از طرف بلندی ـ و هنگامی که به او
میرسد سلام میکند و حرام او را جواب میدهد. آن مرد به او میگوید:
«این مروارید را به چه قیمت میفروشی؟»
حرام نگاه کرد و آن درّ زیبا را در دستان خود دید؛
رو به مرد کرده و گفت:
«من قیمت این درّ را نمیدانم که به شما بگویم،
شما آن را به چه قیمت خریداری؟»
مرد گفت: من نیز نمیدانم قیمت او را ولی این هدیهای است که یکی از پادشاهان
عطا کرده است. و من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است.»
حرام گفت: آن چیز چیست؟
مرد گفت: تضمین میکنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی ا
ز او است. حرام گفت: آیا این را برایم ضمانت میکنی.
و مرد پاسخ داد: آری.
و حرام در پایان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در این امر میشوی.
و مرد نیز گفت: و من واسطه میشوم؛
او را به من اعطاء کرده اند و من به تو عطا میکنم.
وقتی حرام از خواب بیدار شد رؤیای خود را برای بنی کلاب گفت و خواستار تعبیر آن شد.
یکی از خاندان وی گفت:
«اگر رؤیای صادقه باشد دختری روزی تو خواهد شد که یکی از بزرگان او را عقد
خواهد کرد و به سبب این دختر مجد و شرافت و آقایی نصیب تو خواهد شد.»
و هنگامی که او از سفر برگشت، ثمامة بنت سهیل، همسر باوفای او، حامله بود
و هنگام بازگشت همسرش از سفر وضع حمل کرده
و دختری چونان مروارید درخشان به دنیا آورد.
حرام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت:
«قد صدّقت الرؤیا» و از این بشارت شاد و مسرور شد.(10)
نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنیه ای
برای وی برگزیدند که «ام البنین» بود.
تولدی نورانی(2)
پدران و مادران و خاندان ام البنین در شجاعت، کرم، اخلاق، هنر و وجاهت
اجتماعی و بزرگواری پس از قریش، سرآمد قبایل گوناگون عرب بودهاند.
گفتنی است اگر چه خواب همواره حجت نیست ولی میتواند راهنما و دلیل خوبی
باشد و در تاریخ میبینیم که بسیاری از انبیاء و اولیاء خدا در زندگانی خویش خوابهایی
میدیدند که در مسیر زندگی با آنها راهنمایی میشدند.
خواب حضرت یوسف(ع) در کودکی و خواب عبدالمطلب برای قربانی فرزند
خود و خواب پیامبر(ص) در جنگها و نمونههای فراوان دیگری وجود دارد که در قرآن
یا کتب روایی یافت میشوند که نباید به آنان با دیده حقارت نگریست.
به هر حال پس از این رؤیای صادقه فاطمه، مادر فضلیتها، به دنیا آمد و دوران
کودکی را چونان دیگر کودکان گذراند و در دامان مادری مهربان و پاک و پدری شجاع
که دارای سجایای اخلاقی فراوان بودند رشد کرد.
مورخان در مورد مادر بزرگوار فاطمه این گونه مینویسند:
و کانت ثمامة ادیبةٌ کاملةٌ عاقلةٌ فادَّبَتْ ابنتها بِآداب العرب و علَّمتها بما ینبغی ان تعلمها
من آداب المنزل و تأدیة الحقوق الزوجیة و غیر ذلک مما تحتاجه فی حیاتها العامة.(11)
«ثمامه، مادر امالبنین، بانویی ادیب و کامل و عاقل بود
. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نیاز یک دختر است در زندگانی
از مسایل مربوط به خانهداری و اَدایِ حقوق (دیگران) و همسرداری و غیره را به او یاد داد.»
لازم به ذکر است که شایستگی تعلیم و باور حقیقتها در وجود امالبنین بوده است
که بذر تعلیم مادر، در سرزمین افکار و اندیشه او شکوفا شده است.
و این گونه پاک بانوی بنیکلاب به رشد و پویایی جسمی و روانی رسید به گونهای
که در عرب ضرب المثل بود و نه تنها در حُسن و جمال و عفاف که در علم و ادب
و اخلاق مورد نظر اهل دقت و بینش بوده است.
اثرگذاری ژنها در فرزندان چنان زیاد است که رسول خوبیها،
حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله، به جوانان امر میکند که برای ایجاد نسل خوب
به خانواده همسر آینده توجه داشته باشند.
پدران و مادران و خاندان ام البنین در شجاعت، کرم، اخلاق، هنر و وجاهت
اجتماعی و بزرگواری پس از قریش، سرآمد قبایل گوناگون عرب بودهاند.
گفتنی است اگر چه خواب همواره حجت نیست ولی میتواند راهنما و دلیل خوبی
باشد و در تاریخ میبینیم که بسیاری از انبیاء و اولیاء خدا در زندگانی خویش خوابهایی
میدیدند که در مسیر زندگی با آنها راهنمایی میشدند.
خواب حضرت یوسف(ع) در کودکی و خواب عبدالمطلب برای قربانی فرزند
خود و خواب پیامبر(ص) در جنگها و نمونههای فراوان دیگری وجود دارد که در قرآن
یا کتب روایی یافت میشوند که نباید به آنان با دیده حقارت نگریست.
به هر حال پس از این رؤیای صادقه فاطمه، مادر فضلیتها، به دنیا آمد و دوران
کودکی را چونان دیگر کودکان گذراند و در دامان مادری مهربان و پاک و پدری شجاع
که دارای سجایای اخلاقی فراوان بودند رشد کرد.
مورخان در مورد مادر بزرگوار فاطمه این گونه مینویسند:
و کانت ثمامة ادیبةٌ کاملةٌ عاقلةٌ فادَّبَتْ ابنتها بِآداب العرب و علَّمتها بما ینبغی ان تعلمها
من آداب المنزل و تأدیة الحقوق الزوجیة و غیر ذلک مما تحتاجه فی حیاتها العامة.(11)
«ثمامه، مادر امالبنین، بانویی ادیب و کامل و عاقل بود
. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نیاز یک دختر است در زندگانی
از مسایل مربوط به خانهداری و اَدایِ حقوق (دیگران) و همسرداری و غیره را به او یاد داد.»
لازم به ذکر است که شایستگی تعلیم و باور حقیقتها در وجود امالبنین بوده است
که بذر تعلیم مادر، در سرزمین افکار و اندیشه او شکوفا شده است.
و این گونه پاک بانوی بنیکلاب به رشد و پویایی جسمی و روانی رسید به گونهای
که در عرب ضرب المثل بود و نه تنها در حُسن و جمال و عفاف که در علم و ادب
و اخلاق مورد نظر اهل دقت و بینش بوده است.
اثرگذاری ژنها در فرزندان چنان زیاد است که رسول خوبیها،
حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله، به جوانان امر میکند که برای ایجاد نسل خوب
به خانواده همسر آینده توجه داشته باشند.
سینای صفات
صفات آسمانی و ویژگیهای والای انسانهای پاک، همواره چونان فانوسی فرا
راه پویندگان راه معرفت و کمال است که با این روشنگری، راه هدایت از
کوره راههایضلالت و جهالت باز شناخته میشود.
در سایه شناخت این صفات نورانی و الگوگیری از شخصیتهای الهی
استکه میتوان خدایی زیست و جاودانه ماند.
از جمله چهره های برجستهای که تاریخ به ما معرفی میکند فاطمه کلابیه
ام البنین، است که فقیه فرزانه و عالم بزرگ، شهید ثانی در باره او میگوید:
و کانت امالبنین من النساء الفاضلات العارفات بحق اهل البیت مخلصة
فی ولائهم ممحضة فی مودّتهم و لها عندهم الجاه الوجیه و المحلّ الرفیع.
«ام البنین از بانوان بامعرفت و بافضیلت بوده و نسبت به حق اهلبیت شناخت
کامل داشته و در ولایت و محبت آنان مخلص و پا برجا بود.
و او نزد اهلبیت منزلت بالا و وجاهت خاصی داشته است.»
اینک برخی از صفات آسمانی این پاک بانوی عرب را
به گونه ای گذرا و کوتاه بررسی میکنیم.
صفات آسمانی و ویژگیهای والای انسانهای پاک، همواره چونان فانوسی فرا
راه پویندگان راه معرفت و کمال است که با این روشنگری، راه هدایت از
کوره راههایضلالت و جهالت باز شناخته میشود.
در سایه شناخت این صفات نورانی و الگوگیری از شخصیتهای الهی
استکه میتوان خدایی زیست و جاودانه ماند.
از جمله چهره های برجستهای که تاریخ به ما معرفی میکند فاطمه کلابیه
ام البنین، است که فقیه فرزانه و عالم بزرگ، شهید ثانی در باره او میگوید:
و کانت امالبنین من النساء الفاضلات العارفات بحق اهل البیت مخلصة
فی ولائهم ممحضة فی مودّتهم و لها عندهم الجاه الوجیه و المحلّ الرفیع.
«ام البنین از بانوان بامعرفت و بافضیلت بوده و نسبت به حق اهلبیت شناخت
کامل داشته و در ولایت و محبت آنان مخلص و پا برجا بود.
و او نزد اهلبیت منزلت بالا و وجاهت خاصی داشته است.»
اینک برخی از صفات آسمانی این پاک بانوی عرب را
به گونه ای گذرا و کوتاه بررسی میکنیم.
ولایت، کیمیایی بی همتا
ارادت و عشق به اهل بیت(ع) و معرفت به آنان اکسیری است که مسّ
وجود آدمیان را طلا می کند و اساس هستی بر ولایت آنان بنیان شده است.
عالم رجالی، مامقانی در کتاب خود، تنقیح المقال، ولایت فاطمه کلابیه
را این چنین به تصویر می کشد:
فَاِنّ علَقَتها بالحسین(ع) لیس اِلاّ لاِمامته.(12)
«همانا علاقه ام البنین به حسین بن علی(ع) به خاطر امامت حضرت است.»
(نه آنکه چون او را در دامان خویش پرورانده است.)
زیباترین چهره عشق به ولایت و رهبری در زندگانی فاطمه زهرا(س)
وجود داشت؛ دفاع از ولایت و مبارزه برای حمایت از مقام والای امام علی(ع)
وگویی فاطمه دوم، ام البنین، استمرار آن چهره درخشان تاریخ بود.
در جای دیگر «مامقانی» می نویسد:
«اینکه او به شرط سلامت حسین(ع)، مرگ چهار فرزند خویش را
بر خود آسان می گرفت نشان درجه عالی ایمان او است.
من او را از نیکان به حساب می آورم.»(13)
عشق و ارادت ام البنین نسبت به مقام والای امامت و ولایت چنان بود که بعد
از واقعه کربلا و شهادت چهار فرزند برومند و دلاور او بشیر، سفیر خون و شهادت
به مدینه بازگشت و ام البنین را ملاقات کرد. در حالی که می خواست خبر شهادت
فرزندانش را به وی دهد ام البنین گفت:
اخبرنی عن ابی عبداللّه الحسین(ع) «مرا از حسین(ع) خبر ده.»
بشیر خبر شهادت یکایک فرزندانش را به وی داد و او باز همان جمله را تکرار
کرده و از امام و رهبر خویش می پرسید
و سپس با دلی مالامال از عشق به ولایت و امامت گفت:
اولادی و مَنْ تحتَ الخضراء کُلُّهم فِداءٌ لاَبی عبداللّه الحسین(ع).
«فرزندانم و آنچه زیر آسمان است جملگی فدای اباعبداللّه الحسین(ع).»
و آنگاه که خبر شهادت امام، مقتدا و رهبر خویش را شنید ناله ای
سر داد و با سوز فراوان گفت:
قد قَطّعتَ نیاطَ قلبی.(14)
«آه که بندهای (رگهای) قلبم را پاره پاره کردی.»
به واقع آنگاه که مادری، فرزندان خود را فدایی ولایت و شریعت بداند
حق است که جاودانه شود و برای همیشه تاریخ اسوه ای برای اهل ولایت باشد.
و چه زیباست شکفتن غنچه هایی چون عباس و برادرانش در دامن تربیت مادری
این چنین. به گونه ای که مورخان می نویسند: در کربلا زمانی که
شمر ـ لعنة اللّه علیه ـ برای عباس و برادرانش امان نامه می آورد عباس می گوید:
زیباترین چهره عشق به ولایت و رهبری در زندگانی فاطمه زهرا(س)
وجود داشت؛ دفاع از ولایت و مبارزه برای حمایت از مقام والای امام علی(ع)
و گویی فاطمه دوم، ام البنین، استمرار آن چهره درخشان تاریخ بود.
«بریده باد دستت ای شمر و خدا لعنت کند تو را! آیا می خواهی ما در
امان باشیم و مولا و امام خود را تنها گذاریم.»
این کلام ثمره تربیت ولایی ام البنین بود؛
همان که علی(ع) در آینه آینده می دید.
ارادت و عشق به اهل بیت(ع) و معرفت به آنان اکسیری است که مسّ
وجود آدمیان را طلا می کند و اساس هستی بر ولایت آنان بنیان شده است.
عالم رجالی، مامقانی در کتاب خود، تنقیح المقال، ولایت فاطمه کلابیه
را این چنین به تصویر می کشد:
فَاِنّ علَقَتها بالحسین(ع) لیس اِلاّ لاِمامته.(12)
«همانا علاقه ام البنین به حسین بن علی(ع) به خاطر امامت حضرت است.»
(نه آنکه چون او را در دامان خویش پرورانده است.)
زیباترین چهره عشق به ولایت و رهبری در زندگانی فاطمه زهرا(س)
وجود داشت؛ دفاع از ولایت و مبارزه برای حمایت از مقام والای امام علی(ع)
وگویی فاطمه دوم، ام البنین، استمرار آن چهره درخشان تاریخ بود.
در جای دیگر «مامقانی» می نویسد:
«اینکه او به شرط سلامت حسین(ع)، مرگ چهار فرزند خویش را
بر خود آسان می گرفت نشان درجه عالی ایمان او است.
من او را از نیکان به حساب می آورم.»(13)
عشق و ارادت ام البنین نسبت به مقام والای امامت و ولایت چنان بود که بعد
از واقعه کربلا و شهادت چهار فرزند برومند و دلاور او بشیر، سفیر خون و شهادت
به مدینه بازگشت و ام البنین را ملاقات کرد. در حالی که می خواست خبر شهادت
فرزندانش را به وی دهد ام البنین گفت:
اخبرنی عن ابی عبداللّه الحسین(ع) «مرا از حسین(ع) خبر ده.»
بشیر خبر شهادت یکایک فرزندانش را به وی داد و او باز همان جمله را تکرار
کرده و از امام و رهبر خویش می پرسید
و سپس با دلی مالامال از عشق به ولایت و امامت گفت:
اولادی و مَنْ تحتَ الخضراء کُلُّهم فِداءٌ لاَبی عبداللّه الحسین(ع).
«فرزندانم و آنچه زیر آسمان است جملگی فدای اباعبداللّه الحسین(ع).»
و آنگاه که خبر شهادت امام، مقتدا و رهبر خویش را شنید ناله ای
سر داد و با سوز فراوان گفت:
قد قَطّعتَ نیاطَ قلبی.(14)
«آه که بندهای (رگهای) قلبم را پاره پاره کردی.»
به واقع آنگاه که مادری، فرزندان خود را فدایی ولایت و شریعت بداند
حق است که جاودانه شود و برای همیشه تاریخ اسوه ای برای اهل ولایت باشد.
و چه زیباست شکفتن غنچه هایی چون عباس و برادرانش در دامن تربیت مادری
این چنین. به گونه ای که مورخان می نویسند: در کربلا زمانی که
شمر ـ لعنة اللّه علیه ـ برای عباس و برادرانش امان نامه می آورد عباس می گوید:
زیباترین چهره عشق به ولایت و رهبری در زندگانی فاطمه زهرا(س)
وجود داشت؛ دفاع از ولایت و مبارزه برای حمایت از مقام والای امام علی(ع)
و گویی فاطمه دوم، ام البنین، استمرار آن چهره درخشان تاریخ بود.
«بریده باد دستت ای شمر و خدا لعنت کند تو را! آیا می خواهی ما در
امان باشیم و مولا و امام خود را تنها گذاریم.»
این کلام ثمره تربیت ولایی ام البنین بود؛
همان که علی(ع) در آینه آینده می دید.
مادر محبتها
مهر و محبت از صفات ویژه مادران است و هماره برای تفسیر واژه
عاطفه از خداوندگار محبتها، مادر، استفاده می شود.
آنچه در زندگانی ام البنین با نام مهر و عاطفه جلوه می کند تنها مهر مادری
نیست که این مهر در سینه هر مادری نسبت به فرزندان و دلبندانش شعله می کشد.
عاطفه از خداوندگار محبتها، مادر، استفاده می شود.
آنچه در زندگانی ام البنین با نام مهر و عاطفه جلوه می کند تنها مهر مادری
نیست که این مهر در سینه هر مادری نسبت به فرزندان و دلبندانش شعله می کشد.
مورخان می نویسند:
«آن گاه که فاطمه کلابیه، ام البنین، نزد امیرالمؤمنین آمد، حسن و حسین(ع)
مریض بودند؛ او با مهربانی با آنان سخن می گفت و از صمیم قلب آنان را
مریض بودند؛ او با مهربانی با آنان سخن می گفت و از صمیم قلب آنان را
پرستاری می کرد و درست همانند مادری حقیقی با آنها برخورد می کرد.
آنان نیز او را بسیار دوست می داشتند و زینب(س) پس از واقعه کربلا به دیدار
او آمده و او را تسلی می داد اگر چه خود بیشترین مصیبت را دیده بود و در
اعیاد نیز به دیدن او می آمدند همان گونه که اگر مادرشان، حضرت زهرا(س) بود،
به دیدن وی می رفتند.»(15)
علاقه به فرزندانی که از آنِ او نبود، به خاطر مقام و عظمت مادر و پدرشان،
و همچنین پرستاری از آنان و ترجیح آنها بر فرزندان خود از صفات خاص ام البنین بود.
یکی از نتیجه های عاطفه و محبت، حس وفاداری به عزیزان است.
انسانهایی که سراسر سرزمین وجودشان و قلبشان را محبت پر کرده است همواره
نسبت به بستگان خود وفادار می مانند و در زندگی ام البنین این وفادار در
سخنان او پس از شهادت مولای متقیان علی(ع) مشهود است.
آنگاه که «امامه» یکی از همسران آن حضرت(ع) توسط «مغیرة بن نوفل»
که یکی از مشاهیر عرب است خواستگاری می شود با ام البنین در مورد ازدواج
مشورت می کند، او در جواب می گوید:
«سزاوار نیست پس از علی، ما در خانه دیگری باشیم
و با مرد دیگر پیمان همسری بندیم.»(16)
این سخن ام البنین نه تنها در اَمامه که در لیلی تمیمیّه و اسماء بنت
عمیسنیز اثر گذاشت و تا پایان عمر هر چهار همسر
علی بن ابی طالب(ع) ازدواج مجدد نکردند.
در پاره ای از کتب نیز داریم که فاطمه کلابیه پس از ورود به خانه علی(ع)
از او درخواست نمود که او را «فاطمه» صدا نکند
زیرا ممکن است فرزندان زهرای مرضیه(س) با این نام، بیش از پیش به
یاد مادر بزرگوار خود افتاده و غم و حزن وجودشان را فرا گیرد.
آنان نیز او را بسیار دوست می داشتند و زینب(س) پس از واقعه کربلا به دیدار
او آمده و او را تسلی می داد اگر چه خود بیشترین مصیبت را دیده بود و در
اعیاد نیز به دیدن او می آمدند همان گونه که اگر مادرشان، حضرت زهرا(س) بود،
به دیدن وی می رفتند.»(15)
علاقه به فرزندانی که از آنِ او نبود، به خاطر مقام و عظمت مادر و پدرشان،
و همچنین پرستاری از آنان و ترجیح آنها بر فرزندان خود از صفات خاص ام البنین بود.
یکی از نتیجه های عاطفه و محبت، حس وفاداری به عزیزان است.
انسانهایی که سراسر سرزمین وجودشان و قلبشان را محبت پر کرده است همواره
نسبت به بستگان خود وفادار می مانند و در زندگی ام البنین این وفادار در
سخنان او پس از شهادت مولای متقیان علی(ع) مشهود است.
آنگاه که «امامه» یکی از همسران آن حضرت(ع) توسط «مغیرة بن نوفل»
که یکی از مشاهیر عرب است خواستگاری می شود با ام البنین در مورد ازدواج
مشورت می کند، او در جواب می گوید:
«سزاوار نیست پس از علی، ما در خانه دیگری باشیم
و با مرد دیگر پیمان همسری بندیم.»(16)
این سخن ام البنین نه تنها در اَمامه که در لیلی تمیمیّه و اسماء بنت
عمیسنیز اثر گذاشت و تا پایان عمر هر چهار همسر
علی بن ابی طالب(ع) ازدواج مجدد نکردند.
در پاره ای از کتب نیز داریم که فاطمه کلابیه پس از ورود به خانه علی(ع)
از او درخواست نمود که او را «فاطمه» صدا نکند
زیرا ممکن است فرزندان زهرای مرضیه(س) با این نام، بیش از پیش به
یاد مادر بزرگوار خود افتاده و غم و حزن وجودشان را فرا گیرد.
در آینه هنر
از دیگر صفات والای ام البنین فصاحت و بلاغت اوست که نمود آن
در اشعار زیبا و جاودانه وی متجلی است.
شعر تصویر زیبایی از احساس آدمی است که برای بیان آن و انتقال به دیگران
سراینده باید در افق وسیعی از هستی قرار گیرد و خود را از زنجیر تعلقات برهاند.
در خاندان بنی کلاب شاعران برجسته ای وجود داشتند که عرب همواره
بهاشعار آنان استناد می کرد آنان در اوج فصاحت و بلاغت قرار داشتند و
دقت بادیهنشینان در استفاده از واژه های اصیل و دقیق و در عین حال لطیف
نیز زبانزد عام وخاص است.
ام البنین در این خانواده ها و در بادیه، آنجا که نهایتی و دیواری برای
زندانی کردن احساسات نیست زندگی کرد و با شعر و ادب و فصاحت بیان و
صراحتلهجه به رشد و بالندگی رسید.
از جمله اشعار جاودانه وی که مورد تجلیل و تحسین بزرگان ادب قرار گرفته
است شعر جانسوز وی پس از شهادت پسرش که پدر فضایل بود می باشد:
لا تدعونی ویک ام البنین
تذکرینی بلیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم
و الیوم اصبحتُ و لا من بنین
اربعة مثل نسور الرّبی
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
«مرا ام البنین نخوانید که به یاد شیران دلاور می افکنیدم.
مرا فرزندانی بود که به نام آنها خوانده می شدم ولی امروز فرزندی ندارم.
چهار فرزند داشتم همچون بازهای شکاری و همگی به شهادت رسیدند.»
مورخان می نویسند:
ام البنین آنچنان جانسوز برای شهادت فرزندان و بویژه برای
امام حسین(ع) نوحه و گریه می کرد که حتی دشمن اهل بیت، مروان بن حکم،
نیز از شنیدن مراثی وی گریه می کرد.
از دیگر اشعار وی در مورد عباس، تندیس بزرگ شجاعت، است که می گوید:
یا من رَاَی العباس کرّ علی جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد
نبئّت اَنّ ابنی اصیب براسه مقطوع ید
ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمل
لو کان سیفک فی یدیک لما دنامنه احد(17)
«ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله می کرد و فرزندان
حیدر پشت سر او بودند.
می گویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فروده آمده.
اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمی شد.»
از دیگر صفات والای ام البنین فصاحت و بلاغت اوست که نمود آن
در اشعار زیبا و جاودانه وی متجلی است.
شعر تصویر زیبایی از احساس آدمی است که برای بیان آن و انتقال به دیگران
سراینده باید در افق وسیعی از هستی قرار گیرد و خود را از زنجیر تعلقات برهاند.
در خاندان بنی کلاب شاعران برجسته ای وجود داشتند که عرب همواره
بهاشعار آنان استناد می کرد آنان در اوج فصاحت و بلاغت قرار داشتند و
دقت بادیهنشینان در استفاده از واژه های اصیل و دقیق و در عین حال لطیف
نیز زبانزد عام وخاص است.
ام البنین در این خانواده ها و در بادیه، آنجا که نهایتی و دیواری برای
زندانی کردن احساسات نیست زندگی کرد و با شعر و ادب و فصاحت بیان و
صراحتلهجه به رشد و بالندگی رسید.
از جمله اشعار جاودانه وی که مورد تجلیل و تحسین بزرگان ادب قرار گرفته
است شعر جانسوز وی پس از شهادت پسرش که پدر فضایل بود می باشد:
لا تدعونی ویک ام البنین
تذکرینی بلیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم
و الیوم اصبحتُ و لا من بنین
اربعة مثل نسور الرّبی
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
«مرا ام البنین نخوانید که به یاد شیران دلاور می افکنیدم.
مرا فرزندانی بود که به نام آنها خوانده می شدم ولی امروز فرزندی ندارم.
چهار فرزند داشتم همچون بازهای شکاری و همگی به شهادت رسیدند.»
مورخان می نویسند:
ام البنین آنچنان جانسوز برای شهادت فرزندان و بویژه برای
امام حسین(ع) نوحه و گریه می کرد که حتی دشمن اهل بیت، مروان بن حکم،
نیز از شنیدن مراثی وی گریه می کرد.
از دیگر اشعار وی در مورد عباس، تندیس بزرگ شجاعت، است که می گوید:
یا من رَاَی العباس کرّ علی جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد
نبئّت اَنّ ابنی اصیب براسه مقطوع ید
ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمل
لو کان سیفک فی یدیک لما دنامنه احد(17)
«ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله می کرد و فرزندان
حیدر پشت سر او بودند.
می گویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فروده آمده.
اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمی شد.»
نظرات شما عزیزان: