36 - آشکار شدن توطئه
وقتی پیغمبر ( ص ) به جانب تبوک رفت ، علی ( ع ) ( در راه ) به او ملحق شد ، ( و حضرت رسول ( ص ) دستور داد که بازگردد ) و چون به جای خود برگشت ، ( منافقان ) برای کشتنش تدبیری کرده ، دستور دادند در راهش گودالی عمیق به قدر پنجاه ذراع حفر کردند ، و آن را با نی های نازک پوشاندند ، و اندکی خاک به قدری که نی های را بپوشاند روی آن ریختند ، و این گودال در راهی بود که آن جناب ناچار بود از آن عبور کند ،
و می خواستند او با مرکبش در آن جا بیفتند ، و آن را عمیق کرده بودند ، و اطرافش زمین سنگلاخی بود ، نقشه ریخته بودند که وقتی او با مرکبش در آن چاه رسید اسبش گردنش را برگرداند و خدا آن را طولانی کرد تا لبانش به گوش او رسید و گفت : یا امیرالمؤ منین ( ع ) این جا چاهی برای تو کنده شده ، و نقشه مرگ برای تو کشیده شده ، و تو بهتر می دانی پس از آن عبور نکن .
فرمود : خداوند تو را که نصیحت کننده ای برای من جزای خیر دهد ، همچنان که برای من تدبیر می کنی و همانا خدا تو را از پاداش نیک خود محروم نمی کند ، و رفت تا به آن مکان مشرف شد و اسب از ترس عبور از آن جا ایستاد ، و علی ( ع ) فرمود : به اذن خدا به سلامت و اعتدال برو ، در حالی که کار تو عجیب و عمل تو بی سابقه است . اسب پیش رفت و خداوند زمین را سخت و محکم کرد و چاه را پر کرد ، و آن جا را مثل جاهای دیگر قرار داد ، و چون علی ( ع ) از آن جا گذشت آن اسب گردنش را برگرداند و لبانش را بر گوش او گذاشت و گفت : ای مولای من چقدر تو نزد پروردگار جهان کرامت داری ، تو را از این چاه به سلامت عبور داد .
فرمود : خداوند تو را در عوض آن نصیحتی که به من کردی این
چنین سالم گرداند ، ( حضرت عسگری ) فرمود : سپس صورت اسب را به نزدیک کفلش برگرداند و مردم با او بودند ، بعضی جلو و بعضی عقب ، و به آنها گفت : خاک این جا را عقب بزنید ، عقب زدند ، دیدند آن جا طوری است که هر کس از آن جا بگذرد در آن چاه می افتد ، فرمود : پس همه از آنچه دیدند اظهار وحشت و تعجب کردند ، فرمود : می دانید چه کسی این کار را کرده ؟
گفتند : نه ، فرمود : لکن این اسب من می داند ، ای اسب ، آن چگونه بوده و که این تدبیر را کرده ؟
اسب گفت : یا امیرالمؤ منین وقتی خدای عزوجل بخواهد ، آنچه را مردم نادان می خواهند محکم کنند ، نقض کنند ، محکم کنند . نقض کند ، یا آن چه را مردم نادان می خواهند نقض کنند ، محکم کند . پس خدا غالب است و مردم مغلوب اند ، ای امیرالمؤ منین فلان و فلان و ده نفر را شمرد ، با همدستی و توطئه بیست و چهار نفر که در راه با پیغمبر ( ص ) بودند و نقشه قتل او را در عقبه ریختند این کار را کردند و خداوند در حفظ پیغمبر و ولی خود غالب است و کفار بر او غالب نمی شوند ، پس بعضی از اصحاب از امیرالمؤ منین ( ع ) خواستند که قضیه را برای پیغمبر ( ص ) بنویسد و قاصد تندرویی نزد او بفرستد علی ( ع ) فرمود : قاصد
خدا سریع تر نزد پیغمبر ( ص ) می رود و نامه او جلوتر می رسد ( یعنی خدا به او خبر می دهد ) . ( 42 )
نظرات شما عزیزان: