بسیارسخت، البته شاید نه به اندازه شنیدن جدالهای مادر با پدری افسون شده از خمار افیون و نه به اندازه فریاد از نداری و فقر. سرش سوت میکشد از این که ریشه در جایی دارد که نمیخواست داشته باشد. او خودش را فاتح قلههایی میدانست به بلندای آسمان، ولی افسوس. او امروز مانده با هزاران افسوس از این که هیچ ندارد و هیچ نیست مگر نوجوانی فراری که انگشت اتهام به سویش نشانه رفته است. او خلافکار نبود. شاید اگر دیروز دستی به نشانه محبت دستش را میفشرد، شاید اگر گوشی شنوا برایش پیدا میشد و قلبی به خاطرش میتپید او نیز نوجوانی بود چون دیگران؛ ولی دیر شده است. انگ فراری بودن دیگر از او کنده نمیشود. او اکنون مجرمی است کمسن و سال که تبه کاران به دنبالش میگردند. او که ناخواسته زندگی را باخته است.
سالهاست که کشور ما نیز هم چون دیگر کشورهای جهان بخشی از جوانانش را به خاطر ناامن بودن محیط خانواده و آسیبهای اجتماعی از دست میدهد. همه چیز از فشارهای زندگی شروع میشود وقتی که بچهها دیگر در خانه ماندن را تاب نمیآورند و به خیابان پناه میبرند و نام فراری را یدک میکشند.
برابر تعریفهای ارائه شده و مورد قبول جامعه جهانی، تمام دختران و پسران کمتر از ۱۸ سالی که به دلایل مختلف از خانه و خانوادهشان فرار میکنند و دستکم یک شب را بدون اجازه پدر و مادر خارج از خانه میگذرانند، افراد فراری نامیده میشوند، هرچند به خاطر برخی مصلحتاندیشیها معلوم نیست چه تعداد نوجوان درایران به این سرنوشت دچار میشوند؛ اما هر چقدر درون کشور از ارائه آماری قابل اعتماد پرهیز شود، گزارش سازمان بهداشت جهانی حاکی است که سالانه بیش از یک میلیون نوجوان ۱۳ تا ۱۹ ساله از خانه فرار میکنند که ۶۰ تا ۷۰ درصدشان دختران و ۳۰ تا ۴۰ درصد آنان پسران هستند. با این حال آمارهایی که جسته گریخته به پدیده فرار میان نوجوانان و جوانان ایرانی اشاره دارد نیز به واقع مصیبتبار است.
متجاوزان در کمین
چندی پیش دکتر هادی محمدی، مدیرکل دفترآسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی اعلام کرد حدود ۸۰ درصد دختران در ۲۴ ساعت نخست پس از فرار مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند. این در شرایطی است که در گزارش منتشر شده سوم مهر ماه در یکی از سایتهای خبری کشور نیز اعلام شد ۳۵ درصد دختران فراری پیش از فرار سابقه مصرف مواد مخدر داشتهاند.
این گزارش نتیجه پژوهشی بود که در آن ۵۰ دختر فراری زیر ۱۸ سال مورد بررسی قرار گرفته بودند تا آنجا که معلوم شد ۱۵/۶درصد آنان بیشتر اوقات و ۵۱/۱ درصد آنان نیز گاهی اوقات مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفتهاند؛ در حالی که پژوهشگر این تحقیق هم چنین اعلام کرد ۳۴ درصد از این دختران پیش از فرار ترک تحصیل کرده و ۴۵/۸ درصد آنان بیشتر مواقع در محیط خانواده به نیازهای اساسیشان توجه نمیشده است. طلاق ۴۰درصد از پدر و مادرها، شکنجه روحی و عاطفی ۱۴/۹ درصد دختران از سوی سرپرست و اعضای خانواده و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن ۴۵/۸ درصد آنان ازسوی بستگان نیز واقعیات تلخی بود که این پژوهش گزارش میداد. این در شرایطی که پژوهشی مشابه با فاصلهای اندک نشان داد ۶/۵ درصد دختران فراری سابقه کیفری دارند و ۴۴ درصدشان در محدوده ۱۶ تا ۱۸ سال قرار گرفتهاند؛ اما حسین اسدبیگی، روانشناس بالینی، مشاور خانواده و از صاحبنظران در پدیده فرار دختران معتقد است به خاطر نبود اطلاعات منسجم نمیتوان آماری دقیق در اینباره ارائه کرد، هرچند معتقد است در کشور ما سالانه هزاران فرار از خانه اتفاق میافتد.
با این حال برابر آماری که او در اختیار خبرنگار جامجم قرار میدهد، سال ۸۰ در مراکز بهزیستی کشور ۳۲۸ دختر فراری پذیرش شده که این تعداد در سالهای ۸۱، ۸۲ و ۸۶ به ترتیب به ۷۲۴، ۲۹۸۹ و ۸۰۰ مورد رسیده است.
شاید پرسش اصلی، سببهایی باشد که نوجوانی را از خانه میتاراند. اردیبهشت ماه سال پیش رضاییفر، معاون دفتر امور آسیبدیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی اعلام کرد: ۵۰ درصد دختران فراری پدر معتاد داشتهاند و ۴۷ درصد آنان نیز مورد آزار فیزیکی قرار میگیرند. آن گونه که او بیان میداشت ۵۳ درصد پدران و ۶۳ درصد مادران این دختران بیسواد هستند و ۲۰درصدشان نیز از طلاق پدر و مادر رنج میبرند. این در حالی است که بنا بر اعلام دکتر معتمدی ۴۰ درصد دختران فراری پذیرش شده در مراکز بهزیستی نیز اختلالات عصبی و شخصیتی دارند.
اینها درست همان چیزهایی است که اسدبیگی از آنها با عنوان علتهای فرار از خانه ولی با زبانی دیگر حکایت میکند. به گفته این روانشناس، نخستین علتی که یک نوجوان را از خانه فراری میدهد، خانوادهای آشفته است که خود از هرج و مرج و مشکلات فراوان در عذاب است. او میگوید: وقتی خانوادهای دچار آشفتگی شد، آن وقت است که پدیده کودکآزاری نیز سرباز کرده، آزارهای جسمی، جنسی و روانی رخ نمایان میکند. در چنین خانوادهای است که کتک، توهین، مسخره کردن، اهمیت ندادن به مسائل روانی نوجوان و غفلت از نیازهایی چون خوراک، پوشاک، بهداشت و مسکن جای عاطفه و عشق را میگیرد. این تنها عواملی نیست که روی میدهد چنان که اسدبیگی به ارتباط با پسر (برای دختران) و ترس از برملا شدن آن در خانواده، سوءمصرف مواد مخدر و الکل در خانواده، فقر، قرار و مدار گذاشتن با دوستان ناباب برای فرار، نداشتن مهارتهای زندگی، انتظارات بیش از حد از نوجوان و اختلالات و مشکلات روانی نیز به عنوان دلایل فرار از خانه یاد میکند.
او میگوید: وقتی خانوادهای بسیار فقیر است بچه به امید پیدا کردن امکانات بهتر از خانه فرار میکند. در حالی که میداند از کجا میگریزد، نمیداند به کجا میرود. گاهی نیز ماجراجویی بویژه در پسران به خاطر رهایی از محیط زندگی روزمره، آنها را به پناه بردن به خیابانها فرمان میدهد؛ هرچند اگر این ماجراجویی در دختران رخ نشان دهد به سبب نداشتن روی بازگشت به خانه و نپذیرفته شدن از سوی خانواده به معضلی بزرگتر و تغییر سرنوشت او منجر میشود. این روانشناس در حالی این جملات را بیان میکند که معتقد است یکی از مهمترین عوامل در بروز پدیده فرار از خانه که همواره فراموش شده است، اختلالات شخصیتی و بیماریهای روانی نوجوانان است. او در همین ارتباط به تکانشی بودن، اختلال شخصیت و افسردگی اشاره میکند و میگوید: فردی که دچار بیماری تکانشی بودن شده فردی است که تمایلاتش را به صورت ناگهانی بدون آن که دربارهاش فکر کند، عملی میسازد و خیلی زود نیز از کردهاش پشیمان میشود. این در حالی است که نوجوانان و جوانانی که اختلالات منسجم و مداوم شخصیتی دارند به ۱۰ شکل این مشکل خود را بروز میدهند، به طوری که آنان یا اختلال شخصیت اجتماعی دارند یا اختلال شخصیت مرزی، وابسته یا اجتنابی.
اختلال روانی
به گفته اسدبیگی، مرزیها به مرز اختلال روانی میرسند و اجتنابیها به خاطر ترس از طرد شدن از ارتباط برقرار کردن میگریزند، اما وسواسیها آدمهایی سختگیر و گمالگرا هستند که دقت بسیار زیادی در امور دارند و اسکیزوئیدها منزویاند و ارتباطات را دوست ندارند. این در حالی است که اسکیزوتایپادها حرف زدنشان عجیب و غریب است و پارانوئیدها گمان سوء به آدمهای دیگر دارند؛ هر چند افراد مبتلا به اختلال سلوک و اختلال مقابلهای (بچههایی که زیاد حاضر جوابی میکنند و مقابل پدر و مادرشان میایستند) را نیز نباید فراموش کرد، ولی به طور کلی عوامل پرشماری را میتوان برای وقوع پدیده فرار عنوان کرد، به طوری که عواملی چون محیط نامساعد و تشنجآفرین خانواده، طلاق و اعتیاد پدر و مادر (بویژه پدر)، ارتباط با دوستان ناباب، روابط کنترل نشده خانواده با هم، اختلاف فرزندان با والدین و سختگیریهای افراطی و غیرمنطقی آنان، مشکلات شدید اقتصادی، احساس ناامنی در خانه، روابط عاشقانه با جنس مقابل، ترس از رسوایی پس از تجاوز جنسی، مخالفت پدر و مادر با ازدواج دختران با شخص موردنظر و آزار ناپدری یا نامادری از جمله عواملی هستند که بیشتر صاحبنظران بر آن انگشت تایید میگذارند.
کم سن و سالها بیشتر فرار میکنند
روزی که خبرها از گزارش محرمانه معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش مبنی بر کاهش سن دختران فراری به ۹ سال حکایت کرد، خیلیها علاقهای به گسترده شدن این بحث نشان ندادند، به طوری که بیدرنگ آمارهایی در جامعه منتشر شد که نشانی از وخامت اوضاع نداشت. هر چه بود اینک آمارهای نهچندان دقیق و کامل داخلی نشان میدهد میانگین سنی ۱۵ تا ۱۶سال برای آنانی که دست به فرار میزنند آماری پذیرفتنی است؛ هر چند به گفته اسدبیگی ممکن است کودکان ۹ ساله نیز در جمع فراریها شناسایی شوند. این که چرا در ایران کم سن و سالها جسارت فرار از خانه پیدا کردهاند از نگاه این روانشناس قابل ژرفنگری است. اسدبیگی میگوید در نوجوانی یعنی بین ۱۳ تا ۱۹ سالگی بچهها خصوصیاتی دارند که نه میشود آنان را کودکی حرف گوشکن دانست و نه میشود به عنوان یک آدم بزرگ به آنها اعتماد کرد. در این سن بچهها کودک گوشبهفرمان نیستند، در حالی که دچار هیجانات و هرج و مرج روحی نیز شدهاند. آنها در این سن به سمت مخالفت با خانواده و در افتادن با ارزشها و هنجارها کشیده میشوند، در حالی که ذهنشان پر از پرسشهایی است که پاسخشان را نیز بخوبی نمیدانند. در واقع این بحرانهای روحی و برخوردهای غیرعقلانی خانوادههاست که در این شرایط پدیده فرار را شکل میدهد، چرا که در این محدوده سنی، نوجوان به جای حل مساله و مشورت راهی آسان را که فرار از مشکل نام دارد و گاه برگشتپذیر نیست، انتخاب میکند.
خطر در کمین
با وجود تمام سختیهایی که گریبان نوجوان فراری را میگیرد، خطراتی در کمین است که شاید تحمل خطر فرار گوشهای از آن را نیز پر نکند. پژوهشی که سال ۸۳ از سوی سازمان بهزیستی انجام شد نشان داد نوجوانی که قصد فرار دارد به هر ترتیب ممکن این تصمیم را عملی میکند چنان که ۲۰درصد از ۱۱۰ دختر فراری مورد بررسی پول مورد نیاز برای فرار از خانه را با کار کردن، ۴ درصد با قرض کردن، ۶ درصد با سرقت و ۵/۷ درصد با خودفروشی و فروش موادمخدر به دست آوردهاند؛ اما این روی خوش سکه است، چرا که سالانه بسیاری از این افراد به دام قاچاقچیان میافتند. این که رقم در دام افتادن بچههای ایرانی در سال چه تعداد است مشخص نیست، ولی آمارهای به دست آمده از پژوهشهای انجام شده نشان میدهد ۳/۳۳ درصد دختران فراری پس از گریز از خانه به منزل دوستانشان میروند و ۱۳ درصد اماکن مذهبی و ۴ درصدشان هم پارکها را برای زندگی انتخاب میکنند.
ضمن تمام سختیهایی که گریبان نوجوان فراری را میگیرد، خطراتی نیز در کمین است که شاید تحمل خطر فرار گوشهای از آن را نیز پر نکندپس پیداست بقیه نوجوانان فراری به باندهای فساد یا قاچاق میرسند، هر چند معلوم نیست از آن تعدادی که به خانه دوستان، پارکها یا پایانهها روی میآورند چه تعداد جذب این باندها شدهاند؛ آن چیزی که مشخص است قاچاق دختران کمسن و سال ایرانی به سراسر جهان است، چه برای استفاده جنسی و چه برای فروش اعضای بدن. نیروی انتظامی هر چند در شهریورماه سال ۸۶ یک شبکه بزرگ قاچاق دختران فراری که زنان و دختران آسیای میانه را از مرزهای شمالی به سمت مرزهای جنوبی کشورمان میرفت، متلاشی کرد، اما هیچ تمایلی برای دادن آمار و تایید این قبیل موضوعات ندارد.
آنچه مسلم است ماهانه تعداد قابل توجهی از دختران جوان فراری به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس قاچاق میشوند و درآمدی بیش از ۱۰ میلیارد دلار روانه جیب قاچاقچیان انسان میشود، تجارتی که حاصل نابود کردن زندگی دخترانی است که بیش از ۷۳ درصد آنان ۲۴ ساله و کمترند.
متهم اصلی؛ خانواده
«هر چقدر از میزان وابستگی والدین به فرزندان کاسته شود و محبت و صمیمیت جایش را به تشویش و ناامنی بدهد، به همان میزان بر فرار دختران و پسران از خانه افزوده میشود.» این جمله معروف سازمان بهداشت جهانی است که اعلام میکند خانواده بیشترین تاثیر را بر بروز پدیده فرار دارد. در کشور ما نیز استانهای تهران، خراسان رضوی، خوزستان، فارس، اصفهان، قم و گیلان با داشتن بالاترین میزان دختران فراری نشان دادهاند که ناکارآمدترین خانوادهها را در خود جای دادهاند. این در حالی است که به نظر میرسد اوضاع سامان خانوادهها در سیستان و بلوچستان، لرستان و ایلام به واسطه داشتن کمترین نرخ فرار از خانه (البته به تناسب جمعیت) از نقاط دیگر کشور بهتر است. به نظر میرسد در همه دورهها توجه دولت به تحکیم بنیان خانواده و آگاه کردن آنان نه در شعار که در عمل بهترین مانع بروز پدیده فرار است. آمارها نشان میدهد ۸۶ درصد از دختران فراری زیرپوشش مراکز بهزیستی پس از فرار و بازگشت به خانه، کتکخورده یا توهین، زندانی شدن، یادآوری پی در پی گذشته و مسخره کردن را از سوی اعضای خانواده تحمل میکنند. این آمارها یعنی تاب نیاوردن نوجوانان در خانه و فرار دوباره و چند باره او. پس تا خانواده اصلاح نشود پدیدهای که محصول آن است نیز از بین نمیرود. همان اتفاقی که اکنون به خاطر بیتوجهی مسوولان و سطحینگری برخی از کسانی که به عنوان روانشناس و مددکار در مراکز بهزیستی، زندانها و کانون اصلاح و تربیت رخ میدهد. از همینروست که اسدبیگی مشاور خانواده و روانشناس معتقد است باید برنامهای کشوری با همکاری بهزیستی، وزارت رفاه، وزارت بهداشت، نیروی انتظامی، شهرداریها و قوه قضاییه برای پیشگیری و مداخله در فرار بچهها تدوین شده و در کنار آن روحیه کمک گرفتن از متخصصانی متبحر و دلسوز به جای مشاورههای تلفنی و گذری مورد توجه قرار گیرد. این روانشناس در عین حال به تقویت مشاوره و مددکاری اجتماعی در مدارس نیز اشاره میکند و نسبت به سرسری گرفتن مسائل و مشکلات نوجوانان در مدارس هشدار میدهد؛ اما راهکار مهمی که او بر آن دست میگذارد باز به کانون خانواده مربوط میشود. به گفته اسدبیگی با استفاده از رسانههای گروهی و آموزش همگانی به پدر و مادرها میتوان آموخت که به جای تنبیه و فریاد زدن راههای مسالمتآمیزی به کار ببرند که بچهها اسیر محبت شوند.
منبع: مریم خباز روزنامه جام جم
نظرات شما عزیزان: