«النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»، عروس خانوم آیا بنده وکیلم؟ عروس رفته گل بچینه!
چقدر این جملات برایتان آشناست؟ در جشن عقد چند نفر از دوستانتان شرکت کردهاید و این حرفها را شنیدهاید؟ لازم نیست حتماً به مراسم خاصی رفته باشید. اینها، حرفهایی است که در بسیاری از فیلمهای ایرانی گفته میشود. فیلمهایی که میخواهد به مخاطب القا کند، ازدواج چیز خوبی است!
جملهٔ عربی که گفته میشود، حدیثی از پیامبر مهربانیهاست که میگوید ازدواج سنت من است اما با اینهمه حرف و بحث پیرامون ازدواج و لزوم تشکیل خانواده در سالهای ابتدای جوانی، چیزی که هر روز آمارش مانند تورم بالا میرود و نمیتوان با هیچ ترفندی مقابل این صعود را گرفت، سن ازدواج است که از جوانی به میانسالی رسیده.
بالا رفتن سن ازدواج آنقدر مشکلات زیادی را به همراه دارد که فکر نمیکنم کسی در این موضوع شک داشته باشد که باید فکری به حال این معضل کرد اما زمانی که توپ را در زمین یکدیگر میاندازیم و خانواده، دولت و مشکلات اقتصادی را علت میداند و نهادهای مربوطه مسائل فرهنگی در خانوادهها را سدی برای نشستن جوانان بر سر سفرهٔ عقد میدانند، نمیتوان به یک راه حل مشخص رسید. این مسئله زمانی حل میشود که هر کس به اندازهٔ خودش در حل آن بکوشد.
باورها، تأثیر بیشتری از واقعیتها بر نحوهٔ زندگی ما دارند. مسکن گران است؟ خرج زندگی سخت است؟ دختران میخواهند درس بخوانند و کار کنند؟ پسران بعد از تحصیل و سربازی کار مناسب پیدا نمیکنند؟ همهٔ اینها درست است اما چیزی که از این واقعیات پر رنگتر است و برای جلوگیری از رسیدن سفرهٔ عقد تا خانهٔ سالمندان باید ازآن کمک گرفت، باورهای مردمی است که می گویند ازدواج سنت پیامبر است اما چسبیدهاند به باورهای بی ربط خود به دین و فرهنگ اصیل ایرانی.
باورهایی که نمیدانم در چه تاریخی و از کجا به ذهنها و خانههای ما کشیده شد اما بجای آنکه با مکانیزه شدن کارها و زندگی دیجیتال، غربال شود و اشتباهات اعتقادی کنار گذاشته شود، روز به روز بال و پر بیشتری میگیرد و باعث میشود جوانان ازدواج را به دههٔ سوم زندگیشان موکول کنند. حال ما هر روز وهر شب سه بار بگوییم: ازدواج سنت پیامبر است! وقتی سنتهای دست و پا گیر خودمان را فاکتور نمیگیریم، فاید ه ای نخواهد داشت.
نیازی نیست راه دوری بروید، نگاهی به اطرافتان بیاندازید، این سنتها خیلی هم غریبه نیستند. همین چند وقت قبل که برای دختر خالهتان خواستگار آمد، دلیل مخالفت خانواده این بود که او هنوز درسش تمام نشده و پدر و مادرش دوست داشتند دخترشان بعد از قبولی در ارشد ازدواج کند تا حواسش پرت نشود! یا وقتی پسر عمهتان از دختر مورد علاقهاش در دانشگاه خواستگاری کرد، متوجه شد تا خواهر بزرگتر او ازدواج نکند شانسی برای آنها وجود نخواهد داشت.
البته نباید نوک پیکان را به سمت خانوادهها ببریم، فقط باورهای آنها نیست که کار را سخت کرده است، خود جوانان هم تغییراتی در تفکرشان ایجاد شده که ترجیح میدهند، آزادتر باشند، راحتتر بگردند و بی دغدغه دوران مجردی را کش بدهند تا هر چه دیرتر زیر بار مسئولیت ازدواج قرار بگیرند.
دکتر حسین باهر استاد دانشگاه شهید بهشتی در یکی از سخنرانیهای خود علل تأخیر ازدواج جوانان و ترس آنها از ورود به این میدان را، بالا رفتن آمار طلاق و شکستهای اطرافیان در ازدواج میداند و خیلی صریح پدر ومادر را مقصر میخواند نه از آن جهت که در ازدواج جوانان سخت گیری میکنند بلکه چون انقدر خوشبخت نیستند و آنقدر در زندگی خانوادگیشان موفق نبودهاند که جوانان فکر کنند ازدواج واقعاً یک سنت حسنه است و باید با مشکلات موجود کنار بیایند. او میگوید: شکست والدین در زندگی و درگیریهای مداوم آنها موجب عدم تمایل خودشان و فرزندشان به ازدواج میشود.
باورها چیزهایی هستند که مارا به سمت رفتارهایمان سوق میدهند، برای اینکه ازدواج را به دههٔ دوم زندگی جوانان بکشانیم، باید باورهایشان در مورد تشکیل زندگی خانوادگی تغییر کند، باورشان در مورد خوشبختی واقعی و موفقیت ماندگار. باورهای خانوادههایشان در مورد خوشبختی و پیش نیازها و تعریف یک ازدواج صحیح. کمی دست کاری کردن باورهای خودمان و اطرافیانمان میتواند نتیجهای مؤثرتر از صدها سخنرانی و فیلم و نصیحت در مورد این جملهٔ معروف باشد که ازدواج سنت پیامبر (ص) است…
نظرات شما عزیزان: