پارتی‌های شبانه و ازدواج سفید پدر پیر را به ستوه آورد
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 66820
بازدید دیروز : 63316
بازدید هفته : 279968
بازدید ماه : 602249
بازدید کل : 10994004
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 21 / 10 / 1398

این‌ها بخشی از اظهارات مرد ۵۵ ساله‌ای است که برای شکایت از پسر جوانش به اتهام تخریب و توهین پا به کلانتری گذاشته بود او در حالی که بیان می‌کرد تاکنون از هیچ کسی شاکی نشده است، اما برای اصلاح رفتارهای زننده فرزندش چاره‌ای جز متوسل شدن به قانون ندارد درباره ماجرای این شکایت به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: نمی‌دانم چرا این گونه از فرزندم دور ماندم و در تربیت او کوتاهی کردم که امروز این طور مجازات می‌شوم البته شاید قسمتی از این تقصیر هم متوجه مسئولان فرهنگی و تربیتی کشور باشد که توجه جدی به آسیب‌های اجتماعی در دوران نوجوانی فرزندان مان ندارند به طوری که این آسیب‌ها در غفلت خانواده‌ها گسترده‌تر می‌شود و در دوران جوانی با رفتارهای زننده خودنمایی می‌کند از سوی دیگر نیز همین غفلت‌های اجتماعی و تربیتی با شبیخون‌های فرهنگی دشمنان به جایی می‌رسد که برخی افراد مانند فرزند من حتی اصول اعتقادی خود را فراموش می‌کنند به طوری که گویی در یک کشور اروپایی اقامت دارند و با تقلید از آداب و رسوم بیگانگان آینده و دنیا و آخرت خود را به تباهی می‌کشند.

مرد بازنشسته با تاکید بر این که کاش نظارت بیشتری بر رفتارهای فرزندم در دوران نوجوانی داشتم تا گرفتار دوستان ناباب نشود ادامه داد، ۳۰ سال قبل ازدواج کردم و «شایان» اولین فرزندم بود که پا به این دنیای خاکی گذاشت و بعد هم پسر و دختر دیگرم به دنیا آمدند، اما روزگار من و خانواده ام از روزی به تیرگی گذاشت که شایان به سن نوجوانی رسید و با دوستان ناباب معاشرت کرد اولین اشتباه ما از همین جا آغاز شد که برای ناراحت نشدن فرزندمان اجازه دادیم او با همان دوستانش رفت و آمد کند. در واقع با یک احساس عاطفی غلط نگذاشتیم فرزندمان برای رهایی از یک بیماری خطرناک درد آمپول را حس کند! از سوی دیگر هم هیچ وقت مربیان و مدیران فرهنگی درباره رفتارهای زشت پسرم و حتی سیگار کشیدن او با دوستانش تذکری به ما ندادند به طوری که آرام آرام او وارد رابطه با جنس مخالف شد و دوست دختران زیادی پیدا کرد.

بعد از پایان تحصیلات دوران دبیرستان نیز دیگر ادامه تحصیل نداد و عازم خدمت سربازی شد با وجود این به خاطر عادت به خلافکاری هایش چند بار هم از خدمت سربازی فرار کرد که به ناچار هر بار او را با وعده و وعیدهای مالی به ادامه خدمت سربازی ترغیب می‌کردیم تا این که بالاخره دوران سربازی اش به پایان رسید و خانه نشین شد، اما همچنان به معاشرت با دوستان خلافکارش ادامه داد. در این میان اشتباهات بزرگ‌تر من در حالی رخ داد که سعی می‌کردم برای دور ماندن او از دوستان خلافکارش خواسته‌های دیگر او از قبیل خرید ماهواره را برآورده کنم، اما این اشتباه من او را به دره بدبختی افکند. از آن روز به بعد شایان روزها می‌خوابید و شب‌ها پای فیلم‌ها و سریال‌های شبکه‌های ماهواره‌ای می‌نشست یا با تلفن همراهش در شبکه‌های اجتماعی به جست وجو می‌پرداخت.

وقتی نصیحتش می‌کردم که به دنبال شغلی مناسب باشد و برای آینده اش برنامه ریزی کند، پاسخ می‌داد همه تحصیل کرده‌ها بیکارند چگونه انتظار دارید من کاری پیدا کنم؟! او می‌گفت سرمایه‌ای به من بدهید تا برای خودم کار و کاسبی راه بیندازم! ولی با شرایطی که او دارد می‌ترسم همین سرمایه اندکم که دسترنج سال‌ها تلاش و قناعت من و همسرم است، نیز از دست برود. از طرف دیگر هم مدتی است در فضای مجازی با زن مطلقه‌ای وارد رابطه شده که ۱۰ سال از خودش بزرگ‌تر است! وقتی نصیحت‌های ما فایده‌ای نداشت پیشنهاد کردم اگر با دختر مناسبی ازدواج کند همه امکانات رفاهی را در حد توان برایش فراهم می‌کنم، اما او ماجرای «ازدواج‌های سفید» را پیش می‌کشد و مدعی است وقتی این گونه ازدواج‌ها وجود دارد خودم را درگیر مشکلات ازدواج واقعی نمی‌کنم! او دیگر نماز نمی‌خواند، روزه نمی‌گیرد و بسیاری از اعتقادات خود را فراموش کرده است پسرم اکنون فقط در مهمانی‌ها و پارتی‌های شبانه شرکت می‌کند و با زنان متعدد رابطه خیابانی دارد. در این شرایط نیز ولخرجی می‌کند و توقع دارد ما هزینه‌های خوشگذرانی او را بپردازیم در غیر این صورت چاقو می‌کشد و با توهین و فحاشی آبرویمان را می‌برد. همسرم نیز ساعت‌ها در گوشه منزل گریه می‌کند و ...

شایان ذکر است به دستور سرگرد امارلو (جانشین کلانتری شفا) مرد ۵۵ ساله و فرزندش پس از انجام مشاوره‌های کارشناسی به مرکز مشاوره‌ای پلیس معرفی شدند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط:
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی