برخي دربارة آية پيشين (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً) كه دربارة حضرت آدم است، نيز گفتهاند كه در اينجا هم خلافت از گذشتگان است؛ يعني پيش از آدم روي زمين موجوداتي بوده است، يا انسانهايي كه منقرض شدهاند، يا چيزهايي مانند انسان كه در برخي روايات نسناس ناميده شدهاند يا جن و يا چيزهاي ديگر و اينك خدا ميفرمايد به جاي آنها آدم را آورديم. پس اين خلافت، يعني جانشيني آدم به جاي مخلوقات قبل از او. شاهد هم ميآورند كه فرشتگان گفتند: أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ... چون فرشتگان آن موجودات قبل را ديده بودند كه فساد و خونريزي ميکردهاند، گفتند: آيا باز ميخواهي موجودي خلق كني كه افساد كند؟ به نظر ميرسد كه اين وجه، صحيح نيست و منظور، خلافت الاهي است؛ زيرا:
اولاً، همينكه خدا به فرشتگان ميفرمايد: من خليفه قرار خواهم داد، بيآنكه بگويد خليفه از طرف چه كسي و يا چه كساني، خود اين ظهور دارد كه خلافت از خودِ «من» (خدا)، ميباشد. اگر حاكمي اعلام كند من جانشيني تعيين خواهم كرد، آنچه در ابتدا به ذهن ميآيد اين است كه به جاي خود، خليفه تعيين ميکند.
گذشته از اين، ميخواهد مطالبي براي فرشتگان بيان كند كه براي دريافت امر سجده آماده شوند. هنگامي كه خدا ميخواهد به فرشتگان بگويد در نظر دارم موجودي بيافرينم، قاعدتاً بايد آن را معرفي كند كه اين موجود چيست يا اشاره كند كه چرا بايد آنها براي او سجده كنند. مناسب مقام، معرفي و فراهم آوردن زمينة اطاعت امر است، پس مناسب است بگويد: موجودي خلق خواهم كرد كه خليفة خود من است و شما بايد بر او سجده كنيد. اگر تنها بگويد كه موجودي است كه جاي ديگران را ميگيرد، گفتن ندارد. اين وجهي است كه جانشيني خدا را اثبات ميکند.
ثانياً، هنگامي كه خدا ميفرمايد ميخواهم موجودي بيافرينم كه خليفة من است، فرشتگان ميگويند: آيا كسي را خليفه ميكني كه افساد و خونريزي خواهد كرد، در حالي كه ما تو را تسبيح و تقديس ميكنيم؟ اين يك درخواست مؤدبانه است حاكي از اينكه بهتر است ما را خليفه كني نه موجودي خونريز را. از جملات بعدي كه خدا به آنها ميفرمايد: أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ «اگر راست مىگوييد اسمهاى
اينها را به من خبر دهيد»، ميتوان دريافت كه فرشتگان ادعايي داشتهاند كه قابل صدق و كذب بوده است. «ان كنتم صادقين» يعني چه؟ آنها در چه چيز اگر صادقاند، جواب دهند؟ ظاهراً يعني اگر راست ميگوييد كه شما بيشتر لايق خلافت هستيد، به من خبر دهيد. و ظاهراً آنچه فرشتگان را مجاب كرد همان بود كه دانستند آدم دانشي دارد كه آنها ندارند؛ پس معلوم ميشود كه آنان ادعا داشتند كه لايقترند. اينك به نتيجة نهايي ميرسيم: اگر صرفاً مسئلة جانشيني كسي به جاي كسي بود (و نه جانشيني خدا)، ديگر چه نيازي بود به اينكه فرشتگان بر لياقت خود تأكيد كنند؟ آنها كه مزاحم انسان نيستند و آنها نيز آفريدة خدا هستند. پس آنان به رسيدن به مقام ارجمندي طمع داشتند و اين چيزي جز خلافت الاهي نميتواند باشد.
نظرات شما عزیزان: