اين چه درياي شگرفي است که از لجّه ي وي *** دُرّ يک دانه آدم به کنار آمده است
اين که نطفه آدمي در آخرين مرحله تنزلّ وجودي قرار گرفته است، همين نطفه در اولين مرحله قوس صعودي است که حد مشترک بين دو قوس نزول و صعود است و پس از نزول به آخرين مرحله به عالم بالا ارتقا مي يابد.
جهان انسان شد و انسان جهاني ازين پاکيزه تر نبود بياني
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: « لقد دُوِّرتم دوراتٍ ثمّ کُوِّرتم کوراتٍ» و نيز فرمود:« إنّ الله في کلّ يوم ثلاثةَ عساکر: عسکرٌ يُنزَلون من الأصلابِ إلي الأرحام، و عَسکرٌ يخرَجون من الأرحام إلي الدنيا، و عسکرٌ يرتَحِلون من الدنيا إلي الآخرة.»
عارف رومي در دفتر اول مثنوي گويد:
کلّ يوم هو في شأن بخوان *** مر ورا بي کار و بي فعلي مدان
کمترين کارش بهر روز آن بود *** کوسه لشکر را روانه مي کند
لشکري ز اصلاب سوي امهات *** بهر آن تا در رحم رويد نبات
لشکري ز ارحام سوي خاکدان *** تا زنر و ماده پر گردد جهان
لشکري از خاکدان سوي اجل *** تا ببيند هر کس حسن عمل
باز بي شک بيش از آن ها مي رسد *** آنچه از حق سوي جان ها مي رسد
و آنچه از جان ها بدل ها مي رسد *** و آنچه از دل ها به گل ها مي رسد
اينت لشکرهاي حق بي حد و مر *** از پي اين گفت ذکري للبشر
به تنها نزول و صعود در شأن نطفه است و در دو قوس نزول و صعود دور مي زند بلکه وجود در ترقيات و تنزلات دوري است به اين معنا که ترقيات و تنزلات وجودي دوري است: « يدبّر الأمر مَن السماء إلي الأرض ثمّ يعرج إليه» عقل است که به طبع تنزل پيدا مي کند تخم درختي را در نظر بگيريد مي بيند که در ادوار مختلفه تخم، درخت مي شود و به بار مي نشيند و ميوه مي دهد و براي بقاي نوعش نطفه را که همان تخم اوست تهيه مي کند، و باز آن تخم درخت مي شود و هکذا:
زهر يک نقطه زين دور مسلسل *** هزاران شکل مي گردد مشکّل
زهر يک نقطه دوري گشت داير *** همو مرکز همو در دور ساير
مثال ديگر: استاد را در نظر بگيريد، معنا از قوه عاقله او تنزل مي يابد تا به عالم و لفظ مي رسد و اين صوت و لفظ به شاگرد مي رسد، و از وي بالا مي رود تا به مرحله عقل او مي رسد و عقل او مي گردد.
بنگر چگونه به حرکت دو قوس نزولي و صعودي از آسمان عقل استاد به ارض صوت و لفظ و دوباره از اين ارض به آسمان عقل شاگرد عروج مي کند: « يُدبِّر الأمرَ من السماءِ إلي الأرضِ ثمّ يَعرجُ إليه.»
اکنون که تا اندازه اي به تنزلات عوالم قرآن و مقامات آن آشنا شده ايم شمه اي در اسرار برخي از حروف اشارتي کنيم تا معناي « أنا النقطة التي تحت الباء و سرّ الباء» و غير آن از اشارات نبوي و علوي بهتر روشن شود.
عالم صمداني مولي عبدالصمد همداني آورده است که: « ورد عن النبيّ صلي الله عليه و آله ظَهَر الموجودات من باء بسم الله الرحمن الرحيم» و نيز آورده است که: « ورد عن عليّ عليه السلام: أنا النقطة تحت الباء»(25)نيز سيد حيدر آملي و شيخ اجل حافظ رجب برسي حلي از حضرت وصي عليه السلام روايت کرده اند که فرمود:« أنا النقطة التي تحت الباء، و سرّ الباء».(26)
و نيز از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت کرده است که فرمود: « لوشئت لأوقرتُ سبعين بعيراً من شرحِ باء بسم الله الرحمن الرحيم»(27)و در حديث ديگر: « لوشئتُ لأوقرتُ لکم ثمانين بعيراً من علوم النقطة التي تحتَ الباء»(28)
از سرّ الاعظم روايت کرده است که: « العلم نقطة کَثَّرها الجاهلون، و الألف واحدة لا يعلمها إلّا الراسخون»(29) و نيز آن ولي الله اعظم فرمود: « ظَهرتَ الموجودات عن باء بسم الله، و أنا النقطة التي تحتَ الباء.»(30)
از اميرالمؤمنين عليه السلام است: « جميع ما في القرآن باء بسم الله، و أنا النقطة تحت الباء»(31) و نيز مولي الموالي فرمود:
سرّ الکتب المنزلة في القرآن، و سرّ القرآن في فاتحة الکتاب، و سرّ فاتحة الکتاب في بسم الله الرحمن الرحيم، و سرّ بسم الله الرحمن الرحيم في نقطة الباء، و أنا نقطة تحت الباء.(32)
آدم اولياء الله - صلوات عليه – فرمود:
جميعُ ما في الکتبِ السماويّة في القرآن، و جميع ما في القرآن في فاتحة الکتاب، و جميع ما في فاتحة الکتاب في بسم الله الرحمن الرحيم، و جميع ما في بسم الله الرحمن الرحيم في باء بسم الله، و جميع ما في باء بسم الله في نقطة تحت الباء، و أنا نقطة تحت الباء.
جيلي در کتاب الکهف الرقيم في شرح بسم الله الرحمن الرحيم گويد: « ورد في الخبر عن النبيّ صلي الله عليه و آله إنّه قال: کلُّ ما في القرآن فهو في الفاتحه، و کلّ ما في الفاتحه فهو في بسم الله الرحمن الرحيم.»
و نيز گويد: « ورد: کلّ ما في بسم الله الرحمن الرحيم فهو في الباء، و کل ما في الباء، فهو في النقطة التي تحت الباء.»