کاش راه کوچه بنی هاشم را گم می کردند . . .
کاش راه کوچه بنی هاشم را گم می کردند . . .
بگذار تمام کوچه های شهر در حسرت عطر یاس بسوزند.
بگذار تمام دلواپسی ها در هیاهوی کوچه های تاریک تنها بمانند
بگذر رفتنت را تمام کوچه ها و خیابان های شهر به عزا بنشینند
بانوی پهلو شکسته مدینه !
کاش می دانستم که آن شب آخرین را چگونه گذراندی !
کاش لحظه ها آتش می گرفت و ثانیه ها از حسرت می ایستادند
و خنده های شوم سپاه شب ، بر لب هایشان آتش می گرفت تا مردم ، خاکستر نشین نادانی خود شوند .
کاش در وسعت محدود بقیع ، تکه سنگی بود و روی آن نوشته بود " این جا قبر زهراست "
خدایا دلتنگم از بی عدالتی
دلتنگم از دیوارهای به بن بست رسیده
دلتنگم از هر چه میخ و دود و خاکستر
چه می شد که آن روز ، شمشیرها و نیزه ها ، راه کوچه بنی هاشم را گم می کردند
و این اتفاق تلخ نمی افتاد
چه می شدکه آسمان تکه تکه می شد و بر زمین می ریخت
و ستارگان با فروغ بی پایانشان ، سیاه پوش می شدند
و ماه در دامن شب ، پنهان می شد
شاید که آنها راه خانه را گم می کردند . . . . . .